Dictiornary-Farsi | باگچ نشان گذاردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
chalk	باگچ نشان گذاردن
chalked	باگچ نشان گذاردن
chalking	باگچ نشان گذاردن
chalks	باگچ نشان گذاردن


Other Matches

to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
strucco	باگچ اندود کردن باگچ بری اراستن
checks	نشان گذاردن
demarcating	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
impressing	نشان گذاردن
demark	نشان گذاردن
impresses	نشان گذاردن
impressed	نشان گذاردن
impress	نشان گذاردن
checked	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
check	نشان گذاردن
mottle	با خالهای رنگارنگ نشان گذاردن
obelize	با این علامت "-" نشان گذاردن
to check off	رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
to cross self	با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cicatrization	عمل گوشت نوبالا اوردن زخم وباقی گذاردن نشان
chalks	باگچ خط کشیدن
chalk	باگچ خط کشیدن
chalking	باگچ خط کشیدن
chalked	باگچ خط کشیدن
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
markings	نشان دار سازی نشان
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
marking	نشان دار سازی نشان
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
marks	نشان کردن نشان
mark	نشان کردن نشان
impone	گذاردن
to lay it on with a trowel	گذاردن
to leave out	جا گذاردن
setting up	گذاردن
sets	گذاردن
lays	گذاردن
repose	گذاردن
lay	گذاردن
reposal	گذاردن
to lay it on thick	گذاردن
skew	کج گذاردن
skewing	کج گذاردن
skews	کج گذاردن
instate	گذاردن
investing	گذاردن
tables	تو گذاردن
table	تو گذاردن
tabled	تو گذاردن
tabling	تو گذاردن
invested	گذاردن
set	گذاردن
invests	گذاردن
invest	گذاردن
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
tables	معوق گذاردن
bestowing	امانت گذاردن
bestows	امانت گذاردن
table	معوق گذاردن
consign	امانت گذاردن
tabled	معوق گذاردن
consigned	امانت گذاردن
consigning	امانت گذاردن
exposing	روباز گذاردن
bestowed	امانت گذاردن
interposing	پا به میان گذاردن
encapsulate	درکپسول گذاردن
encapsulates	درکپسول گذاردن
exposing	بی حفاظ گذاردن
encapsulating	درکپسول گذاردن
bulid	بنیان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interposed	پا به میان گذاردن
exposes	روباز گذاردن
interposes	پا به میان گذاردن
reposit	ودیعه گذاردن
tabling	معوق گذاردن
imprinted	گذاردن زدن
imprints	گذاردن زدن
placing	در محلی گذاردن
stroking	سرکش گذاردن
places	در محلی گذاردن
place	در محلی گذاردن
strokes	سرکش گذاردن
stroked	سرکش گذاردن
stroke	سرکش گذاردن
to step in	پامیان گذاردن
to strike in	پامیان گذاردن
imprint	گذاردن زدن
thwart	بی نتیجه گذاردن
to d. up	خوراک گذاردن
suspend	معوق گذاردن
bestow	امانت گذاردن
suspending	معوق گذاردن
to leave behind	باقی گذاردن
suspends	معوق گذاردن
to leave behind	درپس گذاردن
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
to leave unsaid	نا گفته گذاردن
thwarted	بی نتیجه گذاردن
underdo	از کار کم گذاردن
consigns	امانت گذاردن
procrastinating	معوق گذاردن
embowel	در روده گذاردن
shelve	در قفسه گذاردن
shelved	در قفسه گذاردن
put up	در فرف گذاردن
impressing	باقی گذاردن
put-up	در فرف گذاردن
impresses	باقی گذاردن
assess	خراج گذاردن بر
impressed	باقی گذاردن
assessed	خراج گذاردن بر
impress	باقی گذاردن
innovate	بدعت گذاردن
innovated	بدعت گذاردن
innovates	بدعت گذاردن
sashes	پنجره گذاردن
collocate	پهلوی هم گذاردن
procrastinates	معوق گذاردن
collocated	پهلوی هم گذاردن
collocates	پهلوی هم گذاردن
procrastinated	معوق گذاردن
collocating	پهلوی هم گذاردن
procrastinate	معوق گذاردن
sash	پنجره گذاردن
reverence	احترام گذاردن
innovating	بدعت گذاردن
gage	وثیقه گذاردن
imburse	درکیسه گذاردن
assesses	خراج گذاردن بر
skew	اریب گذاردن
endorses	صحه گذاردن
endorsing	صحه گذاردن
novelize	بدعت گذاردن
expose	بی حفاظ گذاردن
placing at disposal	در دسترس گذاردن
expose	روباز گذاردن
silo	در سیلو گذاردن
pt down	کنار گذاردن
exposes	بی حفاظ گذاردن
put away	کنار گذاردن
endorsed	صحه گذاردن
skewing	اریب گذاردن
endorse	صحه گذاردن
incase	در جعبه گذاردن
assessing	خراج گذاردن بر
interlay	در میان گذاردن
interlocate	در میان گذاردن
schedules	دربرنامه گذاردن
scheduled	دربرنامه گذاردن
schedule	دربرنامه گذاردن
leave alone	تنها گذاردن
leave alone	بحال گذاردن
contradistinguish	فرق گذاردن
skews	اریب گذاردن
pyx	درجعبه گذاردن
work on/upon <idiom>	تفثیر گذاردن
to join in	پامیان گذاردن
adopt	نام گذاردن
awards	امانت گذاردن
awarding	امانت گذاردن
awarded	امانت گذاردن
award	امانت گذاردن
leave	باقی گذاردن
leaving	باقی گذاردن
tick	خطنشان گذاردن خط کشیدن
jacket	پوشاندن درپوشه گذاردن
trail	اثرپا باقی گذاردن
ticked	خطنشان گذاردن خط کشیدن
thole	گذاردن اجازه دادن
inserts	در جوف چیزی گذاردن
deposit in the bank	در بانک به ودیعه گذاردن
diaphragms	حجاب یاپرده گذاردن
insert	در جوف چیزی گذاردن
ticks	خطنشان گذاردن خط کشیدن
deposit with the bank	در بانک ودیعه گذاردن
inserting	در جوف چیزی گذاردن
shuffle off	بدوش دیگری گذاردن
to foil a plan	عقیم گذاردن نقشه ای
degenerated	روبه انحطاط گذاردن
degenerates	روبه انحطاط گذاردن
diaphragm	حجاب یاپرده گذاردن
overprice	بیش از حد قیمت گذاردن
overindulge	زیاد ازاد گذاردن
put on	: تحمیل کردن گذاردن
crates	صندوقه درجعبه گذاردن
crate	صندوقه درجعبه گذاردن
trailed	اثرپا باقی گذاردن
trailing	اثرپا باقی گذاردن
trails	اثرپا باقی گذاردن
degenerate	روبه انحطاط گذاردن
degenerating	روبه انحطاط گذاردن