Dictiornary-Farsi | ایجاد افتضاح | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
scandalization	ایجاد افتضاح


Other Matches

foul-up	افتضاح
foul-ups	افتضاح
dTbGcles	افتضاح
scandal	افتضاح
scandals	افتضاح
debacles	افتضاح
debacle	افتضاح
to stab in the back	افتضاح
scandalous	افتضاح امیز
infamy	افتضاح سابقه بد
eclat	درخشش افتضاح
ignominy	افتضاح خواری
ActiveX	سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
inglorious	افتضاح اور گمنام
gamey	چاشنی زده افتضاح اور
To drop a brick . <idiom>	دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
gamy	چاشنی زده افتضاح اور
To make a gaffe . <idiom>	دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To put ones foot in it . <idiom>	دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
scandalmongers	پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandalmonger	پخش کننده شایعات افتضاح امیز
scandal sheet	نشریه محتوی شایعات افتضاح امیز
authorship	ایجاد
creations	ایجاد
constructions	ایجاد
generations	ایجاد
generation	ایجاد
developments	ایجاد
development	ایجاد
creation	ایجاد
construction	ایجاد
origination	ایجاد
production	ایجاد
create	ایجاد
creates	ایجاد
creating	ایجاد
bridging	ایجاد پل
productions	ایجاد
amount	ایجاد مجموعی از...
develop	ایجاد کردن
develops	ایجاد کردن
territorialization	ایجاد ناحیه
amounts	ایجاد مجموعی از...
amounting	ایجاد مجموعی از...
amounted	ایجاد مجموعی از...
creating	ایجاد کردن
pustulation	ایجاد جوش
creates	ایجاد کردن
surging	ایجاد موج
create	ایجاد کردن
isochronism	ایجاد همزمانی
pupation	ایجاد شفیره
system generation	ایجاد سیستم
orogenesis	ایجاد کوه
spiculation	ایجاد خار
spermatogenesis	ایجاد نطفه
lacrimation	ایجاد اشک
lenticulation	ایجاد عدسی
worker	ایجاد کننده
originative	ایجاد کننده
money creation	ایجاد پول
mythopoeia	ایجاد افسانه
originationu	ایجاد ابداع
preclusion	ایجاد مانع
rainmaking	ایجاد باران
polarization	ایجاد دو قطب
hypnogenesis	ایجاد خواب
obstructions	ایجاد مانع
stylization	ایجاد سبک
structuralization	ایجاد ساختمان
obstruction	ایجاد مانع
stimulation	ایجاد محرک
pitting	ایجاد حفره
irruption	ایجاد ناگهانی
pick and roll	ایجاد سد و چرخش
salivation	ایجاد بزاق
screech	ایجاد کردن
capital creation	ایجاد سرمایه
make waves <idiom>	ایجاد دردسر
rake in the money <idiom>	ایجاد تعجب
configure	ایجاد پیکربندی
contouring	ایجاد طرح
creation date	تاریخ ایجاد
stockade	ایجاد مانع
averaged	ایجاد میانگین
stockades	ایجاد مانع
engenders	ایجاد کردن
engendering	ایجاد کردن
looping	ایجاد حلقه
forms	ایجاد یک شکل
formed	ایجاد یک شکل
average	ایجاد میانگین
averages	ایجاد میانگین
averaging	ایجاد میانگین
housing	ایجاد مسکن
causer	ایجاد کننده
grounding	ایجاد زمین
form	ایجاد یک شکل
resonances	ایجاد طنین
engendered	ایجاد کردن
engender	ایجاد کردن
constructs	ساختن یا ایجاد
resonance	ایجاد طنین
screeched	ایجاد کردن
furunculosis	ایجاد کورک
windowing	ایجاد پنجره
wealth creation	ایجاد ثروت
screeching	ایجاد کردن
screeches	ایجاد کردن
vacuolation	ایجاد حفره
constructing	ساختن یا ایجاد
construct	ساختن یا ایجاد
creation of money	ایجاد پول
lactation	ایجاد شیر
constructed	ساختن یا ایجاد
canalize	ایجاد ابراه کردن
rapprochement	ایجاد روابط حسنه
obstruction method	روش ایجاد مانع
arson	ایجاد حریق عمدی
positive prescription	مرور زمان ایجاد حق
tempests	توفان ایجاد کردن
mirror	ایجاد کپی دقیق
isochronism	ایجاد تقارن همزمانی
modelling	ایجاد مدلهای کامپیوتری
mirrors	ایجاد کپی دقیق
tempest	توفان ایجاد کردن
mirrored	ایجاد کپی دقیق
punched	سوراخ ایجاد کردن
agitation of water surface	ایجاد تلاطم در سطح اب
allowance method	روش ایجاد ذخیره
punches	سوراخ ایجاد کردن
bleep	ایجاد صدای اخطار
hydrotaxis	ایجاد واکنش در برابر اب
creative prescription	مرور زمان ایجاد حق
obstructs	ایجاد مانع کردن
obstructing	ایجاد مانع کردن
holography	ایجاد تصویر لیزری
hi fi	وسایل ایجاد صدا
goitrogenic	ایجاد کننده گواتر
obstructed	ایجاد مانع کردن
goiterogenic	ایجاد کننده گواتر
obstruct	ایجاد مانع کردن
mushrooms	بسرعت ایجاد کردن
mushrooming	بسرعت ایجاد کردن
mushroomed	بسرعت ایجاد کردن
discomfit	ایجاد اشکال کردن
discomfited	ایجاد اشکال کردن
bleeped	ایجاد صدای اخطار
bleeping	ایجاد صدای اخطار
bleeps	ایجاد صدای اخطار
obstruction box	جعبه ایجاد مانع
breaches	ایجاد شکاف کردن
breached	ایجاد شکاف کردن
breach	ایجاد شکاف کردن
frontogenesis	ایجاد جبهه واحد
discomfits	ایجاد اشکال کردن
discomfiting	ایجاد اشکال کردن
irrupt	ناگهان ایجاد شدن
inbreed	از یک نژاد ایجاد کردن
hypnogenesis	ایجاد خواب هیپنوتیزم
mushroom	بسرعت ایجاد کردن
siliciferous	ایجاد کننده سیلیکون
ruralization	ایجاد زندگی روستایی
synchronism	ایجاد همزمانی انطباق
reflectorize	ایجاد انعکاس کردن
reflecterize	ایجاد انعکاس کردن
swisher	ایجاد کننده صدای فش فش
recreative	دوباره ایجاد کننده
tide	جزرومد ایجاد کردن
radiogenic	ایجاد شده در اثرتشعشع
schismatism	ایجاد جدایی تفرقه
reflating	تورم ایجاد کردن
constructing	ایجاد کردن ساخت
reflate	تورم ایجاد کردن
reflates	تورم ایجاد کردن
reflated	تورم ایجاد کردن
shock point	نقطه ایجاد زلزله
sentimentalization	ایجاد احساسات وعواطف
pro-active	گرایش به ایجاد وقایع
construct	ایجاد کردن ساخت
thallogenous	ایجاد کننده تالیوم
constructed	ایجاد کردن ساخت
pyromania	جنون ایجاد حریق
trephine	ایجاد سوراخ بامته
set off <idiom>	بالانس ایجاد کردن
put out	منتشرساختن ایجاد کردن
punch	سوراخ ایجاد کردن
strike off	بی زحمت ایجاد شدن
program development cycle	چرخه ایجاد برنامه
buzz	ایجاد صدای بلند
buzzed	ایجاد صدای بلند
buzzes	ایجاد صدای بلند
buzzing	ایجاد صدای بلند
rowdyism	ایجاد سر وصدا و اشوب
steam heating	ایجاد حرارت با بخار
raise eyebrows <idiom>	ایجاد مشکل و زحمت
urtication	ایجاد خارش وسوزش
To set(create,establish)a precedent.	ایجاد سابقه کردن
constructs	ایجاد کردن ساخت
ulceration	ایجاد زخم یا قرحه