Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
equipoise
برابری دروزن متعادل ساختن
Other Matches
offsetting
رقم متعادل کننده متعادل کردن
offset
رقم متعادل کننده متعادل کردن
equilibrate
متعادل کردن متعادل شدن
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
isonomy
برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
parallelism
برابری
equities
برابری
parity
برابری
evenness
برابری
owelty
برابری
equations
برابری
equity
برابری
coequality
برابری
equalness
برابری
iso quant
برابری
conformation
برابری
rivalship
برابری
inequality
نا برابری
inequalities
نا برابری
par
برابری
equation
برابری
comparison
برابری
comparisons
برابری
equality
برابری
equivalents
برابری
isogony
برابری
equivalent
برابری
equalization
برابری
equal sign
علامت برابری
commensuteness
برابری دراندازه
gold parity
برابری طلا
counterbalance
برابری کردن
coeternity
برابری درابدیت
subjective equality
برابری ذهنی
homology
همسانی برابری
equality ciroui
مدار برابری
equal gate
دریچه برابری
musicalness
برابری با موسیقی
exchange parity
برابری ارز
tie
رابطه برابری
counterbalances
برابری کردن
manifoldness
چند برابری
ties
رابطه برابری
accommodation coefficient
ضریب برابری
musicality
برابری با موسیقی
counterbalanced
برابری کردن
oneness
برابری وحدت
dominant
متعادل
even-tempered
متعادل
equilibrant
متعادل
level-headed
متعادل
balanced
متعادل
to make odds even
نا برابری ها را از میان بردن
isopolity
برابری در حقوق سیاسی
exchange parity
نرخ برابری ارز
feminism
برابری طلبی زنان
modernness
برابری بااصول امروزی ها
exchange rate parity
نرخ برابری ارز
par of exchange
نرخ برابری ارز
equity versus efficiency
برابری در مقابل کارائی
equal sacrifice theory
نظریه برابری فداکاری
par value of currencies
نرخ برابری اسعار
equipollence
برابری درمعنی یاقوه
purchasing power parity
برابری قدرت خرید
counterweigh
پارسنگ برابری کردن با
balanced state
حالت متعادل
balanced rudder
سکان متعادل
corrector
متعادل کننده
balance
متعادل کردن
balances
متعادل کردن
historical cost
قیمت متعادل
balanced system
سیستم متعادل
compensator
متعادل کننده
equilibrium drawdown
افت متعادل
equilibrant
نیروی متعادل
balanced circuit
مدار متعادل
coequal
متعادل ومتساوی
equilibration
متعادل کردن
be in ballast
متعادل بودن
ballast concrete
بتن متعادل
baling press
پرس متعادل
equilibrium flow
جریان متعادل
balancer
متعادل کننده
moderate speed
سرعت متعادل
soaking
تابش متعادل
lopsided
غیر متعادل
regulators
متعادل کننده
stabilizer
متعادل کننده
rounded
<adj.>
کامل و متعادل
regulator
متعادل کننده
stabilisers
متعادل کننده
ballast concrete
بتن متعادل
balanced armature unit
جوشن متعادل
offset
وزنه متعادل
offsetting
وزنه متعادل
balancing
متعادل کردن
counterbalance
متعادل کردن
counterbalanced
متعادل کردن
counterbalances
متعادل کردن
bale
متعادل کردن
bales
متعادل کردن
emulated
برابری جستن با پهلو زدن
emulates
برابری جستن با پهلو زدن
emulating
برابری جستن با پهلو زدن
emulate
برابری جستن با پهلو زدن
sash balancing weight
وزنه متعادل کننده
counterpoise
نیروی متعادل کننده
stabilization
متعادل کردن تعادل
ballast
وزنه متعادل کننده
dashpot
استوانه متعادل کننده
delay equalizer
متعادل کننده تاخیری
disequilibrate
غیر متعادل کردن
equilibrium moisture content
درصد رطوبت متعادل
equilibrium pressure curve
منحنی فشار متعادل
balanced load
بار خارجی متعادل
stabilizing sleeve
غلاف متعادل کننده
even keel
حرکت متعادل ناو
unbalances
غیر متعادل کردن
balanced pressure torch
[مشعل با فشار متعادل]
interphase reactor
پیچک متعادل کننده
unbalancing
غیر متعادل کردن
balance collective forces
نیروهای کلی متعادل
balanced supply
اماد متعادل شده
balanced stock
ذخیره اماد متعادل
interchange current
جریان متعادل کننده
line charge compensation reactor
پیچک متعادل کننده
unbalance
غیر متعادل کردن
feminism
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
balanced tackle
وضع متعادل وسایل ماهیگیری
impedance compensator
متعادل کننده مقاومت فاهری
metamerism
برابری در ترکیب و وزن ودگرگونی در خواص شیمیایی
devaluation
تنزل نرخ برابری پول تضعیف پولی
balance
تراز شدن متعادل کردن ترازو
pressure equalized addition funnel
قیف افزایشی متعادل کننده فشار
stabilizing fin
پرههای متعادل کننده گلوله در مسیر
balances
تراز شدن متعادل کردن ترازو
stabilizing sleeve
پرده متعادل کننده گلولههای منور
swingweight
وضع متعادل چوب گلف پس ازپایان حرکت
isometric view
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
feminism
عقیده به برابری زن و مرد ومبارزه در راه وصول به این تساوی
deadlock
حالت عدم فعالیتی که در اثروجود دو نیروی متعادل ایجادگردد
lorenz curve
منحنی که نمایشگر انحراف توزیع درامداز وضع برابری کامل است
balances
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
balance
خط ارتباطی که از هر سه توسط یک مدار متعادل بسته شده است تا از انعکاس سیگنال جلوگیری کند
isotopy
دارای تساوی در اعداد اتمی برابری عددی اتمی
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
balancing
حفظ عمق کشتی متعادل کردن عمق زیردریایی
automatic levelling
سیستم متعادل کننده خودکارهواپیما سیستم ترازکننده خودکار
antithyroid
ماده متعادل کنندهء غدد درقی ضد غدهء درقی
depolarize
غیر متعادل کردن متضاد کردن
balance
تراز کردن متعادل کردن بالانس
balances
تراز کردن متعادل کردن بالانس
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
countervail
برابری کردن با جبران کردن
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
briquetting press
پرس متعادل یا بالینگ پرس
parity bit
عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
counter flood
اب گیری ضد انحراف ناو متعادل کردن ناو با پر کردن مخازن ان
balanced mobilization
بسیج متعادل اماد ذخیره تهیه اماد ذخیره به طورمتعادل
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
iso product curve
منحنی برابری محصول منحنی محصول یکسان
creates
ساختن
create
ساختن
unifies
تک ساختن
unify
تک ساختن
creating
ساختن
unifying
تک ساختن
compose
ساختن
build
ساختن
upgraded
ساختن
upgrade
ساختن
composes
ساختن
fashion
مد ساختن
fashioned
مد ساختن
fashioning
مد ساختن
makes
ساختن
upgrades
ساختن
dree
ساختن با
buildings
ساختن
pills
حب ساختن
pill
حب ساختن
make
ساختن
bulid
ساختن
builds
ساختن
carbonize
کک ساختن
confect
ساختن
upgrading
ساختن
fashions
مد ساختن
fabricating
ساختن
construct
ساختن
produce
ساختن
produced
ساختن
produces
ساختن
to get along
ساختن
fabricates
ساختن
constructs
ساختن
fabricate
ساختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com