Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 115 (7 milliseconds)
English
Persian
it is quite another story now
ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
Other Matches
That jar is broken and that measure spilt .
<proverb>
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
bushels
پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
bushel
پیمانه غله ومیوه که درحدود63 لیتر است پیمانه
trimorphous
سه ریخت
morphology
ریخت
uniform
یک ریخت
uniforms
یک ریخت
formless
بی ریخت
shapeless
بی ریخت
forms
ریخت
formed
ریخت
form
ریخت
dimorphous
دو ریخت
amorphous
بی ریخت
built
ریخت
isomorphic
هم ریخت
habitus
ریخت
shapes
ریخت
shape
ریخت
figuration
ریخت
polymorphic
چند ریخت
shapely
خوش ریخت
pulse shape
ریخت تپش
polymorph
چند ریخت
leptomorph
کشیده ریخت
polymorphous
چند ریخت
of a fine or beauteous mould
خوش ریخت
isomorphism
هم ریخت بینی
isomorphic graph
گراف هم ریخت
heteromorphic
دگر ریخت
morphology
ریخت شناسی
morphological
ریخت شناختی
gynandromorphy
ریخت دو جنسی
shapes
ریخت اندام
shape
ریخت اندام
He shed his fair.
ترسش ریخت
He shed his fear . His fear was dispelled.
ترسش ریخت
the milk was spilt
شیر ریخت
somatotype
ریخت بدنی
scooping
پیمانه
mod
به پیمانه
measuring glass
پیمانه
scoop
پیمانه
scooped
پیمانه
modulo
پیمانه n
modulo
به پیمانه
modulus
پیمانه
measure
پیمانه
scoops
پیمانه
gauge=gage
پیمانه
modules
پیمانه
module
پیمانه
mete
پیمانه
gauge
پیمانه
gauged
پیمانه
mods
به پیمانه
gauges
پیمانه
short measure full measure
پیمانه کم
features
طرح صورت ریخت
zoomorphism
حیوان ریخت انگاری
featuring
طرح صورت ریخت
featured
طرح صورت ریخت
feature
طرح صورت ریخت
high life
زندگی پر ریخت و پاش
blood rushed to his face
خون ریخت درچهره اش
short measure full measure
پیمانه تمام
modulo two sum
مجموع به پیمانه دو
modulo n counter
شمارنده به پیمانه
modulo n check
مقابله به پیمانه
modularization
پیمانه بندی
measure of capacity
پیمانه فرفیت
load module
پیمانه بارشو
commensurableness
هم پیمانه بودن
gauge
پیمانه کردن
cannikin
پیمانه کوچک
canikin
پیمانه کوچک
gauges
پیمانه کردن
gauged
پیمانه کردن
modules
اتاقک پیمانه
module
اتاقک پیمانه
yardsticks
مقیاس پیمانه
decaliter
پیمانه ده لیتری
decalitre
پیمانه ده لیطری
kilderkin
پیمانه ابجو
hosghead
پیمانه مایعات
gage=gauge
پیمانه اندازه
yardstick
مقیاس پیمانه
dry measure
پیمانه خشکبار
dosing pump
پمپ پیمانه
My heart sank.
دلم هری ریخت پایین
push the panic button
<idiom>
از ترس قلبش فرو ریخت
splurge
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurging
ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
graduates
پیمانه درجه دار
graduating
پیمانه درجه دار
measure
پیمانه کردن سنجیدن
metrologist
سنگ و پیمانه شناس
graduate
پیمانه درجه دار
A big crowd surged into the streets.
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
chauldron
پیمانه زغال برابر1296 لیتر
that fruit packs easily
ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
hutches
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
hutch
نوعی پیمانه قدیمی زغال سنگ وغیره
pint
پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
gaduate
لیسانسیه فارغ التحصیل پیمانه درجه دار
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
pints
پیمانه وزن مایع معادل نیم کوارت
pottle
پیمانه وزنی برابر نیم گالن رطل یکمنی
measure
پیمانه کردن سنجیدن بخش کردن
wineglass
لیوان شراب پیمانه شراب
memory module
ماژول حافظه پیمانه حافظه
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com