Total search result: 201 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
irreclaimable |
بازیافت نکردنی درست نشدنی |
|
|
Other Matches |
|
inconvincible |
اقناع نکردنی شخص متقاعد نشدنی |
incorrigible |
بهبودی ناپذیر درست نشدنی |
illmitable |
محدود نکردنی محدود نشدنی |
recvery |
بازیافت |
recovery |
بازیافت |
feedback |
بازیافت |
recoveries |
بازیافت |
file recovery |
بازیافت فایل |
recoveries |
بهبودی بازیافت |
recovery |
بهبودی بازیافت |
inconsumable |
سوخته نشدنی تمام نشدنی |
incondensable |
خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی |
insupressive |
پامال نشدنی موقوف نشدنی |
unappeasable |
اقناع نشدنی راضی نشدنی |
incorrodible |
خورده نشدنی سائیده نشدنی |
irreclaimably |
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند |
meet |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
meets |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
and |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
intersections |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
intersection |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند |
coincidence function |
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد |
joins |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
joined |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
join |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد |
OR function |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد |
assertion |
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود |
alternation |
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند |
disjunction |
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند |
conjunction |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
conjunctions |
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود |
union |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
false |
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست |
either or operation |
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد |
unions |
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود |
unquestionable |
رد نکردنی |
irrecusable |
رد نکردنی |
inextricable |
حل نکردنی |
unquestioning |
رد نکردنی |
indecipherable |
حل نکردنی |
insuperable |
برطرف نکردنی |
unwarranted |
توجیه نکردنی |
indefeasible |
لغو نکردنی |
indefeasibility |
لغو نکردنی |
incogitable |
درک نکردنی |
indeclinable |
پرهیز نکردنی |
incomprehensible |
درک نکردنی |
irreprehensible |
سرزنش نکردنی |
impenetrable |
درک نکردنی |
inextinguishable |
مستهلک نکردنی |
unbelievable |
باور نکردنی |
irreproachable |
سرزنش نکردنی |
irreproachable |
ملامت نکردنی |
inconsumable |
مصرف نکردنی |
reproachless |
ملامت نکردنی |
indecipherable |
کشف نکردنی |
inexplicable |
روشن نکردنی |
inconceivable |
تصور نکردنی |
inviolable |
غصب نکردنی |
incredible |
باور نکردنی |
irreprovable |
بی گناه رد نکردنی |
inapplicable |
تطبیق نکردنی |
indefectible |
عیب نکردنی |
unwarrantable |
توجیه نکردنی |
irreprehensible |
ملامت نکردنی |
irrepealable |
لغو نکردنی |
irrepressible |
جلوگیری نکردنی |
irrepealable |
فسخ نکردنی |
reproachless |
سرزنش نکردنی |
temper |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempered |
درست ساختن درست خمیر کردن |
tempers |
درست ساختن درست خمیر کردن |
fairy tale |
داستان باور نکردنی |
to be left in disbelief <idiom> |
باور نکردنی بودن |
irrepleviable |
رفع توقیف نکردنی |
irreplevisable |
رفع توقیف نکردنی |
inadmissible |
ناپسندیده تصدیق نکردنی |
fairy tales |
داستان باور نکردنی |
intangible |
بغرنج درک نکردنی |
flattest |
ثابت یا تغییر نکردنی |
flat |
ثابت یا تغییر نکردنی |
imperceptible |
نفهمیدنی درک نکردنی |
indivertible |
انحراف نا پذیر منحرف نکردنی |
indefensible |
غیرقابل اعتذار تصدیق نکردنی |
inextensible |
بسط نا پذیر منقرض نکردنی |
inexpugnable |
حمله نا پذیر منقرض نکردنی |
inexpiable |
مرمت ناپذیر جبران نکردنی |
inconceivable |
غیر قابل ادراک باور نکردنی |
judiciousness |
قضاوت درست تشخیص درست |
assoil |
اصل تغییر نکردنی مجموع یا حاصل ضرب بخشیدن |
be the spitting image of someone <idiom> |
درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن] |
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . |
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد. |
indissoluble |
حل نشدنی |
insolvable |
حل نشدنی |
irresolvable |
حل نشدنی |
insoluble |
حل نشدنی |
irresoluble |
اب نشدنی |
infeasible |
نشدنی |
indissoluble |
اب نشدنی |
inexecutable <adj.> |
نشدنی |
impalpability |
حس نشدنی |
impracticable <adj.> |
نشدنی |
inextricable |
حل نشدنی |
indiminishable |
کم نشدنی |
impractical |
نشدنی |
unfeasible <adj.> |
نشدنی |
inductile |
خم نشدنی |
differences |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
EXOR |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
difference |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند |
alternative |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
alternatives |
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد |
exjunction |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند |
exclusive |
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند |
insolubility |
حل نشدنی ناگذاری |
insatiate |
سیر نشدنی |
infrangible |
خرد نشدنی |
infusible |
گداخته نشدنی |
irrelievable |
رها نشدنی |
insolubly |
بطور حل نشدنی |
indigestive |
هضم نشدنی |
insatiability |
اقناع نشدنی |
irrefragable |
تسلیم نشدنی |
inextinguishable |
خاموش نشدنی |
infintesimal |
جزخرد نشدنی |
insatiable |
سیر نشدنی |
unerring |
اشتباه نشدنی |
unforgettable |
فراموش نشدنی |
indefectible |
خراب نشدنی |
imperishable |
فاسد نشدنی |
insatiably |
سیر نشدنی |
quenchless |
خاموش نشدنی |
irremovable |
معزول نشدنی |
unprintable |
چاپ نشدنی |
irrepressible |
خوابانده نشدنی |
irrepressible |
مطیع نشدنی |
invincible |
مغلوب نشدنی |
inapplicable |
اجرا نشدنی |
of proof |
سوراخ نشدنی |
invisible |
دیده نشدنی |
inseparable |
جدا نشدنی |
indomitable |
رام نشدنی |
indiscernible |
دیده نشدنی |
invictive |
مغلوب نشدنی |
next to impossible |
تقریبا نشدنی |
intractile |
کشیده نشدنی |
insuppresible |
موقوف نشدنی |
never to be forgotten |
فراموش نشدنی |
never say die |
رام نشدنی |
unflappable |
مایوس نشدنی |
non-starters |
کار نشدنی |
nonrecurring |
تجدید نشدنی |
haunting |
فراموش نشدنی |
incalculable |
شمرده نشدنی |
irradicable |
ریشه کن نشدنی |
non-starter |
کار نشدنی |
insoluble |
ماده حل نشدنی |
indistributable |
تقسیم نشدنی |
ineligible |
شامل نشدنی |
unfailing |
تمام نشدنی |
indocile |
رام نشدنی |
imperceptible |
دیده نشدنی |
inexhaustibility |
تهی نشدنی |
irretractile |
جمع نشدنی |
incorruptible |
فاسد نشدنی |
impregnability |
تسخیر نشدنی |
implacability |
ارام نشدنی |
impierceable |
سوراخ نشدنی |
imperforable |
سوراخ نشدنی |
impalpable |
لمس نشدنی |
inexecutable <adj.> |
انجام نشدنی |
impracticable <adj.> |
انجام نشدنی |
immiscible |
امیخته نشدنی |
indefinably |
توصیف نشدنی |
immiscible |
مخلوط نشدنی |
insurmountable |
بر طرف نشدنی |
unfeasible <adj.> |
انجام نشدنی |
incommutable |
سبک نشدنی |
incognizable |
شناخته نشدنی |
incompressible |
فشرده نشدنی |
incodensable |
منقبض نشدنی |
irresuscitable |
زنده نشدنی |
inburnt |
پاک نشدنی |
inviolate |
غصب نشدنی |
irresoluble |
رها نشدنی ول |
ineffaceable |
پاک نشدنی |
impracticable |
اجراء نشدنی |
impenetrable |
سوراخ نشدنی |
impenetrable |
داخل نشدنی |
an impossible act |
کار نشدنی |
an inflexible rod of iron |
میل خم نشدنی |
inconvincible |
ملزم نشدنی |
indefeasibility |
الغاء نشدنی |
indecomposable |
فاسد نشدنی |
indeclinable |
صرف نشدنی |
inexorable |
تسلیم نشدنی |
indefeasible |
الغاء نشدنی |
inexorable |
نرم نشدنی |
intractable |
رام نشدنی |
illegibility |
خوانده نشدنی |