English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Trade ( business ) is slack this week . این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
Other Matches
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
dead market بازار کساد
To depress the market . بازار را کساد کردن
fair market هفته بازار
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
lawmerchant حقوق تجارت قدیم دادگاه تجارت
custom of a trade عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market failure شکست بازار نارسائی بازار
weekend اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekends اخر هفته تعطیل اخر هفته
dull کساد
dulls کساد
stagnant کساد
off کساد
inactive کساد
depression کساد
slack کساد
depressions کساد
slackest کساد
sluggish کساد
tighter کساد
dullest کساد
dullness کساد
duller کساد
tight کساد
slacks کساد
dulled کساد
tightest کساد
dulling کساد
statgnate کساد شدن
weak industry صنعت کساد
insensitive جامد کساد
insensitivity جامد کساد
There is a slump ( recession ) . کاروکاسبی کساد است
slackest کساد کردن گشاد
slacks کساد کردن گشاد
stagnated خوابیدن کساد شدن
slack کساد کردن گشاد
stagnating خوابیدن کساد شدن
stagnates خوابیدن کساد شدن
stagnate خوابیدن کساد شدن
market value در بازار قیمت بازار
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
week هفته
weeks هفته
a week یک هفته
weeklies هفته به هفته
weekly هفته به هفته
per week هر هفته
A whole week یک هفته تمام
this d. a week یک هفته از امروز
eight day هفته کوک
midweek میان هفته
weekdays روز هفته
weekday روز هفته
hebdomad هفت هفته
inside of a week در یک هفته کمتر
f.service نمازمعمولی هفته
next week هفته گذشته
week end اخر هفته
last week هفته گذشته
triweekly هر سه هفته یکبار
for a week برای یک هفته
to morrow week از فردا یک هفته
running days ایام هفته
passion week هفته مصیبت
inside of a week کمتر از یک هفته
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
Weekend تعطیلات آخر هفته
one anxious week of waiting یک هفته انتظار با نگرانی
feria یکی از ایام هفته
nrxt monday دوشنبه این هفته
I will be staying a few days من میخواهم یک هفته بمانم.
week day روز معمولی هفته
to borrow for ... weeks برای ... هفته قرض گرفتن
passion week هفته پیش از رستاخیز مسیح
at least four times a week کم کمش چهار بار در هفته
ferial مربوط بمیان هفته عیدی
Within the next few weeks . درعرض چند هفته آیند ؟
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
embryos جنین کمتر از هشت هفته
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
We stayed at the seaside for one week . یک هفته کنا ردریا ماندیم
embryo جنین کمتر از هشت هفته
foetus جنین بیش از هشت هفته حمل
foetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What is the price per week? قیمت برای یک هفته چقدر است؟
per برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
Every day of the week but Sundays. همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
weekender کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
fetuses جنین بیش از هشت هفته حمل
She comes here at least once a week . دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
Maundy Thursday پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
bank holiday روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
semiweekly رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
sempiternal رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
I had my car broken into last week. هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
I'm really looking forward to the weekend. من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
They must give not less than 2 weeks' notice. آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
traffics تجارت
business تجارت
mysteries تجارت
mystery تجارت
traded تجارت
businesses تجارت
graphics, business تجارت
commerce تجارت
traffic تجارت
trade تجارت
trafficking تجارت
furriery تجارت خز
trafficked تجارت
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
commercial code قانون تجارت
commercial law قانون تجارت
chamber of trade اتاق تجارت
chamber of commerce اتاق تجارت
chamber of commerce اطاق تجارت
law of the staple حقوق تجارت
carring trade تجارت داخله
law merchant حقوق تجارت
commercial مربوط به تجارت
cabotage تجارت ساحلی
joint adventure تجارت مشترک
free trader تجارت ازاد
floating trade تجارت دریایی
free in trade تجارت ازاد
foreign trade تجارت خارجی
flax trade تجارت کتان
fair trade تجارت عادلانه
freedom of enterprise ازادی تجارت
freedom of trade ازادی تجارت
commercial law حقوق تجارت
law merchant قانون تجارت
counter trade تجارت متقابل
business law حقوق تجارت
commercialism تجارت گرائی
internal commerce تجارت داخلی
internal trade تجارت داخلی
fair trade تجارت مشروع
fair trade تجارت منصفانه
home trade تجارت داخلی
bilateral trade تجارت دوجانبه
trafficking تجارت غیرقانونی
traffics تجارت غیرقانونی
free trade تجارت ازاد
open trade تجارت ازاد
business موضوع تجارت
businesses موضوع تجارت
trafficked تجارت غیرقانونی
traffic تجارت غیرقانونی
laissez-faire ازادی تجارت
merchandise تجارت کردن
trade deficit کسری تجارت
merchandies تجارت کردن
restraint of trade محدودیت تجارت
trade barrier مانع تجارت
mercantile law قانون تجارت
maritime trade تجارت دریایی
traditional trade تجارت سنتی
refinance از نو تجارت کردن
refinanced از نو تجارت کردن
enterprises تعهد تجارت
regional trade تجارت منطقهای
enterprise تعهد تجارت
refinancing از نو تجارت کردن
refinances از نو تجارت کردن
unfavorable trade تجارت نامطلوب
unfavorable trade تجارت نامساعد
Thank goodness خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank God it's Friday! [TGIF] خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
free enterprise system نظام تجارت ازاد
visibles اقلام مرئی تجارت
international trade تجارت بین الملل
mentoring مرشدی [تجارت و بازرگانی]
carrying-trade تجارت حمل و نقل
carrying business تجارت حمل و نقل
carrying trade تجارت حمل و نقل
shipping trade تجارت حمل و نقل
transport business تجارت حمل و نقل
transport industry تجارت حمل و نقل
transport trade تجارت حمل و نقل
invisible trade تجارت غیرقابل رویت
international trade تجارت بین المللی
invisible items of trade اقلام نامرئی تجارت
free trade area منطقه تجارت ازاد
multilateral trade تجارت چند جانبه
free trade area حوزه تجارت ازاد
gains from trade منافع حاصل از تجارت
It is both pilgrimage and commerce. <proverb> هم زیارت است هم تجارت .
trade magazine مجله تخصصی تجارت
contraband تجارت قاچاق یاممنوع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com