English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
it is safe to say بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
Other Matches
longbows اغراق گویی کمان دستی
mythomania جنون دروغ یا اغراق گویی
longbow اغراق گویی کمان دستی
it can safely be said that... بدون ترس از اشتباه میتوان گفت که
demand deposit سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
free float مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
one may say میتوان گفت
as much as possible هرچه میتوان
may ممکن است میتوان
sure enough میتوان یقین کردکه
presumedly بجرات میتوان گفت
it is safe to say بخوبی میتوان گفت
penny bank بانکی که تا یک پنی هم میتوان در ان گذاشت
can one pass it with safety? ایا میتوان بیخطر ازانجاگذرنمود
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
penny worth انچه برابر یک پنی میتوان خرید
he is something of a musician تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
it may be presumed that احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
milch cow کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
rocking stone سنگ بزرگی که باندک زوری میتوان انراغلتانید
extensiontable میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
that fruit packs easily ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
clevis pin پینی که یک طرف ان رزوه شده و میتوان به ان مهره بست
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
dowsing rod چوبی که برخی برانندکه بوسیله ان میتوان باب یافلزات زیرزمین پ
passing lane فاصله بین دو یار که میتوان از انجا توپ را پاس داد
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
variable sweep ایرفویلی که چنان لوله شده که میتوان زاویه سویپ ان راتغییر داد
magnifcation اغراق
hyperbolist اغراق گو
exaggerator اغراق گو
high-flown با اغراق
overstatement اغراق
overstatements اغراق
exaggeration اغراق
extravaganza اغراق
extravaganzas اغراق
hyperbole اغراق
fulsomeness اغراق
hyperfocal distance نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
hyperbolize اغراق گفتن
high flown اغراق امیز
hyperbolically از روی اغراق
hyperbolic اغراق امیز
hyperbole صنعت اغراق
exaggeratory اغراق امیز
overstating اغراق گفتن در
overstates اغراق گفتن در
exaggerative اغراق امیز
overstated اغراق گفتن در
overcolour اغراق امیزکردن
draw it mild اغراق نگو
overstate اغراق گفتن در
to throw the hatchet اغراق گفتن
sententious اغراق امیز
to draw the long اغراق گفتن
to draw the long bow اغراق گفتن
to pile it on اغراق گفتن
to pull اغراق گفتن
to put it on اغراق گفتن
thermoplastics پلیمرهای ساختگی که میتوان انها را به دفعات نرم کرده وبه شکل دیگری دراورد
controllable twist تیغه رتورهلیکوپتر که میتوان زاویه برخورد انرا درحال پرواز از ریشه تا نوک تغییرداد
overstates اغراق امیز کردن
overstating اغراق امیز کردن
exaggerating اغراق امیز کردن
overstated اغراق امیز کردن
overstate اغراق امیز کردن
exaggerates اغراق امیز کردن
exaggerate اغراق امیز کردن
highfalutin اغراق امیز قلنبه
exaggerated مبلغ اغراق امیز
to take with a grain of salt اغراق امیز دانستن
apotheoses ستایش اغراق امیز
fulsome زننده اغراق امیز
talll بلند قد اغراق امیز
apotheosis ستایش اغراق امیز
reclame اگهی اغراق امیز
overstrain اغراق امیز کردن
ground adjustable propeller ملخی که گام آنرا تنها ازخارج و روی زمین میتوان تغییر داد و نه در حال پرواز
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
to overshoot oneself پرت شدن اغراق گفتن
extol ارتقاء دادن اغراق گفتن
extolling ارتقاء دادن اغراق گفتن
boasts سخن اغراق امیز گفتن
boasted سخن اغراق امیز گفتن
extols ارتقاء دادن اغراق گفتن
boast سخن اغراق امیز گفتن
extolled ارتقاء دادن اغراق گفتن
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
shivaree تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
carnival [American E] تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hustle and bustle تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
twister کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
ham بطور اغراق امیزی عمل کردن
razzamatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzmatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hyperbolize بدرجه اغراق امیزی بزرگ کردن
twisters کسی که اغراق میگویدیا تحریف میکند
hoopla تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
bighead عقیده اغراق امیز شخص نسبت بخودش
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
apotheosize تکریم اغراق امیز نمودن بدرجهء خدایی پرستیدن
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
wheatstone bridge مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
we must see what can be done به ببینم چه میتوان کرد بایددید چه میشود کرد
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
mathematical school مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
soliloquy تک گویی
downrightness رک گویی
plain speaking رک گویی
laconic speech کم گویی
candour رک گویی
scandal بد گویی
one would say گویی
as thought گویی
so to peaking گویی
to stab in the back بد گویی
hypologia کم گویی
candor رک گویی
pauciloquy کم گویی
soliloquies تک گویی
ingenuousness رک گویی
knop گویی
hypophrasia کم گویی
scandals بد گویی
free spokenness رک گویی
outdpokenness رک گویی
logorrhea پراکنده گویی
exaggeration گزافه گویی
ranting بیهوده گویی
rant بیهوده گویی
to fling d. بد گویی کردن
ranted بیهوده گویی
witticism بذله گویی
rants بیهوده گویی
ellipsis بریده گویی
witticisms بذله گویی
leasing دروغ گویی
labyrinthine speech پریشان گویی
polylogia پریشان گویی
ironies وارونه گویی
irony وارونه گویی
polyphrasia پریشان گویی
tympany گزافه گویی
lallation کودکانه گویی
cluttering بریده گویی
invective ناسزا گویی
to speak ill of بد گویی کردن از
prate یاوه گویی
incoherence گسسته گویی
open heartedness رک گویی صداقت
poeticism شعر گویی
self contradiction تناقض گویی
restatements باز گویی
scandalum magnatum بد گویی از بزرگان
repetition باز گویی
repetitions باز گویی
rodomontade گزاف گویی
rhodomontade گزاف گویی
pseudology دروغ گویی
revilement ناسزا گویی
restatement باز گویی
reticency سکوت کم گویی
ranten بیهوده گویی
piffle مهمل گویی
reticence سکوت کم گویی
improvisation بدیهه گویی
tautologize مکرر گویی
premonitions شوم گویی
stilted speech مطنطن گویی
metonymy به تقریب گویی
jocosely بذله گویی
missatement خلاف گویی
jocose بذله گویی
somniloquy or quence سخن گویی
soliloquize تک گویی کردن
so to speak چنانکه گویی
iterance باز گویی
premonition شوم گویی
divagation پریشان گویی
divination غیب گویی
ambage ابهام گویی
tachyphemia شتابان گویی
tachylalia شتابان گویی
agitolalia شتابان گویی
verbosity اطناب گویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com