Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
sans ceremonie
بدون تشریفات
Search result with all words
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
an abrupt departure
عزیمت بدون تشریفات
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
Other Matches
ritualist
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
ceremoniously
با تشریفات
protocols
تشریفات
protocol
تشریفات
cermonies
تشریفات
rituals
تشریفات
unceremoniously
بی تشریفات
procedures
تشریفات
formality
تشریفات
formalities
تشریفات
formalist
تشریفات
gallery deck
پل تشریفات
ceremony
تشریفات
unceremonious
بی تشریفات
ritual
تشریفات
ceremonies
تشریفات
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
honor
نجابت تشریفات
guard of honor
پاسدار تشریفات
ritualism
تشریفات دوستی
riteless
عاری از تشریفات
ceremonial
تشریفاتی تشریفات
ceremonials
تشریفاتی تشریفات
porotocol department
اداره تشریفات
ritualistic behavior
تشریفات وسواسی
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
starch
اهارزدن تشریفات
emcee
رئیس تشریفات
starches
اهارزدن تشریفات
ritual
تشریفات مذهبی
paperwork
تشریفات اداری
red tape
تشریفات زائد
chief of protocol
رئیس تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
serviced
عبادت تشریفات
service
عبادت تشریفات
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
rite
مراسم تشریفات مذهبی
quarterdeck
محوطه تشریفات ناو
beadledom
تشریفات ورسمیت زیاد
quarterdecks
محوطه تشریفات ناو
solemnly
موقرانه با ائین و تشریفات
emcees
رئیس تشریفات کردن
To discard formalities .
تشریفات را کنا رگذاردن
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
emcee
رئیس تشریفات کردن
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
All the formalities were carried out.
تمام تشریفات انجام شد
red carpet
تشریفات و احترامات رسمی
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
solemnity
ایین تشریفات مراسم سنگین
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
He is very ceremonious.
اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
ceremonious
پای بند تشریفات وتعارف رسمی
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
recoilless
جنگ افزار بدون عقب نشینی بدون عقب نشینی
inoperculate
بدون سرپوش جانور بدون سرپوش
not nearctic
بدون
but
بدون
bottomless
بدون ته
undoubted
بدون شک
i'll warrant
بدون شک
goalless
بدون گل
indubitable
بدون شک
undoubtedly
بدون شک
and no mistake
بدون شک
wanting
بدون
obtrusively
بدون حق
acheilos
بدون لب
acheilous
بدون لب
ex-
بدون
without
بدون
doubtlessly
بدون شک
ex
بدون
to a certainty
بدون شک
sans
بدون
unstressed
بدون مد
pathless
بدون جاده
undeviating
بدون تردیدرای
unfunded
بدون سرمایه
unoccupied
بدون مستاجر
unfeigned
بدون تصنع
safely
بدون خطر
undeviating
بدون انحراف
unfinanced
بدون پشتوانه
unlined
بدون استر
unequivocally
بدون ابهام
unmaned
بدون سرنشین
unsprung
بدون فنر
unspotted
بدون الودگی
unattended
بدون متصدی
faultless
بدون خطا
on the square
بدون کجی
unlined
بدون پوشش
unblushing
بدون شرم
unaligned
بدون صف ارایی
unmannered
بدون اداب
strikeless
بدون ضربت
stemless
بدون تنه
stemless
بدون ساقه
shockless
بدون ضربه
shadeless
بدون سایه
searchless
بدون جستجو
scoreless
بدون امتیاز
sans recours
بدون رجوع
run on
بدون وقفه
consistently
بدون تناقض
tenantless
بدون مستاجر
termless
بدون شرط
terrorless
بدون ترس
unadvised
بدون اطلاع
toeless
بدون پنجه
seamless
بدون درز
unceasing
بدون وقفه
unequivocal
بدون ابهام
prosaically
بدون لطافت
quiescently
بدون جنبش
constantly
بدون تغییر
recoilless
بدون لنگر
soilless
بدون خاک
bloodless
بدون خونریزی
unresponsive
بدون احتیاط
confidently
بدون شبهه
unfurnished
بدون اثاثیه
acold
بدون احساسات
undue
بدون مداخله
degas
بدون گازکردن
dealated
بدون بال
cordless
بدون سیم
continuously
بدون توقف
deice
بدون یخ کردن
diamensionless
بدون اندازه
failure free
بدون خرابی
exclusive of
بدون در نظرگرفتن
immediately
بدون واسطه
discontinuously
بدون اتصال
disconnectedly
بدون ارتباط
dimensionless
بدون بعد
toothless
بدون دندانه
diamensionless
بدون بعد
expired
بدون اعتبار
inoffensive
بدون زنندگی
acarpous
بدون میوه
ametabolous
بدون دگردیسی
ametabolic
بدون دگردیسی
achlamydeous
بدون پوشش
air dry
بدون رطوبت
achromatic
بدون ترخیم
achromic
بدون ترخیم
acranial
بدون کاسهء سر
anechoic
بدون انعکاس
asymptomatic
بدون علامت
unselfish
بدون خودخواهی
by rote
بدون فکر
blankly
بدون مقصودیامعنی
vainly
بدون نتیجه
bloodlessly
بدون خونریزی
bareheaded
بدون کلاه
avirulent
بدون شدت
unalloyed
بدون الیاژ
adrift
بدون هدف
acid free
بدون اسید
nonsyllabic
بدون هجایی
humble
بدون ارتفاع
humblest
بدون ارتفاع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com