Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
Other Matches
formulism
رعایت کامل فرمول یا قاعده فرمول دوستی
formulization
فرمول بندی فرمول سازی
formulas
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulae
الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulated
فرمول بندی کردن
formulate
فرمول بندی کردن
formulating
فرمول بندی کردن
formulates
فرمول بندی کردن
refomulate
از نو فرمول بندی کردن
formulation
تهیه جمع اوری فرمول بندی کردن
curve fitting
روش ریاضی برای پیدا کردن یک فرمول که نمایشگرمجموعهای از نقاط داده میباشد
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
isomer
هم فرمول
formulas
فرمول
equations
فرمول
frame
فرمول
isomerous
هم فرمول
equation
فرمول
formula
فرمول
formulae
فرمول
empirical formula
فرمول ساده
emprical formula
فرمول تجربی
formulism
قاعده فرمول)
constitutional formula
فرمول ساختاری
formularization
فرمول سازی
taylor formula
فرمول تیلور
empirical formula
فرمول خام
structural formula
فرمول ساختاری
mil formula
فرمول میلیم
molecular formula
فرمول مولکولی
perspective formula
فرمول تجسمی
string formula
فرمول رشتهای
structural formula
فرمول گسترده
projection formula
فرمول تصویری
wedge formula
فرمول گوهای
electronic formula
فرمول الکترونی
dispersion formula
فرمول پاشندگی
condensed structural formula
فرمول ساختاری فشرده
expression
فرمول یا رابط ه ریاضی
reformulation
فرمول بندی تازه
expressions
فرمول یا رابط ه ریاضی
formulaic
مثل یا وابسته به فرمول
formulize
بصورت فرمول دراوردن
formularize
بصورت فرمول دراوردن
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
DDT
حشرهکش نیرومندی به فرمول 3CHCCl
spearman brown prophecy formula
فرمول پیشگویی اسپیرمن-براون
cyphers
فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
cipher
فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
ciphers
فرمول تبدیل متن به حالت رمزی
compacts
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compact
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
scaling law
فرمول محاسله بازده بمب اتمی در هر فاصله
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
function
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functioned
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functions
فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
hidden
فرمول ریاضی که خط وط پنهان را از تصویر دو بعدی شی D پاک میکند
measure
اندازه گیری کردن
to take measures
اندازه گیری کردن
Gothick
[استفاده مجدد از فرمول های گوتیک در قرن هجدهم]
[معماری]
metres
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meter
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
meters
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
metre
بامتر اندازه گیری کردن سنجیدن
kabal
قبال
[نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
differential compression check
ازمایشی از وضعیت موتور که در ان مقدار نشتی رینگها وسوپاپها توسط اندازه گیری افت فشار در طرفین سوراخی با قطر معین تعیین میشود
income elasticity of demand
تغییر مقدار تقاضابرای یک کالا درنتیجه درامدمصرف- کننده . فرمول کشش درامدی تقاضا : q/I *dI / dq = E
metre
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
metres
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meter
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
meters
اندازه گیری کردن بصورت مسجع ومقفی دراوردن
quantitate
چندی چیزی را تعیین کردن
riboflavin
ریبو فلاوین ویتامین B به فرمول 6O4N2H71C که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت میشود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
batches
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch
اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
So much for theory!
<idiom>
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
arc elasticity of demand
عبارت از کشش تقاضا بین دو نقطه روی منحنی تقاضا که بوسیله فرمول زیر محاسبه میشود :
zinc oxid
اکسید روی به فرمول ZnO اکسید دو زنگ
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
leave (let) well enough alone
<idiom>
دل خوش کردن به چیزی که به اندازه کافی خوب است
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
disfeature
صفات ممتازه چیزی را از بین بردن
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
mechanical disadvantage
نیرو گیری
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
recapitulate
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulates
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulating
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
recapitulated
صفات ارثی را در طی چند نسل تکراری کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
admensuration
تعیین اندازه
admeasurement
تعیین اندازه
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fuelling
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
fueled
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
fuel
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuels
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
measurer
اندازه گیری
modules
اندازه گیری
gauging
اندازه گیری
metering
اندازه گیری
module
اندازه گیری
gaging
اندازه گیری
measuring bridge
پل اندازه گیری
measure
اندازه گیری
mensuration
اندازه گیری
measurement
اندازه گیری
measurment
اندازه گیری
dimensions
اندازه گیری
dimension
اندازه گیری
commensurateness
اندازه گیری
measurements
اندازه گیری
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
qualifies
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
circumstantiality
حالت وکیفیت
instrument autotransformer
ترانسفورماتور اندازه گیری
method of measurment
طریقه اندازه گیری
measurability
قابلیت اندازه گیری
maxwell bridge
پل اندازه گیری ماکسول
mental measurement
اندازه گیری روانی
measuring sensitivity
حساسیت اندازه گیری
measuring voltage
ولتاژ اندازه گیری
font metric
اندازه گیری فونت
resizing
اندازه گیری مجدد
method of measurment
متد اندازه گیری
correlation measurement
اندازه گیری همبستگی
measuring transformer
ترانسفورماتور اندازه گیری
measurement ofland
اندازه گیری زمین
gauging section
برش اندازه گیری
gauging sheet
ورق اندازه گیری
depth measurement
اندازه گیری عمق
direct measurement
اندازه گیری مستقیم
gad
اندازه گیری طول
measurement of demand
اندازه گیری تقاضا
metrology
علم اندازه گیری
commensurable
قابل اندازه گیری
measuring well
چاه اندازه گیری
telemetry
اندازه گیری ازدور
impedance bridge
پل اندازه گیری مقاومت
dial bench gage
میز اندازه گیری
meters
وسیله اندازه گیری
telemetering
اندازه گیری از دور
tapeline
مترمخصوص اندازه گیری
forescale
اندازه گیری رنگ اب
unit of measurement
واحد اندازه گیری
meter
وسیله اندازه گیری
metre
وسیله اندازه گیری
instrument
الات اندازه گیری
mensurability
قابلیت اندازه گیری
radar measurement
اندازه گیری رادار
absolute measurement
اندازه گیری مطلق
sound
اندازه گیری عمق اب
units of measurment
واحدهای اندازه گیری
metres
وسیله اندازه گیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com