Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 147 (7 milliseconds)
English	Persian
wary	با ملاحظه هشیار
Other Matches
vigilante	هشیار هشیار در شب گوش به زنگ
vigilantes	هشیار هشیار در شب گوش به زنگ
She is a considerate (an inconsiderate ) person .	آدم با ملاحظه یی ( بی ملاحظه یی ) است
on guard	هشیار
conscious	هشیار
subconscious	نیمه هشیار
preconscious	نیمه هشیار
sober	ادم هشیار
subconsciously	نیمه هشیار
soberly	ادم هشیار
semi-conscious	نیمه هشیار
wide-awake	هشیار اگاه
wide awake	هشیار اگاه
felt need	نیاز هشیار
subception	ادراک نیمه هشیار
wakeful	هشیار گوش بزنگ
alert	اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
alerts	اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
alerted	اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
What soberness conceals drunkenness reveals. <proverb>	آنچه هشیار پنهان مى کند,بوقت مستى همه بر ملا کند .
cum grano	با ملاحظه
respect	ملاحظه
unthinking	بی ملاحظه
incircumspect	بی ملاحظه
thoughtless	بی ملاحظه
disregardful	بی ملاحظه
tact	ملاحظه
consideration	ملاحظه
considerations	ملاحظه
bluftly	بی ملاحظه
incosiderate	بی ملاحظه
not unmindful	بی ملاحظه
indiscreet	بی ملاحظه
gravitas	ملاحظه
unmindful	بی ملاحظه
unconsidered	بی ملاحظه
rashness	بی ملاحظه گی
respects	ملاحظه
prudence	ملاحظه
inconsiderate	بی ملاحظه
animadversion	ملاحظه
regards	ملاحظه
remarks	ملاحظه
regard	ملاحظه
remark	ملاحظه
remarked	ملاحظه
remarking	ملاحظه
regarded	ملاحظه
incautious	بی ملاحظه
observations	ملاحظه
observation	ملاحظه
ciecumspect	ملاحظه کار
considerately	ازروی ملاحظه
circumspective	ملاحظه کار
regrad for others	ملاحظه دیگران
circumspectly	ملاحظه کارانه
regard for others	ملاحظه دیگران
to take note of	ملاحظه کردن
worthy of note	قابل ملاحظه
noteless	غیرقابل ملاحظه بی نت
irrespective of	بدون ملاحظه
healable	قابل ملاحظه
regardant	ملاحظه کننده
canniness	ملاحظه کاری
regard	ملاحظه کردن
heeding	ملاحظه رعایت
heeded	ملاحظه رعایت
heed	ملاحظه رعایت
perceiving	ملاحظه کردن
perceives	ملاحظه کردن
perceived	ملاحظه کردن
perceive	ملاحظه کردن
considers	ملاحظه کردن
consider	ملاحظه کردن
observing	ملاحظه کردن
observes	ملاحظه کردن
observed	ملاحظه کردن
observe	ملاحظه کردن
circumspect	ملاحظه کار
regards	ملاحظه کردن
reckless	بی ملاحظه بی اعتنا
regarded	ملاحظه کردن
heeds	ملاحظه رعایت
note	ملاحظه کردن
notes	ملاحظه کردن
noting	ملاحظه کردن
inadvertent	بی ملاحظه سهوی
noted	مورد ملاحظه
annotation	تحشیه ملاحظه
annotations	تحشیه ملاحظه
blat	بی معنی و بی ملاحظه
sizeable	قابل ملاحظه بزرگ
unconsidered	غیر قابل ملاحظه
without the gloves	جدا بی ملاحظه بی رودربایستی
noticeably	بطرز قابل ملاحظه
blankly	بدون ملاحظه بکلی
To be observant of the regulations .	ملاحظه مقررات را کردن
As you can see for yourself.	همانطور که ملاحظه می فرمایید
petty	غیر قابل ملاحظه
considerably	بطور قابل ملاحظه
Without the least regard .	بدون کمترین ملاحظه یی
observantly	از روی ملاحظه و رعایت
remarking	تبصره ملاحظه کردن
noteworthiness	قابل ملاحظه بودن
remark	تبصره ملاحظه کردن
oversubtle	بیش از حد ملاحظه کار
remerkableness	قابل ملاحظه بودن
remarks	تبصره ملاحظه کردن
sizable	قابل ملاحظه بزرگ
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران
blat	بی ملاحظه حرف زدن
remarkably	بطور قابل ملاحظه
to take in a reef	با ملاحظه کار کردن
noteworthily	بطور قابل ملاحظه
remarked	تبصره ملاحظه کردن
Observation of natural phenomena .	ملاحظه پدیده های طبیعی
You must make allowances for his age .	باید ملاحظه سنش را بکنی
notably	بطور برجسته یا قابل ملاحظه
glib answer	پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
guarded	احتیاط امیز ملاحظه کار
It was some consikerable amount.	مبلغ قابل ملاحظه ای بود
unadvised	تند وبی ملاحظه بی احتیاط
unadvied	تند بی ملاحظه بی احتیاط ناسنجیده
to take off the gloves	رودربایستی راکنارگذاشتن بی ملاحظه گفتگوکردن
heed	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeds	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
heeded	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
He is very cartious ( circrmspect, reserved ) .	خیلی ملاحظه کار است
observingly	از روی ملاحظه حرمت گرارانه
heeding	محل گذاشتن به ملاحظه کردن
reappraises	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraising	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
reappraise	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
hardball	فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
irrespectively	بدون ملاحظه چیزهای دیگر مستقلا
to respect persons	ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
reappraised	دوباره مورد ملاحظه قرار دادن
to be wary of saying something	در گفتن سخن ملاحظه اطراف کار راکردن
not to lose sight of	ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
scapegrace	ادم بی پروا وبی ملاحظه اصلاح ناپذیر
No more Mr. Nice Guy! <idiom>	دیگر به هیچ کس ملاحظه نمیکنم! [اصطلاح روزمره]
respecters	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
respecter	کسی که از مردمان بانفوذ یاتوانگر ملاحظه یا صرفداری میکند
worthy of remark	قابل ملاحظه برجسته مشهور فوق العاده استثنائی
inconsiderably	بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com