English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
Other Matches
synonym کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms کلمه مترادف کلمه هم معنی
fallal کلمه بی معنی
falderol کلمه بی معنی
this word means a dog معنی این کلمه سگ است
The sense of this word is not clear . معنی و مفهوم این کلمه روشن نیست
lection اختلاف معنی یا تلفظ یک کلمه بامتن چیزی
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
scripsit بسته نرم افزاری که برای پردازش کلمه روی سیستمهای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio بکار می رود
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
kepse motife [ریشه کلمه ترکی است و به معنی بسته یا دسته می باشد. این نگاره بصورت بوته ای افقی با شاخه های عمودی بافته می شود و جلوه ای از برگ های دن دادنه دار را نشانمیدهد.]
search and replace خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
worded تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
signify معنی دادن معنی بخشیدن
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
least significant bit رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
statute at large چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefixes کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
hypertext روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
syllable جزء کلمه مقطع کلمه
syllables جزء کلمه مقطع کلمه
lsb رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
soft محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softest محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifted جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softest حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycled تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
definition معنی
definitions معنی
implications معنی
implication معنی
equipollent هم معنی
fool begged بی معنی
meaningful پر معنی
meaningfully پر معنی
of no significance بی معنی
hokum بی معنی
significance معنی
purport معنی
neer do well or well بی معنی
abstract معنی
irrationable بی معنی
purporst معنی
to explain away معنی
abstracts معنی
abstracting معنی
purported معنی
purporting معنی
significant پر معنی
significantly پر معنی
signification معنی
purports معنی
insensate بی معنی
unmeaning بی معنی
intendment معنی
tosh بی معنی
meaning less بی معنی
meaning معنی
meaningless بی معنی
drifts معنی
drifting معنی
frothy بی معنی
translation معنی
drifted معنی
pointless بی معنی
drift معنی
semantics معنی
dulls بی معنی
synonymous هم معنی
rigmaroles بی معنی
irrational بی معنی
innuendos معنی
dulling بی معنی
dullest بی معنی
innuendoes معنی
dulled بی معنی
dull بی معنی
rigmarole بی معنی
innuendo معنی
dumber بی معنی
effect معنی
witless بی معنی
dumb بی معنی
dumbest بی معنی
duller بی معنی
meanings معنی
effected معنی
effecting معنی
purport معنی دادن
literal معنی اصلی
synonym واژه هم معنی
insignificance بی معنی گری
mal پیشوندی که معنی بد
pregnantly بطور پر معنی
intending معنی دادن
polysemous بسیار معنی
intend معنی دادن
significant معنی دار
intends معنی دادن
opposite meaning معنی متضاد
opposite meaning معنی وارونه
balderdash سخن بی معنی
significantly معنی دار
parexcellence بتمام معنی
neer do well or well ادم بی معنی
equivalent مترادف هم معنی
mystic sense معنی پوشیده
mystic sense معنی رمزی
equivalents مترادف هم معنی
punctual معنی دار
literal sense معنی لغوی
synonyms واژه هم معنی
lexical meaning معنی لغوی
figurative sense معنی مجازی
fandangle چیزبی معنی
fallal چیزبی معنی
abstract noun اسم معنی
falderol چیز بی معنی
falderal چیز بی معنی
meanings معنی دار
dead dog ادم بی معنی
by extension باتعمیم معنی
by extension بابسط معنی
blat بی معنی و بی ملاحظه
amphibolic دارای دو معنی
idea مقصود معنی
ideas مقصود معنی
meaning معنی دار
meaningful معنی دار
moral پند معنی
frothily بطوربی معنی
in letter and in spirit ئر لفظ و در معنی
inept ناجور بی معنی
it does not make sense معنی نمیدهد
inutility اوم بی معنی
blatherskite سخن بی معنی
purported معنی دادن
purporting معنی دادن
twaddle سخن بی معنی
purports معنی دادن
absurd مزخرف بی معنی
jargon سخن بی معنی
insignificancy بی معنی گری
inexpessive بی اثر بی معنی
pith پر معنی وعمیق
modification تصرف در معنی
grammatical sense معنی دستوری
meaningfully معنی دار
trope معنی مجازی
with out rhyme or reason . بی معنی وقافیه
Anglo- پیشوند به معنی
meaner معنی داشتن
significant figure رقم با معنی
significative معنی دار
meanest معنی داشتن
suggesting a meaning افاده معنی
sensed شعور معنی
par excellence به تمام معنی
dyed-in-the-wool به تمام معنی
mean معنی داشتن
fall into place معنی گرفتن
wish wash سخن بی معنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com