Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
i swore him to secrecy
او را سوگند دادم که راز راپوشیده نگاه دارد
Other Matches
The bus to ... stops here.
اتوبوس به ... اینجا نگاه می دارد.
spreader
میله افقی که بادبان را از دکل جدا نگاه می دارد
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
swear
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
swears
سوگند خوردن قسم یاد کردن سوگند دادن
to nick a horse's tail
بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
gloats
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloat
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek
باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloated
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating
نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
I asked for ...
من سفارش ... را دادم.
i warned him of danger
او را از خطراگاهی دادم
look at me
بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
i lost the train
قطار را از دست دادم
i gave the beggar one rial
یک ریال به ان گدا دادم
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
i gave him some others
چندتای دیگر به او دادم
i took up where he left
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
That's not what I ordered.
آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
I asked for a small portion.
من یک پرس کوچک سفارش دادم.
I asked for the child.
من یک برای بچه سفارش دادم.
i assured him of that
به او در این باره اطمینان دادم
i gave it a slight press
انرا کمی فشار دادم
I clinched a lucrative deal.
معامله چربی ( شیرینی ) انچام دادم
all that property
تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
i paid his d. wages
مزد او را انچه لازم بود دادم
i parted from
تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
I listend but heard nothing .
گوش دادم ولی چیزی نشنیدم
i did that last
ان کار را اخر از همه انجام دادم
i lent him what money i had
هرچه پول داشتم به او وام دادم
I missed the connection.
من اتوبوس
[قطار هواپیمای]
رابط را از دست دادم.
i floored the paper
پاسخ همه پرسشهایی را که در کاغذ بود دادم
i lost my friends
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
I did the work ,but he got the credit.
کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
i overpaid him for his work
مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction.
د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
glance
نگاه نگاه مختصر
glances
نگاه نگاه مختصر
glanced
نگاه نگاه مختصر
sacrament
سوگند
sacraments
سوگند
adjuration
سوگند
oath
سوگند
attestation
سوگند
oaths
سوگند
swearing in
سوگند دادن
administering an oath
سوگند دادن
taking an oath
اتیان سوگند
take oath
سوگند یادکردن
adjure
سوگند دادن
take an oath
سوگند خوردن
swearing formula
سوگند نامه
swear by
سوگند خوردن به
swearing-in
سوگند دادن
swearings-in
سوگند دادن
administration
سوگند دادن
affidavits
سوگند نامه
by god
سوگند بخدا
by g
به جرجیس سوگند
oddest
:سوگند ملایم
to take an oath
سوگند خوردن
Hippocratic oath
سوگند بقراطی
up my conscience
به وجدانم سوگند
upon my honor
به شرافتم سوگند
upon my world
بشرافتم سوگند
admirster an oath
سوگند دادن
adjurer
سوگند دهنده
abstention from taking an oath
نکول سوگند
odd
:سوگند ملایم
to swear an oath
[on, to]
, to take an oath
[on; to]
سوگند خوردن
[به]
administrations
سوگند دادن
swear
سوگند خوردن
swears
سوگند خوردن
gar
سوگند ملایم
swearing
اتیان سوگند
abjure
سوگند شکستن
abjured
سوگند شکستن
false oath
سوگند دروغ
abjures
سوگند شکستن
abjuring
سوگند شکستن
to lift one's hand
سوگند خوردن
to administer
سوگند دادن
odder
:سوگند ملایم
loyalty oath
[American E]
سوگند وفاداری
od
سوگند ملایم
oath of allegiance
سوگند وفاداری
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
attesting
سوگند یاد کردن
to forswear oneself
سوگند دروغ خوردن
put a person on his oath
کسی را سوگند دادن
sanctity of an oath
حرمت سوگند یا قسم
sanctions
فتوای کلیسایی سوگند
attest
سوگند یاد کردن
attested
سوگند یاد کردن
to swore falsely
سوگند دروغ خوردن
god-awful
سوگند - قسم - برایبیانبدیونامطبوعبودنچیزی
goddamn
سوگند - قسم - برایبیانهیجانوعصبانیت
manswear
سوگند دروغ خوردن
abjeure
با سوگند ترک کردن
abjurer or abjuror
سوگند شکن ترک
wager of law
تبری جستن با سوگند
perjuring
سوگند دروغ خوردن
perjures
سوگند دروغ خوردن
sanctioned
فتوای کلیسایی سوگند
attests
سوگند یاد کردن
goddammit
سوگند - قسم - برایبیانناراحتیوعصبانیت
to swear by all that is sacred
بمقدسات عالم سوگند
sanction
فتوای کلیسایی سوگند
forswears
سوگند دروغ خوردن
forswearing
سوگند دروغ خوردن
swear on
سوگند به چیزی خوردن
to perjure oneself
سوگند شکنی کردن
forswear
سوگند دروغ خوردن
sanctioning
فتوای کلیسایی سوگند
perjure
سوگند دروغ خوردن
to lift one's hand
دست به سوگند برداشتن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
to swear like a trooper
زیاد سوگند خوردن
official oath
سوگند قانونی یا رسمی
conjuring
سوگند دادن جادو کردن
to keep an oath inviolate
معتبر نگه داشتن سوگند
conjure
سوگند دادن جادو کردن
conjured
سوگند دادن جادو کردن
conjures
سوگند دادن جادو کردن
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
attest
سوگند دادن تصدیق کردن
attested
سوگند دادن تصدیق کردن
in my f.
به ایین سوگند خدامی داند
forsworn
سوگند دروغ یاد کرده
attests
سوگند دادن تصدیق کردن
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
attesting
سوگند دادن تصدیق کردن
they are sworn frends
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
to swear tre sonagainstany one
سوگند برای خیانت بکسی خوردن
perjured
سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
he swore off drinking
سوگند خوردکه از نوشابه خوری دست بکشد
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
by the holy poker
سوگند شوخی امیزی است چون به انروزهای غریب ومانندان
to swear in
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
perjurer
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
observantion
نگاه
leered
نگاه چپ
leer
نگاه چپ
slants
نگاه کج
slanted
نگاه کج
leering
نگاه کج
leering
نگاه چپ
leered
نگاه کج
slant
نگاه کج
leers
نگاه چپ
leer
نگاه کج
leers
نگاه کج
look here
نگاه کن
i say
نگاه کن
looked
نگاه
look
نگاه
gander
: نگاه
glimpsed
نگاه کم
view
نگاه
ganders
: نگاه
gloatingly
با نگاه
glimpses
نگاه کم
regards
نگاه
glimpsing
نگاه کم
by sight
از نگاه
glimpse
نگاه کم
regard
نگاه
regarded
نگاه
looks
نگاه
holders
نگاه دارنده
come-on
نگاه دعوتآمیز
holder
نگاه دارنده
stay
نگاه داشتن
upholders
نگاه دارنده
voyeur
نگاه کننده
upholder
نگاه دارنده
voyeurs
نگاه کننده
stayed
نگاه داشتن
eyeing
نگاه کردن
tackle
نگاه داشتن
tackled
نگاه داشتن
squint
چپ نگاه کردن
tackles
نگاه داشتن
squinted
چپ نگاه کردن
retain
نگاه داشتن
tackling
نگاه داشتن
dirty look
<idiom>
چپ چپ نگاه کردن
squints
چپ نگاه کردن
keeps
نگاه داشتن
oblong
نگاه ممتد
oblongs
نگاه ممتد
retained
نگاه داشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com