English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
Other Matches
phyrgian cap یکجور کلاه مخروطی که اکنون انرا با کلاه ازادی یکی میدانند
glengarry نوعی کلاه شبیه کلاه بره که کوهستانیهای اسکاتلند بسرمیگذارند
To live on borrowed money . To play for time . این کلاه آن کلاه کردن ( کلاه کلاه کردن )
paralleled اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallel اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
paralleling اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelled اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallelling اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
parallels اجرای کامپیوتر قدیمی و جید با هم که امکان بررسی سیستم قدیمی را میدهد تا پیش از آنکه تنها سیستم مورد استفاده شود
cask کلاه جنگی کلاه خود
casks کلاه جنگی کلاه خود
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
jasey کلاه گیس کلاه گیس تهیه شده از پشم تابیده
modiste کلاه فروش زنانه کلاه دوز زنانه
looked قیافه
look قیافه
leers قیافه
unfavorable بد قیافه
gestured قیافه
countenancing قیافه
gesturing قیافه
gesture قیافه
mien قیافه
countenances قیافه
countenanced قیافه
facial expression قیافه
looks قیافه
leered قیافه
sight قیافه
leer قیافه
expression قیافه
expressions قیافه
countenance قیافه
sights قیافه
leering قیافه
snoot قیافه
old red sandstone سنگ ماسه قرمز قدیمی ماسه سنگ سرخ قدیمی
To strike an a attitude . To put on a stern look . قیافه گرفتن
geste قیافه اشاره
gest قیافه اشاره
gauntly با قیافه بدsmear
poses قیافه گرفتن
expressionless قیافه ناگویا
physignomy قیافه شناسی
good-looking <adj.> خوش قیافه
pose قیافه گرفتن
posed قیافه گرفتن
death mask قیافه مرده
death masks قیافه مرده
posing قیافه گرفتن
semblance قیافه فن قوی
goodlooking خوش قیافه
physiognomist قیافه شناس
pull a long face <idiom> قیافه گرفتن
grimness قیافه سبع
jack pudding مسخره
hobbyhorse مسخره
harlequin مسخره
jeap puddoing مسخره
zany مسخره
jeer مسخره
jeered مسخره
jeering مسخره
farceur مسخره
funny man مسخره
jeers مسخره
snash مسخره
cockeyed مسخره
sikt مسخره
dulte مسخره
dult مسخره
clown مسخره
clowned مسخره
mockery مسخره
clowns مسخره
loutish مسخره
witticisms مسخره
witticism مسخره
rustic مسخره
skits مسخره
skit مسخره
clowning مسخره
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
deadpan قیافه خشک و بی روح
leers رنگ قیافه منظر
leering رنگ قیافه منظر
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
handsome خوش قیافه زیبا
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
posers ژستو قیافه گیر
physiognomies قیافه شناسی سیما
disguise تغییر قیافه دادن
disguised تغییر قیافه دادن
disguises تغییر قیافه دادن
physiognomy قیافه شناسی سیما
leer رنگ قیافه منظر
disguising تغییر قیافه دادن
as plain as a pikestaff <idiom> مثل شیربرنج [قیافه]
leered رنگ قیافه منظر
to have the g.in one's face قیافه شوم داشتن
poseur ژستو قیافه گیر
looker خوش قیافه نگهدار
poseurs ژستو قیافه گیر
poser ژستو قیافه گیر
to keep one's countenance قیافه خودراتغییر دادن
posing قیافه گیری برای عکسبرداری
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
pose قیافه گیری برای عکسبرداری
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
disguisement تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
poses قیافه گیری برای عکسبرداری
posed قیافه گیری برای عکسبرداری
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
deadpan قیافه خشک و بی روح داشتن
guises تغییر قیافه لباس مبدل
snooty دارای قیافه تحقیر امیز
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
snoot شکلک دراوردن قیافه گرفتن
guise تغییر قیافه لباس مبدل
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
satirizes مسخره کردن
imps مسخره کردن
fooled دلقک مسخره
satirize مسخره کردن
fooling دلقک مسخره
antic بی تناسب مسخره
fools دلقک مسخره
imp مسخره کردن
illude مسخره کردن
satirizing مسخره کردن
satirized مسخره کردن
burlesque مسخره امیز
satirising مسخره کردن
droll مسخره امیز
satirises مسخره کردن
satirised مسخره کردن
floppies مسخره وار
floppy مسخره وار
burlesques مسخره امیز
fool دلقک مسخره
spoofs کلاهبرداری مسخره
What a ridicrlous idea ! چه حرف مسخره یی !
to smile at مسخره کردن
quizzes مسخره کردن
to make fun of مسخره کردن
to make merry over مسخره کردن
ridiculous مسخره امیز
to set at nought مسخره کردن
fair game مسخره کردنی
quiz مسخره کردن
punchinello لوده مسخره
farcical مسخره امیز
spoof کلاهبرداری مسخره
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomical مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomonic تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
goof around خود را مسخره قراردادن
tolaugh.atany thing استهزاکردن مسخره کردن
irony مسخره پنهان سازی
Don't be ridiculous! خودت را مسخره نکن!
ironies مسخره پنهان سازی
flump مسخره وارراه رفتن
to take fun at استهزاکردن مسخره کردن
It is ridicrlous . I t is a farce . اصلا" مسخره است
mowers علف چین مسخره
mower علف چین مسخره
To fool arounk . مسخره بازی درآوردن
She ridicules every one همه را مسخره می کند
To make fun of someone . To poke fun at someone . کسی را مسخره کردن
parody تقلید مسخره امیزکردن
parodies تقلید مسخره امیزکردن
fool around خود را مسخره قراردادن
She flirts with every handsome man she meets . برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
To reduce something to the absurd . To make a travesty of something . چیزی را بصورت مسخره درآوردن
befool مسخره کردن گول زدن
kidding دست انداختن مسخره کردن
kidded دست انداختن مسخره کردن
jeers سخن مسخره امیز گفتن
travesties تقلید مسخره امیز کردن
jape لطیفه زدن مسخره کردن
travesty تقلید مسخره امیز کردن
kid دست انداختن مسخره کردن
jeering سخن مسخره امیز گفتن
jeer سخن مسخره امیز گفتن
jeered سخن مسخره امیز گفتن
to poke fun at any one با شوخی یا مسخره کسیرابستوه اوردن
Why do you ridicule my suggestion? چرا پیشنهاد مرا مسخره می کنی ؟
To tease someone. To pull someonelet. کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
as if to add insult to injury <idiom> با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
opera bouffe اپرای خنده دار که تا اندازهای مسخره امیز باشد
Your slander is completely preposterous . تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
soubrette بانویی که درنمایشات نقش فضولباشی ودسیسه کار را بازی میکند مسخره
rub something in <idiom> دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com