English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
shag اوردن توپ از خارج
shagging اوردن توپ از خارج
shags اوردن توپ از خارج
Other Matches
governmentalize تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
to press against any thing بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
jargonize بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
grasps بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp بچنگ اوردن گیر اوردن
grasped بچنگ اوردن گیر اوردن
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
outside در خارج
outsides خارج
outsides در خارج
out of خارج از
out- خارج
per خارج از
off خارج از
off side خارج از خط
outside [of] <adv.> خارج [از]
out [of] <adv.> خارج [از]
outwith [Scotish E] <adv.> خارج [از]
out of tune خارج
abroad خارج
forth of خارج از
out-of- خارج از
outed خارج
non combatant خارج از صف
external خارج
externally از خارج
out خارج
externals خارج
non-combatants خارج از صف
non-combatant خارج از صف
outside خارج
aroint خارج شو
over the side خارج از ناو
derails از خط خارج کردن
out of door خارج ازمنزل
extra-marital خارج از زناشویی
standaway خارج از بدن
out of phase خارج از فاز
soto uke دفاع از خارج
emigration مهاجرت به خارج
out of proportion خارج از اندازه
phase out خارج کردن
out of turn خارج از نوبت
outboard bearing یاتاقان خارج
outbye خارج از دور از
ouyby خارج از دور از
off season خارج از فصل
out of action خارج ازنبرد
derail از خط خارج شدن
inaccessible خارج از دسترس
eject خارج کردن
unship خارج کردن
ejected خارج کردن
to pass off خارج شدن
void خارج شدن
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
neither here nor there خارج ازموضوع
not to the point خارج از موضوع
derail از خط خارج کردن
derailed از خط خارج شدن
derailed از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derails از خط خارج شدن
oversea خارج از کشور
off center خارج از مرکز
out of question خارج از موضوع
out of line خارج از خط جبهه
To fall out. از صف خارج شدن
outed خارج از حدود
outed خارج بیرون
issue خارج شدن
issued خارج شدن
issues خارج شدن
away دوراز خارج
The train ran off the rails. قطار از خط خارج شد
discharges خارج کردن
discharge خارج کردن
quotient خارج قسمت
quotients خارج قسمت
outsides به سمت خارج
out of doors خارج ازمنزل
to rule out خارج کردن
out خارج از حدود
out خارج بیرون
submultiple خارج قسمت
eccentric خارج از مرکز
eccentrics خارج از مرکز
torts خارج از قرارداد
tort خارج از قرارداد
outside به سمت خارج
irrelevant خارج از موضوع
derailing از خط خارج شدن
out- خارج از حدود
alfresco خارج از منزل
extraneous خارج از قلمروچیزی
out- خارج بیرون
to fall out خارج شدن
beside the mark خارج ازموضوع
exterritorial خارج الملکتی
extra cosmical خارج ازعالم
begone خارج شو عزیمت کن
anieoro از داخل به خارج
abroad خارج از کشور
acentric خارج از مرکز
beside the question خارج از موضوع
extra professional خارج حرفهای
extra regular خارج ازقاعده
extra spectral خارج طیفی
extracellular خارج سلولی
off key خارج از مایه
from out of town از خارج [از شهر]
out-of- در خارج بواسطه
out of در خارج بواسطه
expulse خارج کردن
egress خارج شدن
emissive خارج شونده
extraction خارج کردن
exits خارج شدن
exit خارج شدن
endarch متشکل در خارج
outdoors خارج از منزل
double out 081 خارج
cross country خارج از جاده
overseas خارج ازکشور
bring out خارج کردن
without بطرف خارج
blow out به خارج دمیدن
from outside از خارج [از شهر]
extramarital خارج از زناشویی
outbound خارج ازمحدوده
outbound مربوط به خارج
off duty خارج از خدمت
extraterritorial خارج الارضی
extrauterine خارج رحمی
extravascular خارج رگی
from the outside از خارج [از جایی]
ungracious خارج از نزاکت
nonsense خارج از منطق
popping خارج شدن
foreign market بازار خارج
extramarital خارج ازدواجی
fescennine خارج ازاخلاق
inaccessible <adj.> خارج از دسترس
extramundane خارج دنیایی
off duty خارج از نگهبانی
abaxile خارج از مرکز
extragalactic خارج کهکشانی
dead ball توپ خارج ازبازی
belched بازور خارج شدن
belches بازور خارج شدن
defenestration پرتاب به خارج پنجره
defecating خارج کردن مدفوع
belch بازور خارج شدن
outward بطرف خارج بیرونی
unavailable energy نیروی خارج از دسترس
defecates خارج کردن مدفوع
obsolete ازرده خارج شده
to put out of court از دستور خارج کردن
deviate from the main subject از موضوع خارج شدن
expellant خارج کننده دافع
defecate خارج کردن مدفوع
belching بازور خارج شدن
decivilize از تمدن خارج کردن
anomalous خارج از رسم بیمورد
out- خارج از افشا شده
outed خارج از افشا شده
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
out خارج از افشا شده
layman خارج از حرفه یا فن خاصی
ablate بریدن و خارج کردن
laymen خارج از حرفه یا فن خاصی
transfinite خارج ازاعداد محدود
externals خارج یک برنامه یا وسیله
obsolescent از رده خارج شده
unplayable توپ خارج ازدسترس
country clubs باشگاه خارج از شهر
ration خارج قسمت سهمیه
rationed خارج قسمت سهمیه
rations خارج قسمت سهمیه
external خارج یک برنامه یا وسیله
bow out باتعظیم خارج شدن
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
country club باشگاه خارج از شهر
disseise ازتصرف خارج کردن
immusical خارج ازقواعد موسیقی
disarm از ضامن خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
disarms از ضامن خارج کردن
out of range که خارج از حد سیستم باشد
outbound cargo بار خارج از کشور
outcaste شخص خارج ازمذهب
outrange خارج ازتیررس بودن
outre خارج از حدود معمولی
outside grasp گرفتن میله از خارج
outwards بطرف خارج بیرونی
outwork سفارش به خارج از شرکت
outworker کارگر خارج ازخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com