Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
We had our lunch at companys expense .	بخرج شرکت نهار خوردیم
Other Matches
We had a foul meal for lunch.	نهار گندی خوردیم
We had a gorgeous dinner .	شام معرکه یی خوردیم
We were having dinner when. . .	داشتیم شام می خوردیم که ..
After all I have eaten his salt.	هر چه باشد با هم نان ونمک خوردیم.
john having come we dined	جان که امد ما ناهار خوردیم
on	بخرج
at the expense of	بخرج
perseveres	استقامت بخرج دادن
Dutch	:هرکس بخرج خود
persevered	استقامت بخرج دادن
persevere	استقامت بخرج دادن
Please be unbiased(fair,objective).	تعصب بخرج ندهید
to pretend holiness	تقدس بخرج دادن
emote	هیجان بخرج دادن
forty winks	چرت پس از نهار
diurnal a	قوس نهار
postprandial	بعد از نهار
To be on the safe side.	خیلی احتیاط بخرج دادن
pass off	بخرج دادن قلمداد کردن
meals	شام یا نهار ارد
meal	شام یا نهار ارد
It was a sumptuous lunch .	نهار مفصلی بود
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.	دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
To go flat out . To make astupendous effort.	غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to cook	پختن [مانند سوپ و نهار و شام]
letterhead	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads	مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation	شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company	شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company	شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation	شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company	شرکت مادر شرکت مرکزی
private	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates	رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource	به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger	شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
To be patient. To bear up.	حوصله کردن ( حوصله بخرج دادن )
components	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component	اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless	شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
house	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses	1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate	شرکت شرکت سهامی
business group	شرکت سهامی [شرکت]
army component	نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command	قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
business	شرکت
businesses	شرکت
concern	شرکت
associations	شرکت
concerns	شرکت
company	شرکت
association	شرکت
corporation	شرکت
corporations	شرکت
partnership	شرکت
partnerships	شرکت
enterprises	شرکت
enterprise	شرکت
fellowsh	شرکت
handing	شرکت
hand	شرکت
EIS	ول شرکت
houses	شرکت
housed	شرکت
house	شرکت
consociation	شرکت
participation	شرکت
incorporation	شرکت
firmer	شرکت
firmest	شرکت
firms	شرکت
companies	شرکت
cahoot	شرکت
firm	شرکت
contributions	شرکت
contribution	شرکت
contributes	شرکت کردن
joint-stock companies	شرکت سهامی
corporatism	شرکت گرایی
winding up	انحلال شرکت
private enterprise	شرکت خصوصی
joint-stock company	شرکت سهامی
private company	شرکت خصوصی
contributing	شرکت کردن
partook	شرکت کردن
voluntary partnership	شرکت اختیاری
unlimited liability company	شرکت تضامنی
trading company	شرکت تجارتی
proportional liability partnership	شرکت نسبی
private corporation	شرکت خصوصی
shipping company	شرکت کشتیرانی
subsidiaries	شرکت تابعه
subsidiary	شرکت تابعه
societies	شرکت کمیته
shipping agent	شرکت حمل
stock company	شرکت سهامی
society	شرکت کمیته
subsidiary company	شرکت فرعی
take a hand at	شرکت کردن در
proprietary company	شرکت خصوصی
tandy corporation	شرکت Tandy
to play at	شرکت کردن در
to sit out	شرکت نداشتن در
principals	شرکت اصلی
principal	شرکت اصلی
sit out	شرکت نداشتن در
participative	شرکت کننده
datapro	یک شرکت تحقیقاتی
company network	شبکه شرکت
company law	قوانین شرکت
employer's liability insurance company	شرکت بیمه
commercial firm	شرکت تجارتی
commercial company	شرکت تجاری
general partnership	شرکت تضامنی
civil partnership	شرکت مدنی
champerty	شرکت در دعوا
certificate of incorporation	شرکت نامه
giant corporation	شرکت بزرگ
go into	شرکت کردن در
holding company	شرکت مالک
house flag	پرچم شرکت
company seal	مهر شرکت
electric company	شرکت برق
corporativism	شرکت گرایی
corporately	بصورت شرکت
winding up of a company	انحلال شرکت
dissolution of partner ship	فسخ شرکت
corporate appraisal	ارزیابی شرکت
cooperative society	شرکت تعاونی
mutual company	شرکت تعاونی
cooperative company	شرکت تعاونی
cooperative	شرکت تعاونی
doctor to the company	پزشک شرکت
compulsory partnership	شرکت قهری
economic unit	خانوار شرکت
company union	اتحادیه شرکت
company secretary	منشی شرکت
branch of a company	شعبه شرکت
insurance company	شرکت بیمه
intel corporation	شرکت اینتل
pall bearer	شرکت میکند
dissolution of a company	انحلال شرکت
parcenary	شرکت در ارث
parcenary	شرکت مشاع
aiding and abetting	شرکت در جرم
affiliated company	شرکت وابسته
parent company	شرکت مادر
parent company	شرکت اصلی
acting company	شرکت عامل
participable	شرکت کردنی
participable	شرکت بردار
ncr corporation	شرکت NCR
microsoft corporation	شرکت مایکروسافت
invalidation of company	بطلان شرکت
inveluntary partnership	شرکت قهری
joint stock	شرکت سهامی
joint stock company	شرکت سهامی
associativity	شرکت پذیری
associative	شرکت پذیر
memorandom of association	اساسنامه شرکت
associated company	شرکت وابسته
memorandum of association	اساسنامه شرکت
artieles of association	شرکت ناور
articles of assosiation	اساسنامه شرکت
article of association	اساسنامه شرکت
article of a company	اساسنامه شرکت
participating	شرکت کننده
entrepreneur	موسس شرکت
corporations	شرکت سهامی
corporation	شرکت سهامی
share [in]	شرکت [سهم] [در]
assists	شرکت جستن
assisting	شرکت جستن
assisted	شرکت جستن
assist	شرکت جستن
a stand-alone company	یک شرکت مستقل
partnerships	شرکت تضامنی
unity	وحدت شرکت
founders	موسس شرکت
foundering	موسس شرکت
foundered	موسس شرکت
founder	موسس شرکت
businesses	شرکت تجاری
business	شرکت تجاری
entry	شرکت کننده
equity	حق صاحبان شرکت
equities	حق صاحبان شرکت
partnership	شرکت تضامنی
liquidation	تصفیه شرکت
managers	یس بخش در شرکت
manager	یس بخش در شرکت
accession	شرکت در مالکیت
to take part [in]	شرکت داشتن [در]
holding company	شرکت مرکزی
entrepreneurs	موسس شرکت
participation	شرکت در جرم
participated	شرکت کردن
C.O	مخفف شرکت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com