Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
flankerback
بازیگر میانی جناح
Other Matches
flanker
بازیگر مهاجم در جناح
halfback
بازیگر میانی
center back
بازیگر میانی خط عقب
big man
بازیگر میانی بیس بال
standoff half
بازیگر میانی پشت خط تجمع برای دریافت توپ
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
winglike
جناح وار جناح مانند
send in
وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
out flank
دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
buckets
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
bucket
جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
shouldering
جناح
shoulders
جناح
flanking
جناح
flanked
جناح
shouldered
جناح
left
جناح چپ
shoulder
جناح
flank
جناح
aisle
جناح
aisles
جناح
pinna
جناح
left flank
جناح چپ
wing
جناح
winging
جناح
flanker
مهاجم جناح
self depreciation
حفض جناح
litotes
خفض جناح
rightist
جناح راستی
right-wingers
جناح راستی
right-winger
جناح راستی
flank
دامنه جناح
right winger
جناح راستی
left wing of army
جناح یسار
left-wingers
جناح چپی
left-winger
جناح چپی
left winger
جناح چپی
rightism
جناح راستی
rightists
جناح راستی
left wing
مربوط به جناح چپ
left-wing
مربوط به جناح چپ
pitch diameter
قطر جناح
flanked
دامنه جناح
vans
بال جناح
van
بال جناح
right wing
جناح راست
right-wing
جناح راست
flanking
دامنه جناح
cross from a flank
عبوراز یک جناح
transept
جناح کلیسا
transepts
جناح کلیسا
right flank
جناح راست
right wing of army
جناح یمین
disposed flank
جناح باز
by the left or right flank
به جناح راست یا چپ ناو
cross from a flank
یک جناح را دور زدن
king's wing
جناح شاه شطرنج
king side
جناح شاه شطرنج
flank crossing
عبوراز جناح دشمن
queen's wing
جناح وزیر شطرنج
wing
تیپ هوایی جناح
queen side
جناح وزیر شطرنج
winging
تیپ هوایی جناح
disposed flank
جناح مکشوف جوانب باز
flank crossing
دور زدن جناح دشمن
centrist wing
طرفدار جناح میانه رو
[سیاست]
algenib
گاما- فرس جناح الفرس
exposed
در معرض دید جناح باز
out flanking
دور زننده احاطه کننده جناح
[extreme]
right-wing scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
far-right extremist scene
صحنه جناح راست
[افراطی]
[سیاست]
flanking
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flank
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
flanked
از جناح حمله کردن درکنار واقع شدن
righting
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
righted
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
right
شرح ما وقع نمایندگان جناح راست اصلاح کردن
problem child
فیل جناح وزیر درصورتی که راه گسترش ان مسدود باشد
midline
خط میانی
center back
بک میانی
mediums
میانی
medium
میانی
innermost
میانی
mesail
میانی
mesal
میانی
center land
خط میانی
mesial
میانی
mesne
میانی
middle deck
پل میانی
centric
میانی
centrical
میانی
medial
میانی
median
میانی
mediate
میانی
mediated
میانی
mediates
میانی
mediating
میانی
inmost
میانی
middle layer
قشر میانی
mid-
میانی وسطی
center wing
بال میانی
center stripe
خط میانی زمین
midfield line
خط میانی زمین
central reserve
سکوی میانی
meddles
میانی وسطی
meddled
میانی وسطی
neutral wire
سیم میانی
neutral conductor
سیم میانی
meddle
میانی وسطی
center section
بال میانی
center line
خط میانی زمین
ridge rope
سیم میانی
central strip
نوار میانی
middles
میانی وسطی
middle
میانی وسطی
median
سکوی میانی
center circle
دایره میانی
midpoints
نقطه میانی
midpoint
نقطه میانی
mid
میانی وسطی
hogging
تنش میانی
midsection
قطعه میانی
cut splice
پیوند میانی
intermediate frequency tank circuit
فرکانس میانی
intermediate fuse
فیوز میانی
intermediate image
تصویر میانی
intermediate layer
لایه میانی
intermediate link
حلقه میانی
intermediate office
مرکز میانی
intermediate oscillation
نوسان میانی
intermediate phase
فاز میانی
interphase
فاز میانی
intermediate plate
صفحه میانی
intermediate points
جهات میانی
intermediate terminal
ترمینال میانی
intermediate transmitter
فرستنده میانی
intermediate zone
ناحیه ی میانی
lower boom
بوم میانی
lower boom
تیرک میانی
intermediate field
میدان میانی
intermediate distribution frame
مقسم میانی
intermediate contact
کنتاکت میانی
middle insomnia
بیخوابی میانی
middle fraction
پاره میانی
middle fraction
جزء میانی
dorsomedial
پشتی- میانی
drop keel
تیغه میانی
middle ear
گوش میانی
mid flap
فلپ میانی
middle part
قسمت میانی
halfback
بازیگرخط میانی
mesencephalon
مغز میانی
i.f.
فرکانس میانی
interband
باند میانی
intermediate band
باند میانی
interconnection
اتصال میانی
intermediate anneal
التهاب میانی
median income
درامد میانی
intermediate
عضو میانی
intermediate
طبقه میانی
tun dish throught
پاتیل میانی
tympanum
گوش میانی
intermediate frequency
فرکانس میانی
buffer
حافظه میانی
grounded neutral
سیم میانی زمین
media
پوشش میانی سرخرگ
center
نقط ه میانی چیزی
intermediate frequency sensitivity
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency transformer
مبدل فرکانس میانی
rail
الت میانی در و پنجره
intermediate frequency amplification
تقویت فرکانس میانی
center ice circle
داره میانی زمین
third ventricle
بطن میانی مغز
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
half length illusion
خطای ادراکی میانی
steering wheel hub
قسمت میانی غربالک
deeper
نقطه میانی سر پیچ
deep
نقطه میانی سر پیچ
intermediate repeater
تقویت کننده میانی
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
intercedes
پادر میانی کردن
interjacent
میانی در میان افتاده
interband telegraphy
تلگراف باند میانی
amidship
قسمت میانی قایق
insulated intermediate layer
لایه میانی عایق
vermis
قطعه میانی مخچه
intermediate aperiodic circuit
مدار میانی اپریودیک
bilge board
تخته میانی قایق
intermediate frequency breakdown
شکست فرکانس میانی
deepest
نقطه میانی سر پیچ
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
looms
قسمت میانی پارو
looming
قسمت میانی پارو
loomed
قسمت میانی پارو
loom
قسمت میانی پارو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com