English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
A part of Iranian territory. بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
Other Matches
in iranian territory در خاک [سرزمین] ایران
indo iranian وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
Pope, Arthur Upham آرتور پوپ [که در ایران به پروفسور پوپ معروف می باشد یک کاشف و منتقد آمریکایی استکه در زمینه های مختلف هنر ایران سال ها تحقیق نموده.]
sole a for iran تنهانماینده برای ایران نماینده انحصاری برای ایران
khamseh خمسه [در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
scissoring 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
persia ایران
Iran ایران
iranian اهل ایران
the iranian nation ملت ایران
iranian وابسته به ایران
of iranian nationality تابع ایران
on the west of iran در باختر ایران
oil from iran نفت ایران
all iran همه ایران
land سرزمین
territories سرزمین
clime سرزمین
region سرزمین
territory سرزمین
regions سرزمین
climes سرزمین
terrain سرزمین
mainland سرزمین
eldorado سرزمین زر
terren سرزمین
land n سرزمین
rial واحد پول ایران
PETAG شرکت فرش ایران
avestan زبان باستانی ایران
The Iranian currency. پول رایچ ایران
iranian physical society انجمن فیزیک ایران
satrap استاندار قدیم ایران
iranian mathematical sociaty انجمن ریاضیات ایران
cloud-cuckoo-land سرزمین اوهام
cloudworld سرزمین پریان
canaan سرزمین موعوداسرائیل
wildernesses سرزمین نارام
wonderland سرزمین پرنعمت
wonderland سرزمین عجایب
wilderness سرزمین نارام
annexation of territory الحاق سرزمین
rough country سرزمین ناهموار
wonderlands سرزمین عجایب
spatial planning امایش سرزمین
terrene زمین سرزمین
wonderlands سرزمین پرنعمت
land masses سرزمین بزرگ
southland سرزمین جنوب
ice field سرزمین یخی
land سرزمین دیار
fertile land سرزمین بارور
fertile land سرزمین حاصلخیز
immeasureable land سرزمین بیکران
land mass سرزمین بزرگ
mother land سرزمین مادری
el dorado سرزمین زر کشورزرخیز
no man's land سرزمین بی صاحب
Wales سرزمین ویلز
land سرزمین عرصه
He reanimated the Iranian agriculture. کشاورزی ایران رازنده کرد
iran u.s. claims tribunal دیوان دعاوی ایران و امریکا
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
Iran Carpet Company شرکت سهامی فرش ایران
journal of the iranian mathematical soci ماهنامه انجمن ریاضی ایران
iranian state railways راه اهن دولتی ایران
He was deported from Iran. اورااز ایران اخراج کردند
I come from Iran . I am Iranian. من اهل ایران هستم (ایرانی ام )
nestorian کلیسای نسطوری قدیم ایران
home سرزمین پدر و مادر
homeland سرزمین پدر و مادر
dreamland سرزمین خواب وخیال
occupied territory سرزمین اشغال شده
homelands سرزمین ابا و اجدادی
cloud-cuckoo-land سرزمین خواب و خیال
homeland سرزمین ابا و اجدادی
mandated territory سرزمین تحت قیمومت
ornis کلیه مرغان یک سرزمین
sogdian اهل سغدیا یا سغد قدیم ایران
This car is of Iranian make (manufacture). این اتوموبیل ساخت ایران است
I will depart the day after tomorrow with the Iran Air. من پس فردا با ایران ایر پرواز می کنم.
Irans industry is progressing. صنعت ایران درحال ترقی است
soiling سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
soil سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
light latitudes نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soils سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri شهر زیبا سرزمین دلخواه
Iranian goods are usally solid. جنس ساخت ایران غالبا" محکم است
swale سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
avifauna کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
wilderness صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
flora کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
fauna کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
wildernesses صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
Nahavand شهر نهاوند [در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
your reverence عنوان کشیشان که برابر است با عناوین قدیمی ایران
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
his reverence جناب اقای- عنوان کشیشان که برابراست باعناوین قدیمی ایران
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
mandatory power دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
condominiums اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominium اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
deep motif نگاره گوزن و غزال [که در فرش های حیوان دار و باغی ایران، هند و چین بکار می روند.]
diamond design طرح قاب لوزی [که بیشتر در فرش های هندسی باف قشقایی، ایلیایی و نواحی غرب ایران بکار می رود.]
Tekke motife نگاره تکه [این نقش در فرش های ترکمن چه در ایران و چه در ترکمنستان مورد استفاده قرار می گیرد و بصورت هشت ضلعی کنگره ای می باشد.]
safflower گل رنگ [این گیاه صورت وحشی در کشورهای مختلف رشد می کند. در ایران در خراسان و تبریز وجود دارد. از گلبرگ ها رنگینه زرد استخراج می کنند.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
Tahmasb شاه تهماسب [پسر شاه اسماعیل موسس سلسله صفوی خدمات زیادی برای حفظ و اعتلا هنر فرشبافی ایران به جای گذاشت.]
fish design طرح ماهی درهم یا هراتی [این نوع طرح به گونه های مختلف در فرش ایران، ترکیه، چین و هند بکار گرفته می شود.]
encroachment تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
Murghi rugs فرش های مرغی [این طرح در فرش های جنوب ایران بیشتر دیده شده و نمادی از مرغ یا خروس را بصورت شکل هندسی نشان می دهد.]
Joshegan جوشقان [این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
Centigrade صد بخشی
dichotomous دو بخشی
portion بخشی
sextets شش بخشی
divisor بخشی
regional <adj.> بخشی
partial بخشی
local <adj.> بخشی
fraction بخشی از
bisection دو بخشی
fractions بخشی از
portions بخشی
triplet سه بخشی
sectoral بخشی
as part of بخشی از
sectorial بخشی
trichotomous سه بخشی
sextet شش بخشی
tripartite سه بخشی
triarchy سه بخشی
ninefold نه بخشی
hexaploid شش بخشی
parochial بخشی
Middle East سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
healthfulness صحت بخشی
physical medicine طب توان بخشی
sectoral integation یکپارچگی بخشی
haxamerous شش بخشی شش قسمتی
heptamerous هفت بخشی
animations جان بخشی
part way بخشی از راه
genbraliztion کلیت بخشی
fytte بخشی ازشعر
personification شخصیت بخشی
animation جان بخشی
drill tang بخشی از مته
partial بخشی قسمتی
pleasurability لذت بخشی
vitalization حیات بخشی
two sector model الگوی دو بخشی
two sector economy اقتصاد دو بخشی
triploid سه قسمتی سه بخشی
trichotomy سه بخشی بودن
stanza بخشی از بازی
refreshment نیرو بخشی
refreshments نیرو بخشی
effectiveness اثر بخشی
effectiveness تاثیر بخشی
stanine scale مقیاس نه بخشی
stanzas بخشی از بازی
sectoral integation ادغام بخشی
dezincification فرسودگی بخشی
pleasurableness فرح بخشی
polychotomy چند بخشی
vivification حیات بخشی
equipartition principle اصل هم بخشی
stens مقیاس ده بخشی
contribute هم بخشی کردن
contributed هم بخشی کردن
contributes هم بخشی کردن
contributing هم بخشی کردن
satisfactoriness رضایت بخشی
stanine score نمره نه بخشی
slice بخشی از چیزی
efficiency اثر بخشی
slices بخشی از چیزی
part بخشی از چیزی
fractions 1-بخشی از یک واحد
rehabilitation توان بخشی
fraction 1-بخشی از یک واحد
Gabbeh گبه [با قالیچه های درشت باف و زبر که ریشه عشایری داشته و منسوب به خراسان و جنوب ایران می باشند. طرح های آن ساده و از رنگ های روشن با گره های فارسی و ترکی می باشد.]
stanzas بخشی ازبازی هاکی
arrays بخشی از داده در آرایه
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
staves مقیاس پنج بخشی
flushing فایل یا بخشی از حافظه
partial نیمه کاره بخشی از
array بخشی از داده در آرایه
tag بخشی از دستور کامپیوتری
tags بخشی از دستور کامپیوتری
fetch دستیابی به بخشی از حافظه
sectoral planning برنامه ریزی بخشی
stanza بخشی ازبازی هاکی
contributions هم بخشی همکاری وکمک
cost effectiveness تاثیر بخشی هزینه
phase بخشی از فرآیند بزرگتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com