English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
concentration camp بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
concentration camps بازداشتگاه زندانیان سیاسی یااسرای جنگی
Other Matches
prisoners of state زندانیان سیاسی
state prisoners زندانیان سیاسی
prisoner of war cage زندان زندانیان جنگی
rehabilitation training center مرکز اموزش بازاموزی زندانیان جنگی دشمن
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
mission ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
missions ماموریت جنگی هیئت سیاسی خدمت میسیون
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
escry فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics علم سیاسی امور سیاسی
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
battle drill مشق جنگی تمرین جنگی
warships کشتی جنگی ناو جنگی
warship کشتی جنگی ناو جنگی
jailor زندانیان
jailer زندانیان
gaolers زندانیان
jailers زندانیان
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
prison camp اردوگاه زندانیان
prison camps اردوگاه زندانیان
hospitalized prisoners زندانیان بستری در بیمارستان
work camp محل کار زندانیان
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
concentration camp بازداشتگاه
Brig بازداشتگاه
lockup بازداشتگاه
confinement facility بازداشتگاه
penitentiaries بازداشتگاه
house of detention بازداشتگاه
concentration camps بازداشتگاه
lock up بازداشتگاه
detention center بازداشتگاه
lockups بازداشتگاه
penitentiary بازداشتگاه
patrol wagon ماشین مخصوص حمل زندانیان
tipstaff مامور مسئول زندانیان دردادگاه
work farm اردوی کار اجباری زندانیان
disciplinary training center مرکز اموزش زندانیان نظامی
area confinement facility بازداشتگاه منطقهای
barracoon بازداشتگاه بردگان
concentration camp بازداشتگاه اسرا
detention barrack بازداشتگاه نظامی
concentration camps بازداشتگاه اسرا
politic سیاسی نماینده سیاسی
pound بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pounded بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
pounding بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
disciplinary barracks ندامتگاه بازداشتگاه نظامی
Juvenile detention home [American E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
pounds بازداشتگاه بدهکاران وجنایتکاران
prison camps بازداشتگاه بیرون شهر
prison camp بازداشتگاه بیرون شهر
attendance center [British E] بازداشتگاه نوجوانان [قانون]
treadmills چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmill چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
paroling ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroled ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
parole ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
paroles ازادی زندانیان واسرا بقید قول شرف
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
penitentiaries دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
internment camp بازداشتگاه غیر نظامیان اردوگاه پناهندگان
penitentiary دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
live fire تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
stalag بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions. زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
hunger strike اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strikes اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
concentration تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
armistise متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
political سیاسی
politicos سیاسی
politico سیاسی
diplomatic سیاسی
socio political سیاسی
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
politic زندانی سیاسی
political debate بحث سیاسی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
Political opponents . مخالفین سیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
refugees پناهنده سیاسی
refugee پناهنده سیاسی
talk politics گفتگوی سیاسی
escapism انزوای سیاسی
politicking فعالیت سیاسی
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
political debate منازعه سیاسی
terrorists ادمکش سیاسی
terrorist ادمکش سیاسی
politicians مرد سیاسی
politician مرد سیاسی
political economy اقتصاد سیاسی
political economy اتصاد سیاسی
politics اصول سیاسی
politically از لحاظ سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
terrors ادمکشی سیاسی
terror ادمکشی سیاسی
diplomatic corps هیات سیاسی
political science علوم سیاسی
diplomatic immunity مصونیت سیاسی
asylums حق پناهندگی سیاسی
diplomatic relations روابط سیاسی
political rights حقوق سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
political psychology روانشناسی سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
political mission هیئت سیاسی
envoy فرستاده سیاسی
envoys فرستاده سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
political offences جرائم سیاسی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
political offence جرم سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
diplomatic passport پاسپورت سیاسی
diplomatic passport تذکره سیاسی
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
political matters مسائل سیاسی
political isolation انزوای سیاسی
politico social سیاسی اجتماعی
public life زندگی سیاسی
demarche اقدام سیاسی
asylum حق پناهندگی سیاسی
state prisoners محبوسین سیاسی
prisoners of state محبوسین سیاسی
diplomatic agent مامور سیاسی
politico social سیاسی و اجتماعی
couriers پیک سیاسی
courier پیک سیاسی
political forces نیروهای سیاسی
junto دسته بندی سیاسی
political instability تزلزل یا نا استواری سیاسی
a newspaper's political affiliation وابستگی سیاسی روزنامه ها
non political offence جرم غیر سیاسی
neutralism حفظ بی طرفی سیاسی
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
isopolity برابری در حقوق سیاسی
political scientist ویژه گر علوم سیاسی
political scientists ویژه گر علوم سیاسی
hanse اتحادیه بازرگانی یا سیاسی
geopolitical وابسته به جغرافیای سیاسی
diplomatic body هیات نمایندگان سیاسی
politico military امور سیاسی نظامی
politico military عملیات سیاسی نظامی
severance of diaplomatic relations قطع روابط سیاسی
to talk politics گفتگوی سیاسی کردن
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
interruption of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
breach of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
Religious (political) fanaticism تعصبات مذهبی ( سیاسی )
isonomy تساوی سیاسی و حقوقی
diplomatic bady هیات سیاسی نمایندگان
roorbach اتهامات کذب سیاسی
neutral state حالت بی طرفی سیاسی
corps diplomatique هئیت نمایندگان سیاسی
politically active از لحاظ سیاسی پرتحرک
politically involved از لحاظ سیاسی پرتحرک
stateman مرد سیاسی زمامدار
politick جنبه سیاسی دادن به
roorback اتهامات کذب سیاسی
old guard محافظه کار سیاسی
statesmen رجل سیاسی زمامدار
stating سیاسی رسمی وضع
states سیاسی رسمی وضع
statesman رجل سیاسی زمامدار
stated سیاسی رسمی وضع
diplomats رجل سیاسی دیپلمات
state- سیاسی رسمی وضع
diplomat رجل سیاسی دیپلمات
state سیاسی رسمی وضع
martial جنگی
battle line خط جنگی
warlike جنگی
tactical جنگی
fighting جنگی
bristly جنگی
scrapper جنگی
tactically جنگی
dogfight سگ جنگی
dogfights سگ جنگی
serviced جنگی
martin جنگی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com