English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English Persian
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
Other Matches
times without number بطور مکرر
lomomote از جایی بجایی حرکت کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
repeats مکرر کردن تکرار شدن
repeat مکرر کردن تکرار شدن
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
miscarry بجایی نرسیدن
to reach a place بجایی رسیدن
miscarrying بجایی نرسیدن
miscarries بجایی نرسیدن
Our efforts (endeavours) came to nothing (nil) تلاشهای ما بجایی نرسید
cheating does not prosper دغلی بجایی نمیرسد
nothing venture nothing have ادم کم دل بجایی نمیرسد
To attain a high position in life. درزندگی بجایی رسیدن
The project fell through ( got nowhere). این طرح بجایی نرسید
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
an intrusive person کسیکه سرزده بجایی رود یا مخل اسایش کسی شود
repetitious مکرر
eternities مکرر
eternity مکرر
repeated مکرر
bis مکرر
manyfold مکرر
eternal مکرر
repetitive مکرر
continual مکرر
frequent visiting دیدنی مکرر
rebroadcast برنامه مکرر
rebuy خرید مکرر
resorts ملاقات مکرر
multiple ionization یونش مکرر
recurrenge وقوع مکرر
crepitation انفجار مکرر
compulsiveness مکرر کاری
old hat آشنا و مکرر
resorted ملاقات مکرر
all the time <idiom> به طور مکرر
tautologize مکرر گویی
repeating fraction کسر مکرر
unfrequented غیر مکرر
resort ملاقات مکرر
repeating field فیلد مکرر
repeating decimal اعشاری مکرر
catalexia مکرر خوانی
haunts خطور مراجعه مکرر
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
haunt خطور مراجعه مکرر
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
commuter رفت و آمد کنندهی مکرر
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuters رفت و آمد کنندهی مکرر
pattern مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
wear down <idiom> زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
patterns مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
irretrievably بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotters کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotter کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
indisputable بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
asseverate بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
poorly بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally بطور فنا ناپذیر بطور باقی
grossly بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
scarpbook عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
formats قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
format قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
summarizes بطور مختصربیان کردن
summarised بطور مختصربیان کردن
summarize بطور مختصربیان کردن
summarising بطور مختصربیان کردن
summarizing بطور مختصربیان کردن
summarises بطور مختصربیان کردن
summarized بطور مختصربیان کردن
prettify بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettier بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettiest بطور دلپذیر قشنگ کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
spiritualize بطور معنوی تفسیر کردن
neutralised بطور شیمیایی خنثی کردن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
to sharply rebuff somebody بطور خشن کسی را رد کردن
ripple بطور موجی حرکت کردن
neutralize بطور شیمیایی خنثی کردن
maladminister بطور سوء اداره کردن
rippling بطور موجی حرکت کردن
neutralizes بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralises بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralising بطور شیمیایی خنثی کردن
ripples بطور موجی حرکت کردن
neutralizing بطور شیمیایی خنثی کردن
rippled بطور موجی حرکت کردن
improperly بطور غلط بطور نامناسب
indecorously بطور ناشایسته بطور نازیبا
martially بطور جنگی بطور نظامی
incisively بطور نافذ بطور زننده
abusively بطور ناصحیح بطور دشنام
genuinely بطور اصل بطور بی ریا
latently بطور ناپیدا بطور پوشیده
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
to put to the issue بطور متنازع فیه مطرح کردن
affirming بطور قطع گفتن تصدیق کردن
wholesale بطور یکجا عمده فروشی کردن
to spotlessly perform something اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
to frown at somebody disapprovingly به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
affirms بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillating بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillates بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirmed بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillate بطور لذت بخشی تحریک کردن
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
maunder بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
misfile بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
preachify بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
cycles 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
aspirating حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirates حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirate حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
procedure بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
irrevocably بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
inexplicably بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
automates بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automated بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
transtively بطور
meanly بطور بد
confusedly بطور در هم و بر هم
atilt بطور کج
loosely بطور شل یا ول
lastingly بطور پا بر جا
flabbily بطور شل و ول
streakily بطور خط خط
wetly بطور تر
inclusively بطور جامع
in principle بطور کلی
unlawfully بطور نامشروع
in miniature بطور کوچک
inconclusively بطور غیرقطعی
in miniature بطور فریف
incommunicatively بطور کم امیزش
incommunicably بطور نگفتنی
inclusively بطور متضمن
in petto بطور خصوصی
inexactly بطور نادرست
incommodiously بطور ناراحت
indissolubly بطور غیرقابل حل
indissolubly بطور پایدار
ineligibly بطور ناشایسته
inefficaciously بطور بی فایده
nervously بطور عصبانی
industriously بطور ساعی
impracticably بطور غیرعملی
loosely بطور بی ربط
tacitly بطور ضمنی
locally بطور موضعی
incompatibly بطور ناسازگار
decisively بطور قطعی
incomprehensibly بطور نامفهوم
dearly بطور عزیز
in confidence بطور محرمانه
inductively بطور قیاس
highly بطور عالی
informally بطور غیررسمی
decidedly بطور مصمم
decidedly بطور قطعی
incorporeally بطور غیرمحسوس
absurdly بطور محال
indecently بطور ناشایسته
indefeasibly بطور پابرجا
incisively بطور برنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com