English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
English Persian
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . این فرصت را از دست ندهید
Other Matches
Stop pushing! هل ندهید!
to take time by the forelock فرصت راغنیمت شمردن فرصت
never mind اهمیت ندهید
let it go hang اهمیت ندهید
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
Do not admit any outsiders. افراد غیره را راه ندهید
Do not lean out! به پنجره تکیه ندهید! [در اتوبوس یا مترو]
Don't let making a living prevent you from making a life. اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
chars فرصت
charring فرصت
char فرصت
deliberating با فرصت
occasioned فرصت
at one's leisure سر فرصت
deliberates با فرصت
deliberate attack تک با فرصت
occasions فرصت
oportunity فرصت
seasons فرصت
seasoned فرصت
season فرصت
chare فرصت
breathers فرصت
breather فرصت
occasion فرصت
deliberation فرصت
occasioning فرصت
deliberated با فرصت
timed فرصت
time فرصت
times فرصت
opportunities فرصت
opportunity فرصت
spaces فرصت
space فرصت
deliberate با فرصت
deliberations فرصت
breathing gap فرصت سر خاراندن
chanced فرصت مجال
betimes در اولین فرصت
chanced فرصت بل گرفتن
chances فرصت مجال
chances فرصت بل گرفتن
chancing فرصت مجال
chancing فرصت بل گرفتن
at leisure فرصت دار
deliberate breaching نفوذ با فرصت
get a break <idiom> فرصت داشتن
foot in the door <idiom> گشایش یا فرصت
last-ditch آخرین فرصت
head starts فرصت برتری
head start فرصت برتری
vantage تفوق فرصت
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
tidewaiter مترصد فرصت
tidewaiter درانتظار فرصت
opportunity cost هزینه فرصت
market opportunity فرصت بازار
deliberate defense پدافند با فرصت
make time فرصت کردن
chance فرصت بل گرفتن
opportunism فرصت طلبی
occasioning فرصت مناسب
occasions فرصت مناسب
occasion فرصت مناسب
timed فرصت موقع
times فرصت مجال
time فرصت موقع
times فرصت موقع
time فرصت مجال
leisure فرصت مجال
timed فرصت مجال
opportunist فرصت طلب
chance فرصت مجال
occasioned فرصت مناسب
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
Go while the going is good . تا فرصت با قی است برو
miss out on <idiom> ازدست دادن فرصت
To seize an opportunity . فرصت را غنیمت شمردن
to seize the opportunity فرصت را غنیمت شمردن
opportunity to invest فرصت سرمایه گذاری
To take advantage of an opportunity. از فرصت استفاده کردن
snapat the chance فرصت را در اغوش بگیر
deadline سررسید اخرین فرصت
to cathan an opportunity فرصت راغنیمت شمردن
watch one's time مراقب فرصت بودن
to miss the buy فرصت را ازدست دادن
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
miss the boat <idiom> ازدست دادن فرصت
he seized upon the chance فرصت راغنیمت شمرد
gain opportunity فرصت را مغتنم شمردن
I'm up to my ears <idiom> فرصت سر خاراندن ندارم
at your earliest convenience در اولین فرصت مناسب
lurk درانتظار فرصت بودن
deliberate crossing عبور با فرصت از رودخانه
lurked درانتظار فرصت بودن
lurking درانتظار فرصت بودن
lurks درانتظار فرصت بودن
gain opportunity اغتنام فرصت کردن
deadlines سررسید اخرین فرصت
shot فرصت ضربت توپ بازی
extras کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
shots فرصت ضربت توپ بازی
extra- کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
To make ( find , get ) an opportunity . فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
He is an opportunist. آدم فرصت طلبی است
to wait for a favorable opportunity منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> صبورانه منتظر فرصت بودن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
extra کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
temporizer فرصت طلب ومسامحه کار
underdogs فرصت برد به حریف ندادن
lose ground فرصت خود را ازدست دادن
underdog فرصت برد به حریف ندادن
deliberate breaching نفوذ با فرصت در میدان مین
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
hand تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
chance فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
deliberate breaching پاک کردن با فرصت میدان مین
deliberating عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
to give one his revenge فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
This is my last chance . این برایم آخرین فرصت است
deliberates عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance . اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
deliberate عملیات با فرصت پیش بینی شده
handing تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
chanced فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chances فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chancing فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
slow fire یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
deliberated عملیات با فرصت پیش بینی شده
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Time lost cannot be won again. <idiom> فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
asleep at the switch <idiom> متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
steal از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
I had no opportunity to discuss the matter . فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
steals از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
occasional وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date اخرین روز اخرین فرصت
quarantined در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantining در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com