Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
specification
اوصاف و مشخصات دقیق یک اختراع که بر مبنای ان اختراع ثبت میشود
Other Matches
patents
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patented
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patent
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
patenting
حق ثبت اختراع حق انحصاری اختراع
invention
اختراع
patented
حق اختراع
patenting
حق اختراع
devices
اختراع
excogitation
اختراع
device
اختراع
mintage
اختراع
contrivances
اختراع
patent
حق اختراع
contraption
اختراع
contrivance
اختراع
patents
حق اختراع
patent right
حق اختراع
contraptions
اختراع
invent
اختراع کردن
appliances
تمهید اختراع
appliance
تمهید اختراع
mints
اختراع کردن
artifice
اختراع نیرنگ
mint
اختراع کردن
invented
اختراع کردن
to patent an invention
ثبت اختراع
pull out of a hat
<idiom>
اختراع کردن
make something up
<idiom>
اختراع کردن
invents
اختراع کردن
invention of the aeroplane
اختراع هواپیما
artifices
اختراع نیرنگ
inventing
اختراع کردن
drum up
<idiom>
اختراع کردن
minting
اختراع کردن
patented
حق تثبیت اختراع
forgetive
اختراع کننده
inventiveness
هوش اختراع
inventiveness
قوه اختراع
patenting
حق ثبت اختراع
patenting
حق تثبیت اختراع
inventive power
هوش اختراع
inventive power
قوه اختراع
invenit
اختراع کرد
inventible
قابل اختراع
patents
حق ثبت اختراع
patented
حق ثبت اختراع
patents
حق تثبیت اختراع
minted
اختراع کردن
fictions
داستان اختراع
fiction
داستان اختراع
patent
حق ثبت اختراع
inventive
اختراع کننده
patent
حق تثبیت اختراع
figment
سخن جعلی اختراع
figments
سخن جعلی اختراع
ingenuity
امادگی برای اختراع
forgetive
دارای هوش اختراع
coin
اختراع وابداع کردن
patents
حق ثبت اختراع پروانه
patents
اختراع ثبت شده
patented
اختراع ثبت شده
patent
اختراع ثبت شده
patented
حق ثبت اختراع پروانه
patent
حق ثبت اختراع پروانه
coins
اختراع وابداع کردن
contrivable
اختراع کردنی اندیشیدنی
patenting
اختراع ثبت شده
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک نوآوری یا اختراع خوب]
patenting
حق ثبت اختراع پروانه
daedal
دارای هوش اختراع پیچیده
atentee
صاحب اختراع ثبت شده
patentee
ذینفع اختراع ثبت شده
patentee
صاحب اختراع ثبت شدن
CERN
یس که www اولین آنجا اختراع شد
patentee
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
compass
نقشه کشیدن اختراع کردن
patentee
صاحب اختراع ثبت شده
europatents
حق اختراع قابل قبول دراروپا
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
It sinds into insignificance beside his invention .
این درمقابل اختراع اوهیچ است
nordenfelt
یکجور مسلسل که سوئدی اختراع کرده است
newer
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
newest
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
contraption
تدبیر
[اختراع]
[ابتکار]
[اسباب عجیب و غریب]
ajeeb
دستگاه شطرنجبازمکانیکی به اختراع چارلزارثر هاپر در 8681
europatents
اختراع ثبت شده که دراروپا معتبر میباشد
new
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
new-
وسیله الکترونیکی که اخیرا اختراع شده باشد
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
royalty
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
mauser
یکجور تفنگ که ماوزرنام المانی اختراع کرده است
royalties
پولی که در مقابل استفاده از اختراع به صاحب ان پرداخت میگردد
morse alphabet or code
الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
upward compatible
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
upwards compatible
طراحی شده برای سازگاری با مدلهای موجود یا مدلهای آینده که هنوز اختراع نشده اند
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
concocting
جعل کردن اختراع کردن
devises
درست کردن اختراع کردن
concocted
جعل کردن اختراع کردن
devise
درست کردن اختراع کردن
think up
<idiom>
اختراع کردن،خلق کردن
concocts
جعل کردن اختراع کردن
concoct
جعل کردن اختراع کردن
devised
درست کردن اختراع کردن
devising
درست کردن اختراع کردن
parametric estimate
براوردی که بر مبنای در نظرگرفتن متغیرها انجام میشود
work drawing
نقشه یاتفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
service marking
علایم و مشخصات تجارتی که روی کالاها یا مهمات حک میشود
aviation weather
مشخصات ویژه اب و هوایی که به پرواز و عملکردهواپیما مربوط میشود
shop drawing
نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
scsi
پیشرفتی که باعث افزایش نرخ ارسال داده نسبت به مشخصات اصلی JCSI میشود
datum point
نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
particulars of sale
اوصاف مبیع
time base
ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
trade description
اوصاف مال التجاره
assemble capital stock
بقیه سرمایهای که به محض تقاضا قابل پرداخت است سرمایهای که بر مبنای ان مالیات محاسبه میشود
TrueType
فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
refereed
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
dogs
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی بر مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 31است و به شکل D نوشته میشود
dog
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی بر مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 31است و به شکل D نوشته میشود
dogging
شکل لغوی رقمی در سیستم عددی بر مبنای شانزده که متنافر با مقدار دهدهی 31است و به شکل D نوشته میشود
greeked
نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
pulsed
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulse
روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
images
تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image
[تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
identification
تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
reads
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read
بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
thrashing
1-فعالیتهای زیادی دیسک . 2-مشخصات یا خطای برنامهای در حافظه مجازی . که باعث اتلاف وقت CPV برای جابجایی صفحات بین حافظه پشتیبان میشود
datum
سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
geodetic datum
سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
datum error
اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
false origin
مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
map plane
سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum
سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
hexadecimal
مبنای 61
ternary
در مبنای سه
rationale
مبنای کار
fixed radix
با مبنای ثابت
binary number system
سیستم مبنای دو
ternary
سه مبنایی در مبنای سه
refrence
مبنای مقایسه
tax base
مبنای مالیاتی
fuselage refrence line
خط مبنای بدنه
data base
مبنای اطلاعات
monetary base
مبنای پولی
computer based
بر مبنای کامپیوتر
mobilization base
مبنای بسیج
ration basis
مبنای جیره
base of fire
مبنای اتش
fire base
مبنای اتش
number base
مبنای عددی
unit of issue
مبنای توزیع
basic of issue
مبنای توزیع
troop basis
مبنای یکان
sentience
مبنای حس وحساسیت
force basis
مبنای یکان
datum line
خط مبنای سنجش
on trust
بر مبنای اعتبار
altitude separation
حد سطوح مبنای ارتفاع
ratio decidendi
مبنای اصلی تصمیم
hydrographic datum
سطح مبنای اب نگاری
software base
مبنای نرم افزار
fire support base
مبنای پشتیبانی اتش
mission load
بار مبنای عملیاتی
troop basis
مبنای واگذاری یکان
wartime load
بار مبنای ناو
ruled based deduction
استنباط بر مبنای مقررات
datum sweeping mark
علامت مبنای روبش
force basis
یکانهای مبنای هر قسمت
computed goto
جهش بر مبنای محاسبه
chart datum
مبنای عمق نقشه
datum plane
سطح مبنای اب دریا
basic of issue
مبنای واگذارکردن اقلام
basic tactical unit
یکان مبنای تاکتیکی
datum plane
سطح مبنای ارتفاع
base reserves
اماد مبنای ذخیره
meteorological datum plane
ایستگاه مبنای هواسنجی
specifications
مشخصات
specification
مشخصات
definition
مشخصات
characteristically
مشخصات
characteristic
مشخصات
specs
مشخصات
identity
مشخصات
particulars
مشخصات
paticular
مشخصات
definitions
مشخصات
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com