Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (7 milliseconds)
English
Persian
it is quite another story now
اوضاع اکنون دگرگون
Other Matches
altered
دگرگون کردن دگرگون شدن
alter
دگرگون کردن دگرگون شدن
altering
دگرگون کردن دگرگون شدن
alters
دگرگون کردن دگرگون شدن
conditions
اوضاع
circumstances
اوضاع
weather
اوضاع جوی
weathered
اوضاع جوی
vicissitudes of time
تغییر اوضاع
conditions
شرایط اوضاع
weathers
اوضاع جوی
actual state of affairs
اوضاع فصلی
actual state of affairs
اوضاع کنونی
low water mark
منتهای بدی اوضاع
In the light of present circumstances.
باتوجه به اوضاع کنونی
climates
ناحیه اوضاع جوی
climate
ناحیه اوضاع جوی
the lie of the land
چگونگی اوضاع مهثب
How do you predict(view)the situation?
اوضاع را چگونه می بینی ؟
anarchical
مربوط به اشفتگی اوضاع
anarchic
مربوط به اشفتگی اوضاع
policy of d.
سیاست واگذاری اوضاع
for the present
اکنون
at present
اکنون
at the present moment
اکنون
presents
اکنون
presenting
اکنون
presented
اکنون
present
اکنون
at the moment
اکنون
now
اکنون
at present
اکنون
The situation is fI'lled with impending troubles (incidents).
اوضاع آبستن حوادث است
not now or ever
نه اکنون و نه در آینده
the present and the past
اکنون و گذشته
now f.it
اکنون دیگراغازکنیم
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
keep up with the times
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
protohistory
مطالعه اوضاع ماقبل تاریخی انسان
geophysics
علم اوضاع بیرونی و طبیعی زمین
vicissitudinous
دگرگون
otherguise
دگرگون
trans-
دگرگون
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
You are free to go now.
اکنون آزادید بروید.
i am busy at the moment
اکنون کار دارم
here
در این موقع اکنون
he is now at rest
اکنون اسوده است
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion).
اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
to acclimate
[American E]
to new circumstances
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to become acclimatized
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise
[British E]
yourself
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
Whistle past the graveyard
<idiom>
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to acclimatize/acclimatise
[British E]
[به اوضاع شخصی جدید]
خو گرفتن
[جامعه شناسی]
restructures
دگرگون کردن
restructured
دگرگون کردن
restructure
دگرگون کردن
technical
دگرگون شونده
to alter
[to]
دگرگون کردن
transformed
دگرگون کردن
metamorphose
دگرگون کردن
dissimilar
دگرگون ناهمسان
turns
دگرگون ساختن
transforms
دگرگون کردن
transforming
دگرگون کردن
turn
دگرگون ساختن
transform
دگرگون کردن
changeable
دگرگون شدنی
metamorphosed
دگرگون کردن
metamorphic
دگرگون شده
to transform
[into]
دگرگون کردن
[به]
alterative
دگرگون سازنده
catabolize
دگرگون شدن
changful
دگرگون شونده
metamorphic rocks
سنگهای دگرگون
metabolic
دگرگون شونده
transmogrification
دگرگون سازی
metamorphoses
دگرگون کردن
metamorphosing
دگرگون کردن
to alter
[to]
دگرگون شدن
endomorph
درون دگرگون
i now know the v of exercise
اکنون قدر ورزش را میفهمم
they sing small now
اکنون دیگر صداشان در نمیاید
opportunism
به سرعت بر حسب اوضاع سیاسی یا تغییر رژیم وزمامدار
changeable
دگرگون پذیر متلون
ireversible
دگرگون نشدنی بر نگشتنی
we are now quits
اکنون با هم برابر شدیم دیگرحسابی نداریم
present work
عملیاتی که اکنون انجام شده است
guilder
نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
guilders
نام سکه زرهلندی که اکنون درکارنیست
at this stage
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
I never saw anything like it.
من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
sonde
اسباب اندازه گیری اوضاع فیزیکی وجوی ارتفاعات زیادماوراء جو
changing
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changes
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
metabolize
دگرگون کردن از طریق متابولیزم
change
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
changed
دگرگون کردن یاشدن دگرگونی
gneiss
نوعی سنگ دگرگون شده
transformative
قابل تبدیل دگرگون شونده
The plan is now in action ( underway ) .
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
metameric
در وزن و ترکیب برابر و درخواص شیمیایی دگرگون حلقهای
iguanodon
سوسمار بزرگ گیاه خوار که اکنون بشکل سنگواره دیده میشود
heteronym
کلمهای که املای ان باکلمه دیگریکسان ولی معنی وتلفظ ان دگرگون
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
homonym
کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
phyrgian cap
یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
now that you know the way....
اکنون که راه را یاد گرفتید حال که راه را بلدهستید.......
physiographic
وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
rabal
روش تعیین اوضاع جوی به وسیله بالنهای هواسنجی روش استفاده از پیامهای هواسنجی
vary
عوض کردن دگرگون کردن
varies
عوض کردن دگرگون کردن
saddle cover
رو زینی
[اینگونه بافته ها بصورت قالیچه یا پتو در قدیم بیشتر رواج داشت و اکنون نیز در بعضی عشایر جهت استفاده شخصی بافته شده و برای تزئین روی اسب و پوشش زین بکار می رود.]
coronation carpet
فرش تاجگذاری
[این فرش که منصوب به اصفهان می باشد در قرن هفدهم میلادی جهت تاجگذاری فردریک پنجم در دانمارک بافته شده و اکنون نیز در موزه سلطنتی دانمارک نگهداری می شود]
weather forecasts
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
weather forecast
پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com