Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (38 milliseconds)
English
Persian
honored
ایفای تعهد کردن
honoring
ایفای تعهد کردن
honors
ایفای تعهد کردن
honour
ایفای تعهد کردن
honoured
ایفای تعهد کردن
honouring
ایفای تعهد کردن
honours
ایفای تعهد کردن
Other Matches
subscribing
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe
تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
person to his promise
کسی را ملزم به ایفای وعده کردن
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
considerations
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
consideration
وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranty
تضمین تعهد تعهد قانونی
warranties
تضمین تعهد تعهد قانونی
underwrote
تعهد کردن
take on
تعهد کردن
covenant
تعهد کردن
undertakes
تعهد کردن
undertaken
تعهد کردن
undertake
تعهد کردن
underwriting
تعهد کردن
underwrites
تعهد کردن
underwritten
تعهد کردن
covenants
تعهد کردن
underwrite
تعهد کردن
to take on
تعهد کردن
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
pre engage
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن
grant
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
grants
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
granted
واگذار کردن تعهد کردن واگذاری به معنای اعم
acting
ایفای نمایش
exvoto
برای ایفای نذر
guaranty
تضمین ضمانت یا تعهد کردن
sign off
از زیر بار تعهد یامشارکتی شانه خالی کردن
stage set
تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
guaranteed
تعهد
guarantee
تعهد
guarantees
تعهد
bond
تعهد
assurance
تعهد
assumpsit
تعهد
warranties
تعهد
liability
تعهد
oblogation
تعهد
warranty
تعهد
mandating
تعهد
obstriction
تعهد
contract
تعهد
undertaking
تعهد
obligations
تعهد
mandate
تعهد
mandated
تعهد
obligation
تعهد
mandates
تعهد
commitment
تعهد
committment
تعهد
engagement
تعهد
assurances
تعهد
commitments
تعهد
engagements
تعهد
assumes
تعهد
assunption
تعهد
bank bond
تعهد
liabilities
تعهد
assume
تعهد
sponsion
تعهد
onus
تعهد
breach of an obligation
تخلف از تعهد
termination of an obligation
انقضاء تعهد
honored
انجام تعهد
honours
انجام تعهد
warranties
تعهد کننده
peremptory undertaking
تعهد قاطع
substitution of a different obligation
تبدیل تعهد
substitution of an obligation
تبدیل تعهد
mature obligation
تعهد حال
committal
تعهد الزام
without engagement
فاقد تعهد
warranty
تعهد کننده
subscription
تعهد پرداخت
liability to disease
تعهد امادگی
discharge of an obligation
سقوط تعهد
nonalignment
عدم تعهد
preengagement
تعهد قبلی
extinction of an obligation
انقضاء تعهد
recognizance
تعهد نامه
subscriptions
تعهد پرداخت
enterprises
تعهد تجارت
enterprise
تعهد تجارت
honoring
انجام تعهد
subscribers
تعهد کننده
honoured
انجام تعهد
subscriber
تعهد کننده
honouring
انجام تعهد
honors
انجام تعهد
fulfilment of an obligation
اجرای تعهد
honour
انجام تعهد
fulfilment of an obligation
ایفاء تعهد
implied assumpist
تعهد ضمنی
novation
تبدیل تعهد یا مدیون
pledge
تعهد والتزام گروگذاشتن
disengagement
رهایی از قید یا تعهد
promissory
وابسته به تعهد یا قول
failure to comply with the transaction
عدم ایفاء تعهد
good performance bond guarntee
وثیقه انجام تعهد
plight
تعهد دادن گرفتاری
warrantor
تعهد کننده ضامن
pledging
تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges
تعهد والتزام گروگذاشتن
joint bond
تعهد یا ضمانت مشترک
liability
تعهد موجودی بانکی
unilateral contract
تعهد یک جانبه ایقاع
bond
تعهد موافقت نامه
pre engaged
دارای تعهد قبلی
pledged
تعهد والتزام گروگذاشتن
binding cover
پوشش تعهد شده
liabilities
تعهد موجودی بانکی
long tail liability
تعهد طولانی مدت
dishonoring
تعهد خود رامحترم نشمردن
covenant
منشور عقد بستن تعهد
covenants
منشور عقد بستن تعهد
dishonours
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonored
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring
تعهد خود رامحترم نشمردن
pacta sunt servanda
تعهد الزام اور است
dishonour
تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonors
تعهد خود رامحترم نشمردن
covenant in low
تعهد ناشی ازحکم قانون
long term credit commitment
تعهد اعتبار بلند مدت
subscription
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
subscriptions
وجه اشتراک مجله تعهد پرداخت
offset of one obligation against another
تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد
tacit
تعهد کنترل اسلحه بین دو یاچند کشور
collateral
عین مرهونه مال گرویی وثیقه انجام تعهد
onerous property
دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
peremptory undertaking
تعهد خواهان باارائه دلیل در اولین جلسه بعدی دادگاه
we underwrite the company
ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
implied assumpist
تعهد غیر رسمی که از نحوه عمل متعهد ناشی و استنباط میشود
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
novatio non presumiter
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
nonappropriated funds
اعتبارات غیر سازمانی اعتبارات تعهد نشده
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
covenant runing with land
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
warranties
امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
warranty
امرمورد تعهد یا تضمین تضمین
locarno treaty
بلژیک و فرانسه به سال 5291 که ضمن ان بلژیک فرانسه و المان حفظ مرزهای موجود را تضمین کردند و المان حالت غیرنظامی "راینلند" را تعهد نمود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com