Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 145 (8 milliseconds)
English	Persian
militant	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militants	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
Other Matches
battle	نزاع
battled	نزاع
battles	نزاع
quarrelled	نزاع
battling	نزاع
factions	نزاع
wane	نزاع
wrangling	نزاع
strife	نزاع
wrangles	نزاع
wrangled	نزاع
spar	نزاع
wrangle	نزاع
sparred	نزاع
spars	نزاع
waned	نزاع
wanes	نزاع
waning	نزاع
quarrelling	نزاع
quarreling	نزاع
quarreled	نزاع
quarrels	نزاع
quarrel	نزاع
tussling	نزاع
tussles	نزاع
tussled	نزاع
tussle	نزاع
fussing	نزاع
fusses	نزاع
fussed	نزاع
fuss	نزاع
faction	نزاع
jarring	نزاع
dissension	نزاع
scuffled	نزاع
fighting	نزاع
wars	نزاع
war	نزاع
strifeless	بی نزاع
scuffling	نزاع
contretemps	نزاع
scuffle	نزاع
rows	نزاع
rowed	نزاع
row	نزاع
scuffles	نزاع
dispute	نزاع
hotwar	نزاع
affray	نزاع
brangle	نزاع
disputes	نزاع
falling-out	نزاع
disputing	نزاع
falling out	نزاع
dustup	نزاع
disputed	نزاع
embroilment	نزاع
embroiled	به نزاع انداختن
militancy	نزاع طلبی
quarrels	نزاع کردن
fight	نزاع کردن
the root of dispute	مایه نزاع
quarrelling	نزاع کردن
fights	نزاع کردن
flite	نزاع کردن
embroiling	به نزاع انداختن
quarrelsomely	نزاع طلبانه
dissentious	نزاع جو موردنزاع
contentiousness	نزاع طلبی
contentions	مشاجره نزاع
contention	مشاجره نزاع
dispute	مشاجره نزاع
to fall out	نزاع کردن
to pull caps	نزاع کردن
frays	نبرد نزاع
frayed	نبرد نزاع
fray	نبرد نزاع
barrator	اهل نزاع
embroils	به نزاع انداختن
embroil	به نزاع انداختن
quarrelled	نزاع کردن
discord	دعوا نزاع
dispute	نزاع کردن
disputes	منازعه نزاع
disputing	مشاجره نزاع
disputing	نزاع کردن
disputing	منازعه نزاع
wrangle	نزاع کردن
wrangled	نزاع کردن
wrangles	نزاع کردن
wrangling	نزاع کردن
disputes	نزاع کردن
disputes	مشاجره نزاع
jar	نزاع کردن
jarred	نزاع کردن
jars	نزاع کردن
war	محاربه نزاع
wars	محاربه نزاع
dispute	منازعه نزاع
disputed	مشاجره نزاع
disputed	نزاع کردن
disputed	منازعه نزاع
squeal	دعوا نزاع
tussles	نزاع کردن
tussling	نزاع کردن
tussle	نزاع کردن
quarreling	نزاع کردن
quarrel	نزاع کردن
quarreled	نزاع کردن
tussled	نزاع کردن
squealed	دعوا نزاع
squeals	دعوا نزاع
they had words	باهم نزاع کردند
tousle	مچاله کردن نزاع
scrap	نزاع اوراق کردن
quarrelsomeness	نزاع طلبی جنگجوئی
scraps	نزاع اوراق کردن
scrapping	نزاع اوراق کردن
they dispute about nothing	درسرهیچ نزاع می کنند
warfare	نزاع زدو خورد
extirpate the source of dispute	قلع ماده نزاع
brawl	نزاع وجدال کردن
brawled	نزاع وجدال کردن
brawling	نزاع وجدال کردن
brawls	نزاع وجدال کردن
scrapped	نزاع اوراق کردن
contested area	منطقه مورد نزاع
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
To go for each other.	بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
quarelsomeness	نزاع طلبی فتنه جوئی
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
battle royal	نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
To come to blows .	دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
pacific settlement	تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling	داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting	درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
striven	جدوجهد کردن نزاع کردن
striving	جدوجهد کردن نزاع کردن
strives	جدوجهد کردن نزاع کردن
strived	جدوجهد کردن نزاع کردن
strive	جدوجهد کردن نزاع کردن
hunting design	طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com