Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
phrase structure
با ساخت عبارتی
Other Matches
to invert a phrase
عبارتی را پس و پیش کردن عبارتی را قلب کردن
work in process
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
work in progress
کالاهای در حال ساخت کالاهائیکه مراحل ساخت رامی گذرانند
Visual Basic
ابزار برنامه نویسی ساخت ماکروسافت که باعث ساخت برنامههای کاربردی ویندوز به آسانی میشود
or rather
<conj.>
و یا به عبارتی
and accordingly
<conj.>
و یا به عبارتی
and ... respectively
<conj.>
و یا به عبارتی
phrasal
عبارتی
A passage frome the book of gulistan.
عبارتی از کتاب گلستان
a pejorative term
عبارتی تنزل دهنده
os/
سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
it is a passage from gulistan
فقره یا عبارتی از گلستان است
declarative statement
عبارتی در برنامه که به کامپایلر یا مفسر
declaration
عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
catch-phrases
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrase
واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
declarations
عبارتی در برنامه به کاپایلر یا مفسر حالت
an idiomatic experssion
عبارتی که دارای ساختمان ویژهای باشد
phraseograph
عبارتی که نشانی برای ان درست شده است
versions
کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
version
کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
transliteration
نقل عین تلفظ کلمه یا عبارتی از زبانی بزبان دیگر
attestation clause
عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
salvo
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
salvoes
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
break clause
عبارتی درقرارداد که در ان نحوه نقض قرارداد شرح داده شده است
statements
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
narrative statement
عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی در شروع برنامه اختصاصی میدهد
commands
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
commanded
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command
کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
acrostic
جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
average clause
عبارتی که در بیمه نامه دریایی درج میشود و حاکی از ان است که برخی از کالاهااز شمول این خسارت خارج میباشد
precatory words
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
search
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
rem
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarks
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarking
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
remarked
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
searchingly
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searched
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
remark
عبارتی در برنامه BASICکه توسط مفر نادیده گرفته میشود و به برنامه نویس امکان نوشتن یادداشتهای اضافی میدهد
searches
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
sans recours
عبارتی که فهرنویس وقتی به نمایندگی ازجانب دیگری فهر نویسی میکند قبل ار امضا می نویسد وبنابراین شخصا" مسئوولیتی در قبال نکول نخواهد داشت
manufacturing
ساخت
composition
ساخت
compositions
ساخت
designs
ساخت
performance
ساخت
performances
ساخت
forms
ساخت
habitus
ساخت
fecit
ساخت
make-up
ساخت
making
ساخت
conformation
ساخت
manufactory
ساخت
make up
ساخت
generations
ساخت
construction
ساخت
formed
ساخت
constructions
ساخت
generation
ساخت
form
ساخت
structure
ساخت
manufactured
ساخت
manufactures
ساخت
unstructured
بی ساخت
fabrication
ساخت
structures
ساخت
structuring
ساخت
substandard
بد ساخت
workmanship
ساخت
manufacture
ساخت
synthesis
ساخت
syntheses
ساخت
built
ساخت
invenit
ساخت
design
ساخت
formation
ساخت
texture
ساخت
textures
ساخت
family structure
ساخت خانواده
control structure
ساخت کنترل
covin
ساخت وپاخت
factory order
سفارش ساخت
home made
ساخت داخلی
dynamic structure
ساخت پویا
deep structure
ژرف ساخت
unstructured interview
مصاحبه بی ساخت
tree structure
ساخت درختی
block structure
ساخت کندهای
class structure
ساخت طبقاتی
well made
خوش ساخت
tectonic
زمین ساخت
american make
ساخت امریکایی
block structured
با ساخت کندهای
tectonics
زمین ساخت
structuralist
ساخت گرای
structuralists
ساخت گرای
agro industry
کشت و ساخت
affect structure
ساخت عاطفه
data structure
ساخت داده ها
field strcture
ساخت میدانی
manufacturing process
پویش ساخت
market structure
ساخت بازار
mental structure
ساخت ذهنی
manufacturing
صنعت ساخت
personality structure
ساخت شخصیت
design and construction
طراحی و ساخت
new built
تازه ساخت
new buit
تازه ساخت
newmade
تازه ساخت
prototyping
ساخت یک نمونه
program structure
ساخت برنامه
production time
زمان ساخت
production cost
ارزش ساخت
perceptual structure
ساخت ادراکی
production process
روند ساخت
power structure
ساخت قدرت
manufacturing process
فرایند ساخت
file structure
ساخت پرونده
formatio reticularis
ساخت شبکهای
reticular formation
ساخت شبکهای
group structure
ساخت گروهی
static structure
ساخت ایستا
home made
ساخت بومی
homemade
ساخت میهن
infra structure
زیر ساخت
social strcture
ساخت اجتماعی
latent structure
ساخت نهفته
machine made
ساخت ماشین
simple structure
ساخت ساده
manufacture cost
ارزش ساخت
manufacture process
فرایند ساخت
manufacture process
فراگرد ساخت
manufacturing cost
هزینه ساخت
population structure
ساخت جمعیت
makes
ساخت ترکیب
grafts
ساخت وپاخت
grafted
ساخت وپاخت
graft
ساخت وپاخت
capital structure
ساخت سرمایه
rebuild
تجدید ساخت
rebuilds
تجدید ساخت
structured
دارای ساخت
structured
ساخت یافته
forbade
نا مقدور ساخت
assembly
نصب ساخت
workmanship
کار ساخت
structuring
ساختار ساخت
man-made
ساخت بشر
building block
کنده ساخت
building blocks
کنده ساخت
makes
رسیدن به ساخت
makes
ساختمان ساخت
make
ساخت ترکیب
productions
ارائه ساخت
make
رسیدن به ساخت
make
ساختمان ساخت
elaborating
ساخت استاد
elaborates
ساخت استاد
man made
ساخت بشر
elaborated
ساخت استاد
elaborate
ساخت استاد
structure
ساختار ساخت
reconstitutes
تجدید ساخت
production
ارائه ساخت
brand name
علامت ساخت
reconstituting
تجدید ساخت
collusion
ساخت و پاخت
confections
ترکیب ساخت
shop
محل ساخت
brand names
علامت ساخت
shopped
محل ساخت
shops
محل ساخت
covinous
ساخت وپاختی
reconstituted
تجدید ساخت
structuralism
ساخت گرایی
home-made
ساخت میهن
reconstitute
تجدید ساخت
collusion
ساخت وپاخت
structures
ساختار ساخت
confection
ترکیب ساخت
production
عمل اوری ساخت
man made goods
کالاهای ساخت بشر
man made wealth
ثروت ساخت بشر
What can't be cured must be endured.
<idiom>
باید سوخت و ساخت.
style
ساخت
[سازمانی یا سیستمی]
design
ساخت
[سازمانی یا سیستمی]
packaging
ساخت
[سازمانی یا سیستمی]
structured walkthroughs
بررسیهای ساخت یافته
structured interview
مصاحبه ساخت دار
manufacture
عمل اوردن ساخت
manufactured
عمل اوردن ساخت
manufactures
عمل اوردن ساخت
constructs
ایجاد کردن ساخت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com