English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (27 milliseconds)
English Persian
to lump them all together <idiom> با همه یکسان رفتار کردن
Search result with all words
To treat them all alike. (indiscriminately). همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
Other Matches
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
autosync خصوصیت یک مودم برای ارسال سیگنال دادههای یکسان به کامپیوتری که فقط سیگنالهای غیر یکسان را منتقل میکند
flat rate نرخ یکسان تعرفه یکسان
Act your age [and not your shoe size] ! به سن خودت رفتار بکن ! [مثل بچه ها رفتار نکن !]
assimilates یکسان کردن
assimilatc یکسان کردن
assimilating یکسان کردن
assimilated یکسان کردن
assimilate یکسان کردن
constant angle arch dam بند قوسی با زاویه یکسان سد کمانی با زاویه یکسان
equates یکسان فرض کردن
to make even with the ground با خاک یکسان کردن
equated یکسان فرض کردن
equate یکسان فرض کردن
rase باخاک یکسان کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
to prostrate a city شهری را با خاک یکسان کردن
to raze a city to the ground شهری را با خاک یکسان کردن
coragne line خطوط جذر و مد یکسان خطوط کشند یکسان
asynchronous ارتباطی که از hadshaking برای یکسان کردن ارسال داده استفاده می کنند
treat رفتار کردن
treat رفتار کردن با
treated رفتار کردن
treated رفتار کردن با
treats رفتار کردن
to deport oneself رفتار کردن
demeaned رفتار کردن
to demean oneself رفتار کردن
treats رفتار کردن با
demean رفتار کردن
demeans رفتار کردن
prince مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronises رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
princes مثل شاهزاده رفتار کردن سروری کردن
patronizes رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronized رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
despotize مستبدانه رفتار کردن
to get up to nonsense ابلهانه رفتار کردن
jitter با عصبانیت رفتار کردن
baby مانندکودک رفتار کردن
babies مانندکودک رفتار کردن
shoot straight <idiom> منصفانه رفتار کردن
to wrong غیر منصفانه رفتار کردن
to go with the tide طبق مقتضیات رفتار کردن
wronging غیر منصفانه رفتار کردن
to act [be] one's age <idiom> <verb> طبق سن خود رفتار کردن
wrong غیر منصفانه رفتار کردن
wrongs غیر منصفانه رفتار کردن
matronize مانند رئیسه رفتار کردن
baud وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud rate وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
befriended دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriending دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriends دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
befriend دوستانه رفتار کردن همراهی کردن با
stereotype یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
make oneself at home <idiom> مثل خونه خود رفتار کردن
crosser خلاف میل کسی رفتار کردن
schoolmaster مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
to cultivate good manners کوشش کردن با ادب رفتار بکنند
stereotypes یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crosses خلاف میل کسی رفتار کردن
stereotyping یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
crossest خلاف میل کسی رفتار کردن
princesse مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
schoolmasters مثل رئیس مدرسه رفتار کردن
grandmothers مثل مادر بزرگ رفتار کردن
grandmother مثل مادر بزرگ رفتار کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
princess مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
princesses مثل شاهزاده خانم رفتار کردن
stereotypy یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
clocks مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
clock مداری که فرکانس آن توسط کاربر تنظیم میشود. برای یکسان کردن سیگنالها و مدار ها با یک باس ساعت
to make [commit] a faux pas اشتباه اجتماعی کردن [در رابطه با رفتار بین مردم]
to go easy on somebody [something] با کسی [چیزی] مهربان [آهسته] [ملایم] رفتار کردن
emulate کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
conducting رفتار کردن رهبری کردن
handle رفتار کردن استعمال کردن
conducted رفتار کردن رهبری کردن
handles رفتار کردن استعمال کردن
conduct رفتار کردن رهبری کردن
conducts رفتار کردن رهبری کردن
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
invariant یکسان
identical یکسان
similar یکسان
similiar یکسان
uniforms یکسان
identic یکسان
akin یکسان
uniform یکسان
equalled یکسان
equaling یکسان
equalling یکسان
equaled یکسان
equal یکسان
same یکسان
equals یکسان
of kin یکسان
solid یکسان فضائی
equably بطور یکسان
alike شبیه یکسان
identically بطور یکسان
uniformly بطور یکسان
solids یکسان فضائی
uniforms یک شکل یکسان
uniform یک شکل یکسان
uniform movement جنبش یکسان
spreading پخش یکسان
standards یکسان معیار
standard یکسان معیار
coconscious ادراک چیزهای یکسان
balanced design طرح با تراز یکسان
without distinction بدون فرق یکسان
isoelectronic دارای الکترونهای یکسان
The city was razed to the ground. شهر با خاک یکسان شد
to kiss the dust باخاک یکسان شدن
it ius all one to me برای من یکسان است
equal appearing intervals فاصلههای یکسان نما
equally appearing difference تفاوتهای یکسان نما
nuclear parity قدرت اتمی یکسان
coconsciousness ادراک چیزهای یکسان
irregular polygon شی گرافیکی که ابعاد یکسان دارد
method of equal appearing intervals روش فاصلههای یکسان نما
an e. battle جنگی که برای دو طرف یکسان است
balances برای همه خطاها یکسان است
plug امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
plugging امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
shannon انتخابی بین دو واقعه بااحتمال یکسان
It is exact to hair. مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
balance برای همه خطاها یکسان است
plugs امکان نصب در سوکت یکسان میدهد
logical تابع بررسی یکسان بودن دو سیگنال منط قی
Hamming code تعداد ارقامی که در دو کلمه با طول یکسان متفاوتند
equisignal zone منطقهای که دارای امواج مغناطیسی یکسان است
frequencies فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند
external ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
externals ساعت یا سیگنال یکسان کننده در خارج یک وسیله
frequency فرکانس ساعت اصلی که سیستم را یکسان میکند
peered هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
isocracy حکومتی که اختیارات سیاسی همه دران یکسان است
differential laser gyro دو اشعه لیزر با پلاریزاسیون یکسان که برای یک ژایروبکار میروند
democratic network شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
peering هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
peer هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
duplication check بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
isodynamic line خطی در روی نقشه که بوسیله ان جاهایی که زورمغناطیسی درانها یکسان است
homonym کلمهای که تلفظ ان با کلمه دیگر یکسان ولی معنی ان دگرگون باشد
homograph کلمهای که املای ان باکلمه دیگر یکسان ولی معنی ان مختلف باشد
identity دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است
universal time زمان که به گردش زمین بستگی داشته باشد و لذا بطورمطلق یکسان نمیباشد
identities دروازه منط ق که حاوی خروجی ست که در صورتی که ورودی ها یکسان باشد درست است
isoclinal line خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
comport رفتار
misconduct رفتار بد
ethic رفتار
comporting رفتار
comported رفتار
gesturing رفتار
gesture رفتار
gestured رفتار
havings رفتار
geste رفتار
gest رفتار
demeanour رفتار
demeanor رفتار
haviour رفتار
ergasia رفتار
demarch رفتار
treatment رفتار
comports رفتار
deportment رفتار
treatments رفتار
behaviour رفتار
comportment رفتار
actions رفتار
conducted رفتار
thews رفتار
conducting رفتار
exploits : رفتار
behaviuor رفتار
exploiting : رفتار
conducts رفتار
exploit : رفتار
bad conduct سو رفتار
behavio رفتار
demarche رفتار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com