Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
It was an enjoyable performance, if less than ideal.
این نمایشی لذت بخشی بود اگرچه کاملا ایده آل نبود.
Other Matches
She wasn't any too pleased about his idea.
او
[زن]
در مورد ایده او
[مرد]
خیلی خوشحال نبود.
parapherna
بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
although
اگرچه
though
اگرچه
albeit
اگرچه
he did the wrong thing
نبود
it was nothing short of
کم از.....نبود
if i had thought of that
نبود
scissoring
1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
lack of incentive
نبود انگیزه
I was scared stiff. I had my heart in my mouth.
دل تو دلم نبود
no offences was meant
توهین نبود
he did not dislike itŠt.
بی میل نبود
it wasnot for noyhing that
بی خود نبود که
there was no mail to day
امروز پست نبود
it was not p to do that
کردن انکارمصلحت نبود
there was not a soul
ذی نفسی انجا نبود
I had completely forgotten .
هیچ یادم نبود
once upon a time
یکی بودیکی نبود
there was no secrecy about it
مطلب پوشیده ای نبود
he was not inclined to go
مایل برفتن نبود
he did not dislike itŠt.
ولی بی میل هم نبود
it did not profit me
مرا سودمند نبود
it was all quiet in london
درلندن خبری نبود
it was an incorrect procedure
جریانش درست نبود
it was no better
هیچ بهتر نبود
he was proof against harm
اسیب بردار نبود
onion skin
پوست پیاز
[از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
He was I'll advised to quit (resign).
صلاحش نبود که استعفا ء دهد
Unfortunately it was not to be .
متأسفانه قسمت نشد ( نبود)
neither report was correct
هیچیک از ان دو گزارش درست نبود
that is no new
اینکه خبر تازهای نبود
There wasnt a thing to eat.
هیچ چیز نبود که بخوریم
It wasnt much of a dinner .
زیاد شام مهمی نبود
i'm sure i did not mean it
باور کنیدمقصودم این نبود
Nobody was there but me.
هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
it was no part of my plan
ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
flashy
نمایشی
exhibitive
نمایشی
epideictic
نمایشی
flashiest
نمایشی
flashier
نمایشی
showdowns
نمایشی
scenic
نمایشی
dramatically
نمایشی
showdown
نمایشی
dramatic
نمایشی
expository
نمایشی
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
It was warm , but not hot .
هوا گرم بود ولی داغ نبود
that was a quasi war
جنگ واقعی نبود- چیزی مانندجنگ بود
he was in a good temper
توی غیظ نبود خلقش بجا بود
The food was not fit to eat.
غذای ناجوری بود ( قابل خوردن نبود )
ideals
ایده ال
conceptss
ایده ها
ideass
ایده ها
concepts
ایده
ideal
ایده ال
ideas
ایده
figure skating
یخ بازی نمایشی
false arch
قوس نمایشی
performing arts
هنرهای نمایشی
hot dogging
عملیات نمایشی
expositive
نمایشی نمایشگاهی
representative arts
فنون نمایشی
display architecture
معماری نمایشی
stagy
نمایشی صحنهای
ideogramic
نمایشی تجسمی
ideogrammic
نمایشی تجسمی
demo
نمونه نمایشی
demonstration effect
اثر نمایشی
take it
<idiom>
ایده گرفتن
ideologue
ایده ئولوگ
egoideal
ایده ال نفسانی
optimum point
نقطه ایده ال
optimal distribution
توزیع ایده ال
idealist
ایده الیست
ideological
ایده ئولوژیک
ideologically
ایده ئولوژیک
merit goods
کالاهای ایده ال
ideal capacitor
خازن ایده ال
ideal solenoid
سولنئید ایده ال
ideal efficiency
راندمان ایده ال
ideal efficiency
بازده ایده ال
ideal dielectric
دی الکتریک ایده ال
ideal crystal
کریستال ایده ال
ideal conductor
هادی ایده ال
ideal rocket
راکت ایده ال
ideal rectifier
یکسوکننده ایده ال
ideal position
وضعیت ایده ال
ideal position
پوزیسیون ایده ال
ideal fluid
سیال ایده ال
ideal galvanic cell
باطری ایده ال
ideal solenoid
پیچک ایده ال
ideal solenoid
سولنوئید ایده ال
ideal gas
گاز ایده ال
ideal solution
محلول ایده ال
demonstrability
نمایشی نمایش دادنی
traverse
حرکت نمایشی اسب
amphibious demonstration
عملیات نمایشی اب خاکی
performing
وابسته به هنرهای نمایشی
academic assault
شمشیر بازی نمایشی
showboat
نمایشی بازی کردن
display menu
فهرست انتخاب نمایشی
amphibious demonstration
عملیات اب خاکی نمایشی
mock up
نمونه نمایشی کالا
traverses
حرکت نمایشی اسب
traversing
حرکت نمایشی اسب
traversed
حرکت نمایشی اسب
the drama
تصنیف داستانهای نمایشی
ideal rectangular pulse
پالس مربعی ایده ال
ideal electron gas
گاز االکترون ایده ال
ideologue
سازنده ایده ئولوژی
ideal conductivity
قابلیت هدایت ایده ال
ideal paralleling
مدار موازی ایده ال
ideal galvanic cell
سلول گالوانیکی ایده ال
idealist
معتقد به ایده الیسم
ideological relations
روابط ایده ئولوژیک
nonideal gas
گاز غیر ایده ال
ideal no load voltage
ولتاژ بی باری ایده ال
best thing since sliced bread
<idiom>
[یک ایده یا نقشه خوب]
ideal no load d.c. voltage
ولتاژ "دی .سی " بی باری ایده ال
international demonstration effect
اثر نمایشی بین المللی
problem plav
نمایشی که موضوع ان مسئلهای باشد
to put over a play
موافق بدادن نمایشی شدن
exhibition game
بازی نمایشی به نفع خیریه
platonism
فلسفه ایده الی شدن
ideal magnetization curve
منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
dialectical idealism
مکتب جدلی ایده الی
dramaturge
نویسنده داستانهای نمایشی شبیه ساز
indiental music
ساز و اوازی که با نمایشی همراه باشد
monopolylogue
نمایشی که در ان یک تن عهده دارچند بخش است
mathematical
نمایش سیستم با ایده ها و فرمولهای ریاضی
Utopias
دولت یا کشور کامل و ایده الی
Utopia
دولت یا کشور کامل و ایده الی
platonize
پیرو فلسفه ایده الی شدن
representationalist
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
variety
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
varieties
نمایشی که مرکب از چند قطعه متنوع باشد
afrocentric
<adj.>
تاکید بر ایده ها، سبک و ارزش های آفریقایی
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
colours
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour
صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
idealize
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizing
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealizes
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealized
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealising
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealises
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
idealised
بصورت ایده ال در اوردن صورت خیالی و شاعرانه دادن
tragi comedy
نمایشی که دران مطالب جدی ومضحک باهم امیخته باشد
ideologist
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
mosaic
حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است
colour
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colours
صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
idealism
روش فکری کسانی که معتقدندسیاست باید تابع ایده الهای انسانی باشد
chrles' law
در گازهای کامل یا ایده ال در فشار ثابت دما و حجم نسبت مستقیم دارند
dramatic monologue
نوعی داستان نمایشی که دران یکنفر بتنهایی فاهر میشودوبا متکلم وحده است
My mind was elsewahere. My thouthts were wandering.
حواسم اینجا نبود ( حواسم جای دیگه بود )
he was nothing of an expert
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
the well was a bad producer
ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Biomimicry
تقلید از الگوهای طبیعی برای حل مشکلات بشر، مانند گرفتن ایده هواپیما از پرندگان و غیره.
multiviewports
صفحه نمایشی که دو یاچندین صفحه قابل دید رانمایش میدهد
trick ski
اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
flat
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
flattest
صفحه نمایشی که با یک صفحه مقابل مسط ح با لبههای مربعی ایجاد شده باشد
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
virtual
مشخصات ترمینال ایده آل که به عنوان مدل ترمینال واقعی به کارمی رود
late-Modern architecture
[معماری که تصویرها و ایده ها و نقش و نگار آن گرفته شده از جنبش معماری مدرن بود.]
to its full extent
<adv.>
کاملا
to the full
کاملا
absolutely
کاملا"
richly
کاملا"
fully
کاملا
comprehensive
<adv.>
کاملا
quite
[completely, perfectly]
<adv.>
کاملا
spankings
کاملا
to the quick
کاملا
definitely
<adv.>
کاملا
replete
کاملا پر
by all means
<adv.>
کاملا
to perfection
کاملا
absolutely
<adv.>
کاملا
spanking
کاملا
well
<adv.>
کاملا
jam-packed
کاملا پر
sound
کاملا
altogether
کاملا
quite
کاملا
de-
کاملا
in its entirety
کاملا
in full
کاملا
to a t
کاملا
soundest
کاملا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com