Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (32 milliseconds)
English
Persian
live in a small way
بدون سر و صدا زندگی کردن
Search result with all words
cohabit
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabited
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabiting
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits
با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Other Matches
abio
کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
it is impossible to live there
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
habit
زندگی کردن
habits
زندگی کردن
shanties
در کلبه زندگی کردن
to vegetate
پر از بدبختی زندگی کردن
lived
: زندگی کردن زیستن
to live in luxury
با تجمل زندگی کردن
live in a small way
با قناعت زندگی کردن
to live to oneself
تنها زندگی کردن
shanty
در کلبه زندگی کردن
reliving
دوبار زندگی کردن
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
relives
دوبار زندگی کردن
To do well in life .
در زندگی ترقی کردن
relived
دوبار زندگی کردن
relive
دوبار زندگی کردن
To embitter ones life.
زندگی رازهر کردن
knock about
نامرتب زندگی کردن
freewheels
ازاد زندگی کردن
freewheeled
ازاد زندگی کردن
freewheel
ازاد زندگی کردن
chums
باهم زندگی کردن
chum
باهم زندگی کردن
cohabited
باهم زندگی کردن
cohabit
باهم زندگی کردن
to live in poverty
[want]
در تنگدستی زندگی کردن
cohabits
باهم زندگی کردن
live
: زندگی کردن زیستن
cohabiting
باهم زندگی کردن
To leade a dogs life .
مثل سگ زندگی کردن
a hand to mouth existence
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
vegetating
مثل گیاه زندگی کردن
to muddle on
با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
bach
مجرد و عزب زندگی کردن
vegetated
مثل گیاه زندگی کردن
live high off the hog
<idiom>
خیلی تجملاتی زندگی کردن
living from hand to mouth
<idiom>
دست به دهان زندگی کردن
to live outside Tehran
در حومه تهران زندگی کردن
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
vegetate
مثل گیاه زندگی کردن
vegetates
مثل گیاه زندگی کردن
to keep the pot boiling
زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
to live extempore
کردی خوردی زندگی کردن
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
eurybathic
قادر به زندگی کردن در اعماق مختلف اب
live out of a suitcase
<idiom>
تنها بایک چمدان زندگی کردن
to live in cloves
روی تشک پرقو زندگی کردن
reincarnate
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
nuptias non concubitus , sedconsensus ,
قصدنکاح لازم است نه فقط با هم زندگی کردن
to live like animals
[in a place]
مانند حیوان زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
to live like animals
[in a place]
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
without any reservation
بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
unformed
بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
run through
<idiom>
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
flattest
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat
ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
independently
آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
of no interest
بدون اهمیت
[بدون جلب توجه]
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced.
زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
deice
بدون یخ کردن
Taoism
روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
delouse
بدون شپش کردن
disequilibrate
بدون تعادل کردن
deloused
بدون شپش کردن
delouses
بدون شپش کردن
delousing
بدون شپش کردن
denitrify
بدون نیترات کردن
depolarize
بدون قطب کردن
unseam
بدون درز کردن
degum
بدون صمغ کردن
parataxis
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law
مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
prejudge
بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged
بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
prejudging
بدون رسیدگی قضاوت کردن
unvoice
بدون صدا ادا کردن
prejudges
بدون رسیدگی قضاوت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
achylous
بدون کیلوس بدون قیلوس
unbranched
بدون انشعاب بدون شعبه
unstressed
بدون اضطراب بدون کشش
offhand
بدون مقدمه بدون تهیه
Life isn't about finding yourself. Life is about creating yourself.
زندگی پیدا کردن خود نیست بلکه ساختن خود است.
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
drip dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
smooths
صاف کردن بدون اشکال بودن
knock about
<idiom>
بدون برنامه ریزی سفر کردن
drip-dry
خشک کردن پارچه بدون چلاندن ان
no answer
[n/a]
[in forms]
بدون پاسخ
[در برگه برای پر کردن]
smooth
صاف کردن بدون اشکال بودن
smoothed
صاف کردن بدون اشکال بودن
lynch
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
lynched
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
lynches
بدون محاکمه مجازات کردن یاکشتن
do without
<idiom>
بدون هیچ چیزی کار کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
smoothest
صاف کردن بدون اشکال بودن
free lance
کار کردن بدون وابستگی بحزب یا جماعتی
multi tasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
multitasking
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
Give the benefit of the doubt
<idiom>
[باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
roughdry
بدون صافکاری و اتو کشی خشک کردن
to do without any thing
ازچیزی صرف نظرکردن بدون چیزی گذران کردن
goose step
رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
pirate
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirating
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
To play for love .
عشقی بازی کردن ( بدون شرط بندی پولی )
pirated
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
pirates
بدون اجازه ناشر یا صاحب حق طبع چاپ کردن
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
seamless integration
فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
bottoming reamer
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
tiles
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
tile
مرتب کردن گروهی از پنجره ها به طوری که در کنار هم و بدون برخورد روی هم نمایش داده شوند
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
to live en pension
شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
earom
Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
rifles
توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
rifle
توپ بدون عقب نشینی خان تفنگ خان کشی کردن
goose step
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
togetherness
زندگی با هم
lifeline
خط زندگی
living
زندگی
wile a
در زندگی
life
زندگی
lives of great men
زندگی
existence
زندگی
vivification
زندگی
existences
زندگی
vita
زندگی
lifelines
خط زندگی
habitancy
زندگی
lives
زندگی
habitance
زندگی
eau de vie
اب زندگی
dehydrogenate
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenize
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
lifeway
طرز زندگی
life of Riley
<idiom>
زندگی بی دغدغه
enlivens
زندگی بخشیدن
enlivened
زندگی بخشیدن
life sustenance
گذران زندگی
life style
سبک زندگی
enliven
زندگی بخشیدن
parasitism
زندگی طفیلی
lifetime
مدت زندگی
living area
منطقه زندگی
monkery
زندگی راهبی
living cost
هزینه زندگی
living expenses
هزینه زندگی
living death
زندگی مرگبار
liveable
قابل زندگی
live forever
زندگی ابدی
marriage life
زندگی زناشویی
married life
زندگی زناشویی
livable
قابل زندگی
monandry
زندگی با یک شوهر
enlivening
زندگی بخشیدن
taedium vitae
بیزاری از زندگی
sentience
زندگی فکری
cohabitation
زندگی باهم
redivivus
زندگی نویافته
tribalism
زندگی ایلیاتی
renascence
زندگی مجدد
sequestered life
زندگی مجرد
rurality
زندگی روستایی
biographies
تاریخچه زندگی
biography
تاریخچه زندگی
vegetation
زندگی گیاهی
single life
زندگی مجردی
planetary life
زندگی دربدر
modus vivendi
روش زندگی
dwelt
زندگی کرد
public life
زندگی در سیاست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com