Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
vicarious work
کاری که کسی به جای دیگری بکند
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
inadvisably
بدون اینکه صلاح باشد
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
without lifting a finger
بدون اینکه به چیزی دستی بزند
[اصطلاح روزمره]
second-guess someone
<idiom>
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
Without wishing to belittle
[disparage]
[denigrate]
the importance of this issue, I would like to ...
بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
high time
<idiom>
زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
boxes
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
box
وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
vector
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vectors
که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
free float
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
inoperative time
زمان بدون کاری
assistance
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
relocatable
آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
standalone
ترمینال کامپیوتر با پردازنده و حافظه که مستقیماگ به مودم وصل میشود و بدون اینکه عنصر شبکه یا انشعابی از آن باشد
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
get away with murder
<idiom>
انجام کاری خیلی بد بدون انتظار تنبیه را داشتن
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
nonduty status
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
freedom of seas
ازادی رفت وامد کشتی ها در خارج ازابهای ساحلی کشور مجاوردر زمان صلح بدون اینکه کسی بتواند به نحوی از انحامعترض انها بشود
unmoderated list
لیست پست که هر مادهای که در لیست باشد را به زیرنویس دیگر منتقل میکند بدون اینکه کسی آنرا بخواند یا بررسی کند
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cover one's tracks
<idiom>
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
theory of epigensis
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
pareto criterion
ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
bolshevism
مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
IBM
اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
the odds are that he will doit
احتمال دارد که انکار را بکند
let him do his worst
هرچه ازدستش برمیاید بکند
Don't let it get to you.
نگذار این تو را عصبانی بکند.
Let the secretary get on with it .
بگذارید منشی کارش را بکند
solid
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
solids
رنگی که روی صفحه نمایش نمایش داده میشود یا روی چاپگر رنگی چاپ میشود بدون اینکه ترکیب شود
no one man can do it
هیچکس به تنهایی نمیتوانداین کار را بکند
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
microscopist
کسیکه میتواند با ریز بین ازمایش هایی بکند
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
margin land
حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
possibly
اصلا"
initially
اصلا"
originally
اصلا"
to begin with
اصلا
to start with
اصلا
fundamentally
اصلا"
materially
اصلا"
essentially
اصلا"
cardinally
اصلا"
by birth
اصلا
ever-
اصلا
no-no
اصلا نه
ever
اصلا
in no case
اصلا
mainly
اصلا"
none
اصلا
on no account
اصلا
radically
اصلا
nix
اصلا
following my lead
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
After dinner he likes to retire to his study.
پس از شام او
[مرد]
دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
why on earth
اصلا چرا
in the main
بیشتر اصلا
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
by some means or other
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
It is ridicrlous . I t is a farce .
اصلا" مسخره است
He answered nothing.
اصلا جواب نداد
to not feel hungry
[to not like having anything]
اصلا اشتها نداشتن
he is of greek origin
اصلا یونانی است
anything
<adv.>
هیچ چیز
[اصلا]
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
to not give a hoot in hell for something
برایشان اصلا مهم نباشد.
Nothing is further from my mind than marriage .
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I don't
[ couldn't ]
give a damn about it.
<idiom>
برایم اصلا مهم نیست.
to not give a toss about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
I didnt relize what was going on .
اصلا" نفهمیدم چه خبر است
Forget it . dont give it a thought .
اصلا"فکرش راهم نکن
It isn't anything like her.
او
[زن]
اصلا همچنین رفتاری ندارد.
not on any account
اصلا روی هیچ حسابی
to not give a stuff about something
[British E]
برایشان اصلا مهم نباشد.
There was absolutely no point in her going .
رفتن او اصلا" موردی نداشت
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
Such a thing does not exist at all .
چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
It is of no interest to me at all.
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
The suggestion didn't go down very well with our boss.
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
I don't give a monkey's (fart)!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
it is of doubtful proveance
معلوم نیست اصلا از کجا امده است
I don't give a damn shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a shit!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
I don't give a fuck!
[vulgar]
<idiom>
به ت.مم!
[حرف رکیک و عامیانه]
[اصلا اهمیت نمیدم]
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
If this is your problem , it is no problem , it is no problem .
اگر گرفتاریت فقط اینست که اصلا" گرفتاری نیست
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
to not give a damn about something
[somebody]
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
glid
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
There is just no comparison between canned vegetables and fresh ones.
سبزیجات کنسرو شده و سبزیجات تازه اصلا قابل مقایسه نیستند.
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything .
اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
I can't make anything of it.
من این را اصلا نمی فهمم
[درک نمی کنم]
.
drilling pattern
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
or
یا اینکه
howbeit
با اینکه
in spite of the face that
اینکه
up to/till/until
<idiom>
تا اینکه
in order that
تا اینکه
the fact that
اینکه
unless
جز اینکه
in order to ...
تا
[اینکه ]
so as to
تا
[اینکه ]
save that
جز اینکه
inorder to
برای اینکه
in view of
<idiom>
به خاطر اینکه
in view of the fact that
نظر به اینکه
as thought
مثل اینکه
Despite the fact that…
با وجود اینکه
in order that
برای اینکه
as soon as
بمحض اینکه
than
تا اینکه بجز
insomuch
نظر به اینکه
In view of the fact that … whereas …
نظر به اینکه
whereas
نظر به اینکه
as if
مثل اینکه
as though
مثل اینکه
even though
ولو اینکه
in order to ...
برای
[اینکه]
pray consider my case
تمنی اینکه
whenas
بعلت اینکه
the reason why
علت اینکه
wherein
دراثنای اینکه
owing to the fact that
به واسطه اینکه
hent
ربودن تا اینکه
on the supposition that
بخیال اینکه
forasmuch as
نظر به اینکه
to sum up
خلاصه اینکه
the reason why
دلیل اینکه
on the supposition that
بتصور اینکه
to the end that
تا اینکه بقصداینکه
so as to
برای
[اینکه]
to the end that
برای اینکه
because
برای اینکه
whilst
ضمن اینکه
for
برای اینکه
instead
بجای اینکه
that's that
اینکه از این
so that
برای اینکه
save that
الا اینکه
ere
قبل از اینکه
instantly
به محض اینکه
providing
مشروط بر اینکه
owing to the fact that
نظر به اینکه
notwithstanding
باوجود اینکه
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
though
گرچه هرچند با اینکه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com