English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
mumpsimus ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
Other Matches
phraseologically ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
in a partisan spirit طرفدارانه ازروی تعصب
injudiciously بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
discerningly ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly ازروی کله شقی ازروی کودنی
impartially ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
pusillanimously ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
fast and loose ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
zero compression روندی که حافظه را ازصفرهای مقدم بدون معنی که در سمت چپ ارقام بابیشترین معنی قرار دارند پاک میکند
expertly ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
acceptation قبول معنی عرف معنی مصطلح
contexts دیرینه
deep-rooted دیرینه
deep seated دیرینه
context دیرینه
ancient دیرینه
chronic دیرینه
deep rooted دیرینه
old دیرینه قدیمی
archicortex قشر مخ دیرینه
oldest دیرینه قدیمی
paleolithic دیرینه سنگی
older دیرینه قدیمی
long custom رسم دیرینه
paleocortex قشر دیرینه مخ
it is a long custom رسم دیرینه است
engrained دارای خوی دیرینه
inveterately بطور دیرینه یا مزمن
ingrained دیرینه ریشه کرده
signifies معنی دادن معنی بخشیدن
signify معنی دادن معنی بخشیدن
signifying معنی دادن معنی بخشیدن
thereunto بدان
wherunto که بدان
thereto بدان
thereto attached پسوسته بدان
thereby بدان وسیله
fanatic متعصب
fanatics متعصب
biassed متعصب
dogmatic متعصب
hard shell متعصب
rabid متعصب
bigots متعصب
bigot متعصب
prejudiced متعصب
dogmatist متعصب
chauvinistic متعصب
narrow-minded متعصب
furious متعصب
moralistic متعصب
one idead متعصب
according as چنانکه بدان سان که
whereat که بدان جهت که در انجا
narrow minddedness تعصب
fanaticism تعصب
peninsularity تعصب
prejudices تعصب
indfferent بی تعصب
unprejudiced بی تعصب
prejudice تعصب
dispassionate بی تعصب
partisanship تعصب
open-minded بی تعصب
preconception تعصب
prepossession تعصب
zealotry تعصب
fixed idea تعصب
bigotry تعصب
preconceptions تعصب
fanatical شخص متعصب
intolerant بی گذشت متعصب
hide bound خشکیده متعصب
zeal غیور متعصب
fanatic شخص متعصب
true-blue پیرو متعصب
bigoted متعصب و سرسخت
chessophrenetic متعصب شطرنج
fanatics شخص متعصب
fanaticize متعصب کردن
feeble-minded نادان
inept نادان
cloddish نادان
dull head نادان
dullard نادان
dullards نادان
apish نادان
self blinded نادان
witless نادان
feign ignorant نادان
ignorant نادان
foolish نادان
fool begged نادان
unlettered نادان
fools نادان
unwise نادان
know nothing نادان
sillier نادان
silliest نادان
silly نادان
thickheaded نادان
nescious نادان
asinine نادان
fool نادان
fooled نادان
fooling نادان
nescient نادان
feeble minded نادان
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
key-rings حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-ring حلقهای که بدان کلید می اویزند
poetic justice کامیابی خوبان و شکست بدان
paradoxically بدان سان که باعقیده .....است
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
passion تعصب شدید
religiosity تعصب مذهبی
racial prejudice تعصب نژادی
intolerance تعصب ناتوانی
intolerancy تعصب ناتوانی
partiality تعصب غرض
bias طرفداری تعصب
zeal گرمی تعصب
fanatically از روی تعصب
dogmatism تعصب مذهبی
biases طرفداری تعصب
party spirit تعصب حزبی
partisan حامی پیرو متعصب
bigot ادم خرافاتی متعصب
partisans حامی پیرو متعصب
chauvinist میهن پرست متعصب
partizan حامی پیرو متعصب
bigots ادم خرافاتی متعصب
ultra خیلی متعصب مافوق
religionist پیرو متعصب دین
tomfool ادم نادان
puppish خودنماو نادان
doll زن زیبای نادان
coxcombical نادان جلف
dolls زن زیبای نادان
know little ادم نادان
infatute نادان کردن
trumpery نادان فریب
yokels دهاتی نادان
wise guy نادان دانانما
yokel دهاتی نادان
it was beneath my notice مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
he had no evidence to go upon مدرکی نداشت که بدان متکی شود
gate meeting انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
priggism تعصب سخت مذهبی
chauvinism تعصب در وطن پرستی
porenotion تعصب بلا تصور
Please be unbiased(fair,objective). تعصب بخرج ندهید
jingoism وطن پرستی با تعصب
zealot ادم متعصب یاهواخواه مجاهد
zealots ادم متعصب یاهواخواه مجاهد
vigilantes پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
illiberal متعصب مخالف اصول ازادی
vigilante پارتیزان یا متعصب سیاسی یامذهبی
bluenose ادم متعصب وسخت گیر
ignoramus جاهل ادم نادان
ignoramuses جاهل ادم نادان
donkey ادم نادان وکودن
donkeys ادم نادان وکودن
jerking ادم احمق و نادان
louts ادم نادان ونفهم
jerk ادم احمق و نادان
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
untaught درس نخوانده نادان
jerked ادم احمق و نادان
jerks ادم احمق و نادان
lout ادم نادان ونفهم
simple نادان ساده کردن
simplest نادان ساده کردن
simpler نادان ساده کردن
pudding head ادم کودن و نادان
knick knack چیز نادان فریب
bumpkins روستایی نادان یا کودن
bumpkin روستایی نادان یا کودن
hobby کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
timberhead انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
plowhead چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
hobbies کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
pragmatism تعصب دراثبات عقیده خود
To be biased (prejudiced). درمورد چیزی تعصب داشتن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
chauvinism میهن پرستی از روی تعصب
ass ادم نادان وکند ذهن
asses ادم نادان وکند ذهن
ganders ادم نادان مرد متاهل
gander ادم نادان مرد متاهل
pretty pretties چیزهای قشنگ و نادان فریب
paroli دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com