English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
lumper باربر کشتی
Other Matches
Porter باربر!
backpacker باربر
porter باربر
backer باربر
backers باربر
carrier باربر
carriers باربر
coolies باربر
heaver باربر
coolie باربر
cooly باربر
longshoreman باربر لنگرگاه
porter باربر حمال
rhinos قایق باربر
rhino قایق باربر
pack animals حیوان باربر
pack animal حیوان باربر
arch-ring منحنی باربر
bearing wall دیوار باربر
longshoremen باربر لنگرگاه
load bearing wall دیوار باربر
skycap باربر فرودگاه
supporting beam تیر باربر
load-bearing دیوار باربر
porters باربر حمال
load bearing partition تیغه باربر
load bearing partition جداگر باربر
longshorement باربر لنگرگاه
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
forecaddie باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow کشتی عرشه کشتی
prows کشتی عرشه کشتی
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
carinae کشتی
vessels کشتی
foreship سر کشتی
sail ho! کشتی !کشتی !
carina کشتی
catch کشتی کج
vessel کشتی
board کشتی
by water با کشتی
bottom کشتی
flat پل کشتی
flattest پل کشتی
aft در پس کشتی
argo کشتی
ark کشتی
ship haven یک کش کشتی
bilge اب ته کشتی
wrestling کشتی
boarded کشتی
bottoms کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
on shipboard در کشتی
ships کشتی
ship کشتی
hulk کشتی
deck پل کشتی
afloat در کشتی
on the sea در کشتی
on the water در کشتی
decked پل کشتی
decks پل کشتی
puppis کشتی دم
on board a ship در کشتی
hulks کشتی
collier کشتی
dockyard تعمیرگاه کشتی
wrecks کشتی شکستگی
wrech کشتی شکستگی
wreck کشتی شکستگی
double-deckers کشتی دوعرشهای
wrecking کشتی شکستگی
dockyards تعمیرگاه کشتی
tender ship کشتی تدارکاتی
double-decker کشتی دوعرشهای
towboat کشتی یدک کش
stranding به گل نشستن کشتی
battleship کشتی جنگی
wrestling match مسابقه کشتی
steam ship کشتی بخار
patrolling کشتی اکتشافی
patrols کشتی اکتشافی
HMS کشتی انگلیسی
flagship کشتی دریادار
flagships کشتی دریادار
steam boat کشتی بخار
patrolled کشتی اکتشافی
steamboat کشتی بخار
battleships کشتی جنگی
training ship کشتی اموزشی
propeller پروانه کشتی
wresthing match مسابقه کشتی
bosuns افسر کشتی
patrol کشتی اکتشافی
steamship کشتی بخاری
steamship کشتی بخار
cargo محموله کشتی
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
the ship is in d. کشتی در خطراست
the ship was wrecked کشتی شکست
sister ship کشتی خواهر
docked تعمیرگاه کشتی
docks تعمیرگاه کشتی
to take ship با کشتی بردن
wrestling کشتی گیری
three point فن 3 امتیازی کشتی
tricks فن و بندهای کشتی
fob تحویل کشتی
tonnage فرفیت کشتی
bulkhead تیغه در کشتی
bulkheads تیغه در کشتی
cargoes محموله کشتی
dock تعمیرگاه کشتی
bo's'n افسر کشتی
bos'n افسر کشتی
bosun افسر کشتی
shipwreck کشتی شکستگی
berth خوابگاه کشتی
war vessel کشتی جنگی
topsldes بادخوربدنه کشتی
strands به گل نشستن کشتی
the roll of a ship غلت کشتی
wrecked کشتی شکسته
strand به گل نشستن کشتی
shipwrecks کشتی شکستگی
shipbuilding کشتی سازی
war ship کشتی جنگی
troopship کشتی سرباز بر
berthed خوابگاه کشتی
the rudder of a ship سکان کشتی
berthing خوابگاه کشتی
tramp steamer کشتی ازاد
shipwrecked کشتی شکستگی
tramp vessel کشتی ازاد
berths خوابگاه کشتی
the enemy کشتی دشمن
privateer کشتی مسلح
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
deck seamanship ملوان پل کشتی
packet boat کشتی نامه بر
doutful category کشتی مشکوک
on shipboard سوار کشتی
dressing ship تزیین کشتی
on board a ship سوار کشتی
exs تحویل از کشتی
ferry boat کشتی گذاره
lime juicer کشتی انگلیسی
ocean greyhound کشتی تندرو
fire ship کشتی اتش زن
flag ship کشتی پیشرو
deck gang ملوان پل کشتی
pancratist کشتی گیر
deadman مهاربند کشتی
cockswain پیشکارکارکنان کشتی
combatant vessel کشتی جنگی
commercial marine کشتی تجاری
commondo ship کشتی نیروبر
predial or prae کشتی روستایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com