Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (37 milliseconds)
English
Persian
calker
بتونه کاری کردن
spackle
بتونه کاری کردن
Search result with all words
prime
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primed
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
primes
تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
Other Matches
caulking
بتونه کاری
calk
بتونه کاری
priming
بتونه کاری
sealant
وسیله بتونه کاری
putty
بتونه کردن
caulk
بتونه گیری کردن
tar down
بتونه مالی کردن مسدود کردن سوراخها
seals
بتونه
oakum
بتونه
painter's putty
بتونه
gesso
بتونه
glazing compound
بتونه
putty
بتونه
spackle
بتونه
sealings
بتونه ها
filler
بتونه
seal
بتونه
fillers
بتونه
front putty
بتونه جلو
clearcole
چسب بتونه
sealings
بتونه اب بندی
putty
بتونه اب بندی
paste wood filler
بتونه چوب
caulker
بتونه کار
spackle
بتونه نقاشی
filling
بتونه خاکریزی
came
بتونه سربی
clairecelle
چسب بتونه
oakum
خمیر بتونه
fillings
بتونه خاکریزی
caulking gun
تلمبه بتونه زنی
puttier
بتونه کار شیشه
mastic
نوعی بتونه یاچسب
primers
مبادی اولیه بتونه
glazing compound
بتونه شیشه بری
glazier's putty
بتونه شیشه بری
gesso
سطح پوشیده از بتونه
sealer
بتونه یااستری رنگ
primer
مبادی اولیه بتونه
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
reforest
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
stucco
گچ کاری کردن
recondition
نو کاری کردن
reconditioned
نو کاری کردن
habitual way of doing anything
کردن کاری
reconditions
نو کاری کردن
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforce
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforced
مجبور کردن وادار کردن به کاری
garden
درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforcing
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforces
مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardened
درخت کاری کردن باغبانی کردن
gardens
درخت کاری کردن باغبانی کردن
mess
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes
:شلوغ کاری کردن الوده کردن
go near to do something
تقریبا کاری را کردن
granulate
چکش کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ).
از قصد کاری را کردن
enamel
مینا کاری کردن
the proper time to do a thing
برای کردن کاری
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
To perform a feat.
شیرین کاری کردن
adventurism
اقدام به کاری کردن
blackjack
مجبوربانجام کاری کردن
splays
منبت کاری کردن
to intervene in an affair
در کاری مداخله کردن
stunts
شیرین کاری کردن
splayed
منبت کاری کردن
manipulation
دست کاری کردن
mind to do a thing
متمایل کردن به کاری
splaying
منبت کاری کردن
rodeo
سوار کاری کردن
to touch up
دست کاری کردن
rodeos
سوار کاری کردن
to brush over
دست کاری کردن
stunting
شیرین کاری کردن
stunt
شیرین کاری کردن
to start out to do something
قصد کاری را کردن
keen set for doing anything
مشتاق کردن کاری
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution .
محکم کاری کردن
keen set for doing anything
ارزومند کردن کاری
splay
منبت کاری کردن
hammers
چکش کاری کردن
contract
مقاطعه کاری کردن
carves
کنده کاری کردن
refashion
دست کاری کردن
shyster
دغل کاری کردن
inlaying
خاتم کاری کردن
carvings
کنده کاری کردن
plaster
گچ کاری کردن اندود
hammer
چکش کاری کردن
flourish
زینت کاری کردن
plasters
گچ کاری کردن اندود
hammered
چکش کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
carve
کنده کاری کردن
purfle
منبت کاری کردن
flourished
زینت کاری کردن
flourishes
زینت کاری کردن
inlay
خاتم کاری کردن
inlays
خاتم کاری کردن
lubrication
روغن کاری کردن
walk out
کاری راناگهان ترک کردن
give someone a hand
<idiom>
با کاری به کسی کمک کردن
limes
با اهک کاری سفید کردن
end up
<idiom>
پایان ،بلاخره کاری کردن
step in
مداخله بیجا در کاری کردن
p in power to do something
عدم نیروبرای کردن کاری
To do something in a pique .
از روی لج ولجبازی کاری را کردن
to incite somebody to something
کسی را به کاری تحریک کردن
job
ایوب مقاطعه کاری کردن
to egg
[on]
تحریک
[به کاری ناعاقلانه]
کردن
jobs
ایوب مقاطعه کاری کردن
the right way to do a thing
صحیح برای کردن کاری
to take trouble to do anything
زحمت کردن کاری را بخوددادن
to omit doing a thing
از کاری فروگذار یا غفلت کردن
lift a finger (hand)
<idiom>
کاری بکن ،کمک کردن
back to the drawing board
<idiom>
کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie
درهمه کاری دخالت کردن
service
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
to keep regular hours
هر کاری را درساعت معین کردن
prone to do something
آماده برای کردن کاری
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
To come to blows with someone .
با کسی کتک کاری کردن
systematization
اسلوبی کردن همست کاری
bossing
برجسته کاری ریاست کردن بر
on your own
خودم تنهایی
[کاری را کردن]
to run the show
در کاری اختیار داری کردن
lime
با اهک کاری سفید کردن
bossed
برجسته کاری ریاست کردن بر
to persuade somebody of something
کسی را متقاعد به کاری کردن
bosses
برجسته کاری ریاست کردن بر
boss
برجسته کاری ریاست کردن بر
serviced
ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
To settle the issue one way or the other.
تکلیف کاری راروشن ( یکسره ) کردن
It wI'll boomerang.
کاری را بر حسب شوخی وتفریح کردن
to pair off
جفت کردن
[برای کاری یا در جشنی]
filet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
get after someone
<idiom>
مجبور کردن شخص درانجام کاری
to work by candle light
شب کاری کردن دود چراغ خوردن
to engage in something
[in doing]
something
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
to tie into something
[ American E]
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
oversells
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversell
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
to goad somebody into something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
specializing
ویژه کاری کردن متخصص شدن
specializes
ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialize
ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialising
ویژه کاری کردن متخصص شدن
specialises
ویژه کاری کردن متخصص شدن
to goad somebody doing something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to get cracking
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
afterthought
چاره اندیشی برای کاری پس از کردن آن
to seek a position
جستجوی کاریامقامی کردن پی کاری گشتن
oversold
بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
filleted
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
forces
مجبور کردن کسی به انجام کاری
trick someone into doing somethings
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
fillet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
forcing
مجبور کردن کسی به انجام کاری
to empower somebody to do something
کسی را برای کاری مخیر کردن
fillets
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
to beat about the bush
سر راست حرف نزدن بطورغیرمستقیم کاری را کردن
to grudge to do a thing
بواسطه لجاجت ازکردن کاری دریغ کردن
slush down
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
to try hard to do something
تقلا کردن برای انجام دادن کاری
twist one's arm
<idiom>
مجبور کردن شخص برای انجام کاری
to enjoin somebody from doing something
[American E]
منع کردن کسی از انجام کاری
[حقوق]
to make an effort to do something
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
rat out on
<idiom>
مجبور کردن شخص به کاری که دوست نداد
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
afterthoughts
فکر کاهل چاره اندیشی برای کاری پس از کردن ان
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com