English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (21 milliseconds)
English Persian
to charge the battery باتری را بار کردن
Search result with all words
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powers که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
overfilling of battery سرشار کردن باتری
to jump-start someone's car کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
to jump-start an engine موتوری را با کابل باتری به باتری روشن کردن
discharge خالی کردن باتری
Other Matches
NiCad نوعی باتری قابل شارژ در laptop که با باتری Nimh جایگزین شده است
booster cable [jumper cable] کابل باتری به باتری [اتومبیل رانی ]
NiMH نوعی باتری قابل شارژ در laptop که امکان شارژ شدن بهتر از باتری Nicad دارد. شارژ آن سریع تر است و نگران حافظه نیست
battery copper مس باتری
battery باتری
filament battery باتری ا
h.b. battery باتری ا
battery charger باتری پر کن
batteries باتری
heater battery باتری ا
battery charging rectifier باتری پر کن
c battey باتری سی
battery water اب باتری
b battery باتری ب
h.t. battery باتری ب
storage cell باتری
charger باتری پر کن
chargers باتری پر کن
hold down for batteryseparator میانگیردار باتری
battery paint رنگ باتری
battery isolator لایی باتری
battery plate صفحه باتری
battery charging rheostat رئوستای باتری پر کن
isolator for battery plate لایی باتری
cell cover درپوش باتری
secondary cell پیل باتری
stand by battery باتری یدکی
battery liquid مایع باتری
battery charging cable کابل باتری پر کن
standby battery باتری اضطراری
battery charging plug دو شاخه باتری پر کن
battery jar فرف باتری
battery current برق باتری
battery oven کوره باتری
battery mounting پایه باتری
battery liquid الکترولیت باتری
battery filler سرنگ باتری
battery cradle کلاف باتری
battery discharger باتری خالی کن
discharger for battery باتری خالی کن
battery electrode الکترود باتری
battery insulator عایق باتری
storage battery باتری انبارهای
battery electrolyte الکترولیت باتری
solution of battery الکترولیت باتری
dry battery باتری خشک
edison باتری ادیسن
battery insulator میانگیر باتری
lighting battery باتری روشنایی
storage cell پیل باتری
batterty cover سرپوش باتری
battery hold down میانگیردار باتری
starting battery باتری استارت
battery syringe سرنگ باتری
dry storage battery باتری ژلاتینی
storage battery باتری بارشدنی
impurities in battery ناخالصیهای باتری
battery ammeter امپرسنج باتری
air cell a battery باتری رادیو
grid of a battery شبکه باتری
battery acid اسید باتری
rechargeable battery باتری بارشدنی
battery receiver رادیو باتری
floating battery باتری ذخیره
alkaline battery باتری قلیایی
battery carbon زغال باتری
gelatine battery باتری ژلاتینی
sediments درد باتری
battery solution محلول باتری
acummulator battery باتری بارشدنی
battery box جعبه باتری
secondary battery باتری بارشدنی
battery voltage ولتاژ باتری
sediment درد باتری
battery vise گیره باتری
gravity battery باتری وزنی
battery turntable میز باتری
battery terminal قطب باتری
b. eliminator جانشین باتری ب
plante cell باتری پلانته
battery polarization قطبش باتری
battery cell پیل باتری
ignition battery باتری استارت
battery capacity فرفیت باتری
nickel iron battery باتری ادیسن
automobile battery باتری اتومبیل
battery case جعبه باتری
battery carrier شاسی باتری
burning rack قاب باتری
gelatine battery باتری خشک
secondary battery پیل باتری
voltaic battery باتری ولتایی
pillar post of battery ستون باتری
polarization پلاریزاسیون باتری
backs که یک باتری پشتیبان دارد
battery jar spacer لایی فرف باتری
twenty four hour charge rate امپر مجاز باتری
separator میان گیر باتری
thin plate battery باتری صفحه نازک
local action تخلیه موضعی باتری
back که یک باتری پشتیبان دارد
overdischarge of battery تخلیه فرساینده باتری
area of battery plate سطح صفحه باتری
train lighting battery باتری روشنایی ترن
nickel iron battery باتری نیکل-اهن
universal receiver رادیو برق و باتری
battery hydrometer چگالی سنج باتری
lead acid battery باتری سرب- اسید
dry storage battery باتری انبارهای خشک
battery که یک باتری پشتیبان دارد
battery connector رابط پیل باتری
porosity of battery plate تخلخل صفحه باتری
cementation سیمانی شدن باتری
cell tester ولت سنج باتری
plate puller انبر صفحه باتری
hardened battery plate صفحه باتری سخت
ampere hour efficiency of storage batter بازده باتری انبارهای
heater battery باتری گرم کننده
idle voltage of battery ولتاژ هرز باتری
plunge battery باتری با الکترد شناور
cutout relay رله باتری پرکن
plate press پرس صفحه باتری
cell connector رابط پیل باتری
group of battery plates دسته صفحات باتری
batteries که یک باتری پشتیبان دارد
closed circuit battery باتری با مدار بسته
reversed battery plate صفحه باتری معکوس
faure plate صفحه باتری خمیری
shedding of battery plate ریزش صفحه باتری
battery still دیگ تقطیر باتری
battery steamer کوره باتری بخاری
pasted plate صفحه باتری خمیری
battery resistance مقدار مقاومت باتری
plante battery plate صفحه باتری پلانته
carbon battery plate صفحه باتری کربنی
cranking capacity of battery فرفیت راه اندازی باتری
low tension battery باتری فشار ضعیف رادیو
glass separator میان گیر شیشهای باتری
The battery is discharged (emptied). باتری خالی شده است.
The battery is dead. باتری خالی شده است.
accumulator باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
The battery is dead. باتری تمام شده است.
replenishes شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenished شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
forming of battery plates اماده سازی صفحات باتری
power pack باتری [مهندسی برق یا الکترونیک]
replenish شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
replenishing شارژکردن مجدد باتری با الکتریسیته
total discharge تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
cathode ترمینال الکتریکی منفی یک وسیله یا باتری
The engine runs by a battery. این موتور با باتری کار می کند.
cathodes ترمینال الکتریکی منفی یک وسیله یا باتری
batteries استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
battery استفاده از باتری برای وسایل با حافظه قرار
dry cell battery باتری ای که قابل شارژ مجدد نیست مقایسه شودباRechergeable Battery
luggable کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
invisible مداری که تامین کننده منبع جریان متناوب است از باتری DC
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
suspends دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspend دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspending دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
retrain ایجاد مجدد اتصال با کیفیت باتری وقتی که کیفیت خط خیلی بد باشد
charges ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
meter power supply امکان ای در ویندوز که میزان توان باتری را در laptop نشان میدهد و نیز می گوید آیا از طریق بالا اجرا میشود یا منبع اصلی الکتریسیته
refresh قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshed قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
self- قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com