Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
He was every inch a frenchman.
اویک فرانسوی تمام عیار بود
Other Matches
pukka
تمام عیار
full scale
تمام عیار
full-scale
تمام عیار
pucka
تمام عیار
dyed-in-the-wool
تمام عیار
sterling
تمام عیار
hip and thigh
یکسره تمام عیار
perfect
بی عیب تمام عیار
perfected
بی عیب تمام عیار
perfecting
بی عیب تمام عیار
perfects
بی عیب تمام عیار
full bodied money
پول تمام عیار
holergasia
روان پریشی تمام عیار
full bodied gold coin
سکه طلای تمام عیار
beau ideal
زیبای تمام عیار کمال مطلوب
afcet
la Pour AssociationFrancaise etTechnique CybernetiqueEconomiqe سازمان حرفهای فرانسوی که هدف ان گرد هم اوردن دانشمندان فرانسوی در زمینههای مختلف کامپیوتری است
he is a man he is sick
اویک مرداست
he tops .0 metres
قد اویک مترونیم است
french chalk
گچ فرانسوی
French
: فرانسوی
the french
فرانسوی ها
Gallic
فرانسوی
gallican
فرانسوی
frenchwoman
زن فرانسوی
alloy
عیار
rover
عیار
errant
عیار
alloys
عیار
globetrotters
عیار
globetrotter
عیار
fineness
عیار
subtil
عیار
carats
عیار
long headed
عیار
carat
عیار
lycee
دبیرستان فرانسوی
huguenot
فرانسوی پروتستان
gallicism
فرانسوی مابی
hotel-Dieu
بیمارستان فرانسوی
Frenchmen
مرد فرانسوی
frenchy
فرانسوی ماب
Frenchman
مرد فرانسوی
French
فرانسوی کردن
frenchification
فرانسوی شدن
huguenot
پروتستان فرانسوی
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
fineness
عیار فلزات
titles
عیار عوض
plate mark
نشان عیار
study
عیار گرفتن
dissect
[analyse]
عیار گرفتن
base ore
کانه کم عیار
assay
عیار گرفتن
assay
عیار گرفتن
analyze
[American]
عیار گرفتن
analyse
[British]
عیار گرفتن
assays
عیار گرفتن
evaluate
عیار گرفتن
title
عیار عوض
investigate
عیار گرفتن
inspect
عیار گرفتن
explore
عیار گرفتن
examine
عیار گرفتن
scrutinize
عیار گرفتن
enquire into
عیار گرفتن
determine
عیار گرفتن
check
عیار گرفتن
bolt
[examine]
عیار گرفتن
gold carats f.
زرهیجده عیار
assayer
صاحب عیار
titration
تعیین عیار
survey
عیار گرفتن
look into
عیار گرفتن
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
houdan
مرغ کاکلی فرانسوی
balking billiard
بیلیارد فرانسوی با 4 خط محدوده
frenchify
فرانسوی ماب شدن
french pastry
شیرینی اردینه فرانسوی
gallicize
فرانسوی ماب کردن
French Order
سبک معماری فرانسوی
gallomania
جنون فرانسوی مابی
gallicize
فرانسوی ماب شدن
grisette
دختر کارگر فرانسوی
normal opening
گشایش نرمال یا فرانسوی
french defence
دفاع فرانسوی شطرنج
French dressing
چاشنی سالاد فرانسوی
gallomaniac
دیوانه فرانسوی مابی
french onion soup
سوپ پیاز فرانسوی
monetary stand
عیار قانونی مسکوکات
pixing the coin
سنجش عیار سکه
hallmarks
انگ نشانه عیار
assays
عیار گرفتن سنجش
hallmark
انگ نشانه عیار
assay
عیار گرفتن سنجش
blancmange
یک نوع کیک سفید فرانسوی
burn variation
واریاسیون برن در دفاع فرانسوی
split
وزنه برداری یکضرب فرانسوی
gavote
نوعی رقص سریع فرانسوی
gavotte
نوعی رقص سریع فرانسوی
gaul
اهل کشور باستانی گل فرانسوی
chateau
شاتو
[کاخ یا قلعه فرانسوی]
She is French on her fathers on her fathers side.
از طرف پدر فرانسوی است
gallicism
اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
standards
عیار قانونی استاندارد مقرر
standard
عیار قانونی استاندارد مقرر
alloy
عیار زدن معتدل کردن
bullion
شمش فلزات با عیار معین
alloys
عیار زدن معتدل کردن
Joyedevivre
لذت فراوان زندگی
[ریشه فرانسوی]
advance variation
واریاسیون پیشروی پیاده دردفاع فرانسوی
anderssen attack
حمله اندرسن در دفاع فرانسوی شطرنج
phyllo (pastry)
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
puff paste
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
puff pastry
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
entac
موشک ضد تانک هدایت شونده فرانسوی
flaky pastry
خمیر پای فرانسوی
[غذا و آشپزخانه]
winawer variation
واریاسیون ویناور در دفاع فرانسوی شطرنج
titrate
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
alekhine chatard attack
حمله الخین- شاتار در دفاع فرانسوی شطرنج
zouave
یکی از افراد پیاده نظام فرانسوی در الجزایر
franco indian defence
دفاع هندی فرانسوی در پیاده وزیر شطرنج
anglo-chinois
[واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
milner bary gambit
گامبی میلنر- باری در دفاع فرانسوی شطرنج
franco baenoni defence
دفاع بنونی فرانسوی در پیاده وزیر شطرنج
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
Liberty
[مجسمه زن نماد آزادی که توسط هنرمندان فرانسوی ساخته شد.]
Lous quatorze
[سبک فرانسوی معماری باروک و کلاسیک در زمان لوپی چهاردهم]
Lous quinze
[سبک فرانسوی تلفیق معماری روکوکو و نئوکلاسیک در زمان لوئی پانزدهم]
Aioli
[سسی فرانسوی تشکیل شده از روغن زیتون، تخم مرغ و سیر]
three cushion billiards
بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
physiocrats
اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
rubinstein variation
واریاسیون روبنشتاین دربازی چهار اسب در دفاع فرانسوی دردفاع نیمزو هندی و دردفاع تاراش
standarize
با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panorama
تمام نما اینه تمام نما
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
through
تمام
full-length
تمام قد
whole length
تمام قد
incomplete
نا تمام
full-face
تمام رخ
full face
تمام رخ
yame
تمام
it is all up
تمام شد
whole
تمام
entire
تمام
fullest
تمام
rounded
پر تمام
thru
تمام
thorough
تمام
full
تمام
off
تمام
out-and-out
تمام
lion's share
تمام
full length
تمام قد
completes
تمام
out and out
تمام
all night
در تمام شب
completed
تمام
completing
تمام
complete
تمام
It's over.
تمام شد.
all this
تمام اینها
exhaustible
تمام شدنی
all risks
تمام خطرات
yearlong
یکسال تمام
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
yean round
در تمام سال
full
تمام تکمیل
full
تمام قدرت
all d.
در تمام روز
fullest
تمام تکمیل
defunct
تمام شده
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
due
تمام شده
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
finisher
تمام کننده
full-page
تمام صفحه
peter
تمام شدن
par excellence
به تمام معنی
A whole week
یک هفته تمام
through
تمام شده
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
fullest
تمام قدرت
all out
باشدت تمام
an a fact
تمام شده
ammo zero
مهمات تمام
full-time
تمام وقت
all day long
<idiom>
تمام روز
run out of
تمام کردن
to finish off
تمام کردن
in full
تمام وکمال
to run away with
تمام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com