English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (9 milliseconds)
English Persian
level-headed معقول
level-headed راستبین
level-headed ترازخوی
level-headed متعادل
level-headed معقولانه
Other Matches
He seems to be a level – headed ( rational and knowledgeale ) boss . رئیس فهمیده ای بنظر می رسد ( می آید )
headed نوک دار
headed رسیده
headed سردار
many headed بسیارسر
two headed دوسر
many headed چند سر
gaff headed بادبان چهارضلعی نیازمند به میله
hot-headed ناشکیبا
hot-headed نابردبار
grey headed پیر
hot-headed بزنبهادر
grey headed موسفیدکرده
grey headed سابقه دار
woolly headed دارای سر پشمالو
white headed دارای موی سفید
hot-headed بیشکیب
woolly headed مغشوش گیج و حواس پرت
fiddle headed بشکل سرویولون
fiddle headed دارای دماغه طوماری
hot-headed آتشی مزاج
white headed سفیدبخت
hot-headed تندخو
hot-headed عجول
hot-headed شتابگر
hot-headed نارخوی
empty headed بی مخ
empty headed خشک مغز
hot-headed زودخشم
bull headed کله شق
headed notepaper سربرگ
addle headed کودن
addle headed بیمغز
addle headed گیج
swollen-headed مغرورانهرفتارکردن
beef headed کندذهن
big-headed آدم مغروروازخودراضی-کسیکهتصورمیکنددرموردیخیلیمطلعاست
hard-headed مردعملی
addle headed بی کله
wrong-headed کلهشق
wrong-headed سرسخت
wrong-headed لجباز
wrong-headed کجرو
hard headed مردمنطقی
hard headed مردعملی
hard-headed مردمنطقی
beef headed بیف
hammer headed دارای سری مانندسرچکش کودن
light-headed سبک سر
light headed گیج حواس پرت
clear headed هوشیار
clear headed سرسبک
clear-headed هوشیار
clear-headed سرسبک
wrong-headed مصر
muddle headed کودن
light-headed بی فکر
light-headed گیج حواس پرت
long headed سر دراز
long headed زیرک
long headed عیار
long headed درازسر
soft headed ساده لوح
empty-headed تهی مغز
scald headed کچل
shock headed انبوه گیسو دارای موی فراوان
muddle-headed کودن
wooden headed کودن
hammer headed کله خشک
beetle headed کودن
hoary headed ریش سفید
hoary headed مو سفید
narrow headed سر باریک
pig-headed کله شق
light headed سبک سر
fat headed کودن
fat headed احمق
wooden-headed کودن
pig headed کله شق
pig headed خودسر
pig headed کودن
light headed بی فکر
pig-headed خودسر
pig-headed کودن
Empty headed Blockhead . کله پوک
Swollen – headed . Conceited . کله پرباد
square-headed tip سرچهاگوش
cross-headed tip سرچهارگوش
Obstinate . pig – headed. کله شق
white headed cabbage کلم پیچ
A frivolous person . Light – headed. آدم سبک ( جلف ؟سبکسر )
He is absent- minded . He is muddle - headed . He is thick. گیج است [حواسش پرت است]
level best خیلی عالی
A level مرحلهی دوم امتحانات دورهی متوسطه
he did his level best انچه از دستش برامدکرد
he did his level best کوتاهی نکرد
O level آزمون پایان دبیرستان و ورود به دانشگاه در سطح عادی
level best خیلی خوب
level best بسیارعالی
O level نمرهی قبولی در این امتحانات
level موزون هدف گیری
level out برابر کردن
level out یکنواخت کردن
level with each other برابر
level with each other در یک تراز
level نشانه گرفتن
level رده
level پایه
level تراز سطح افقی افقی کردن
level مستقیم
level هدف در خط دید شماقرارگرفت
level تراز بنایی
level مسطح شدن
level مسطح کردن
level ترازکردن
level تراز
level سطح
level میزان
level الت ترازگیری
level هموار
level سطح برابر
level هم تراز
level هم پایه
level یک نواخت
level یک دست
level ترازسازی
level همسطح کردن
level تراز کردن تراز
level استفاده از چهار بیت داده در فرآیند تبدیل آنالوگ /دیجیتال
level کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
on the level <idiom> درستکار ،بی غل وغش
to level off یکنواخت شدن [ناحیه ای]
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
level همسطح
level سطح ارتفاع
level مسطح
level to تراز کردن
maintenance level سطح تثبیت
low level نزدیک سطح زمین
price level سطح قیمت
power level تراز توان
pezometeric level سطح پیزومتری
optimal level سطح بهینه
operating level سطح فعالیت
operating level سطح امادگی برای فعالیت سطح قابلیت برای کار
protection level سطح حفافت
reorder level سطح سفارش مجدد
signal level سطح علامت
rotational level تراز چرخشی
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
one level memory حافظه یک سطحی
one level address آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد
manning level درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
noise level سطح پارازیت
noise level میزان خش
nesting level سطح لانهای
multi level چند سطحی
nesting level سطح اشیانهای
nesting level سطح تو در تویی
speed level سطح سرعت
mean sea level میانگین سطح دریا
oil level سطح روغن
one level address سازماندهی فضای ذخیره سازی که هر نوع رسانه ذخیره سازی یکسان رفتار می شوند
one level address کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
speed level مرحله سرعت
one level address تابعی که در حین اجرا تابع دیگر را صدا نکند
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا
mean sea level ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
mean sea level سطح متوسط دریا
n level logic منطق N سطحی
builder level تراز بنایی
top-level کهبدان
top-level افراد عالیرتبه
top-level توسط افراد عالیرتبه
split-level سه نیم اشکوبی
split-level چند سطحی
white level تراز سفید
water level سطح اب
water level سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level تراز اب
top-level بلند پایه
alidade level دستگاهسمتنما
spirit level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
bubble level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
camper level تراز [تراز حبابی] [ابزار] [ساخت و ساختمان]
upper level سطحبالایی
still water level سطحسکونآب
lower level سطحپائینی
wage level سطح مزد
voltage level سطح فشارالکتریکی
voltage level سطح ولتاژ
storage level تراز ذخیره تراز مخزن
storage level تراز خزانه
stock level سطح ذخیره انبار
stock level سطح انبار
sound level شدت صوت
sound level شدت نسبی صوت
skill level پایه مهارت فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com