English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
My brother has gone abroad. برادرم رفته خارجه [خارج از کشور]
Other Matches
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد
damped wave موجی که دامنه ان رفته رفته کاهش میابد
critical mach number عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
The sun has set (hadd set). آفتاب رفته است ( رفته بود )
dwindle رفته رفته کوچک شدن
dwindling رفته رفته کوچک شدن
to peter out رفته رفته کوچک شدن
dwindles رفته رفته کوچک شدن
dwindled رفته رفته کوچک شدن
overseas خارجه
foreign خارجه
residing abroad مقیم خارجه
Secretary of State وزیر خارجه
Secretaries of State وزیر خارجه
department of state وزارت خارجه
peregrin or rine از خارجه امده
chancellery وزرات خارجه
the foreign office وزارت خارجه
foreign nationals اتباع خارجه
at home and abroad در داخله و خارجه
foreign minister وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs وزیر امور خارجه
Foreign Office وزارت امور خارجه
minister for foreign affairs وزیر امور خارجه
State Department وزارت امور خارجه
ministry of foreign affairs وزارت امور خارجه
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs. وزارت امور خارجه
secretary of state for foreign affairs وزیر امور خارجه
diplomatic وابسته به ماموران سیاسی خارجه
department of state وزارت خارجه ایالات متحده امریکا
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
demarche بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
departed رفته
gradually <adv.> رفته رفته
dislocated در رفته
by degrees <adv.> رفته رفته
in process of time رفته رفته
gradually رفته رفته
short tempered از جا در رفته
bit by bit <adv.> رفته رفته
thrawart در رفته
by inches رفته رفته
inchmeal رفته رفته
frenetical از جا در رفته
consumptives تحلیل رفته
unbridle مهاردر رفته
day a day روی هم رفته
truncated soil خاک رو رفته
retreating forehead پیشانی تو رفته
in the lump روی هم رفته
deep-set فرو رفته
smudgier رنگ و رو رفته
iam bored حوصله ام سر رفته
i have been to paris پاریس رفته ام
it has escaped my remembrance از خاطرم رفته
he knew that i had gone او میدانست که من رفته ام
by and large <idiom> روی هم رفته
madding از کوره در رفته
on a par روی هم رفته
weatherbeaten رنگ و رو رفته
smudgy رنگ و رو رفته
smudgiest رنگ و رو رفته
in the a روی هم رفته
altogether روی هم رفته
overseen غلط رفته
jitters از کوره در رفته
away غایب رفته
neater شسته و رفته
inserted <adj.> <past-p.> بکار رفته
exhausted تحلیل رفته
pallid رنگ رفته
overall رویهم رفته
overalls رویهم رفته
deployed <adj.> <past-p.> بکار رفته
chafed پوست رفته
neatest شسته و رفته
appointed <adj.> <past-p.> بکار رفته
applied <adj.> <past-p.> بکار رفته
average روی هم رفته
averaged روی هم رفته
averages روی هم رفته
averaging روی هم رفته
I'm glad he's gone. خوشحالم که او رفته.
red-hot ازجادر رفته
gone <adj.> از دست رفته
extinct ازبین رفته
windswept بر باد رفته
defunct ازبین رفته
sunken فرو رفته
pulled تحلیل رفته
all in all روی هم رفته
all told روی هم رفته
first and last روی هم رفته
averagly روی هم رفته
averaged روی هم رفته
neat شسته و رفته
cavetto [پخی تو رفته]
emaciated گوشت رفته
installed <adj.> <past-p.> بکار رفته
frantic ازکوره در رفته
consumptive تحلیل رفته
off shade رنگ رفته
on average [on av.] روی هم رفته
frenzied ازجا در رفته
As limp as a rag. شل واز حال رفته
what is done cannot be undone اب رفته بجوی برنمیگردد
we cannot undo the past اب رفته بجوی برنمیگردد
you are mistaken خطا رفته اید
Vanished(shattered, dashed) hopes. امیدها ی بر باد رفته
Have you been there recently (lately) تازگیها آنجا رفته ای ؟
I feel pins and needles in my foot. پایم خواب رفته
The child [kid,baby] has taken after her mother. بچه به مادرش رفته.
ha-ha دیوار فرو رفته
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
he must have gone باید رفته باشد
washed up بکلی تحلیل رفته
forged side سطح فرو رفته
lost از دست رفته ضایع
immersed in debt فرو رفته در فرض
income forgone درامداز دست رفته
powers توان از دست رفته
lost chain زنجیره از دست رفته
powering توان از دست رفته
advanced pawn پیاده پیش رفته
lorn از دست رفته بربادرفته
power توان از دست رفته
pale رنگ رفته بی نور
paler رنگ رفته بی نور
he is off to the war رفته است به جنگ
sunken eyes چشمان فرو رفته
furibund اشفته ازجادر رفته
neat شسته و رفته مرتب
neater شسته و رفته مرتب
powered توان از دست رفته
tacky رنگ ورو رفته
saddle nose بینی فرو رفته
palest رنگ رفته بی نور
neatest شسته و رفته مرتب
revendication استردادزمین ازدست رفته
retreating chin چانه عقب رفته
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
lost از دست رفته تلف شده
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
sold فروخته شده بفروش رفته
macaroni ماکارونی جوان خارج رفته
to have arrived [expected moment] رسیدن [به زمان انتظار رفته]
I have something in my eye. چیزی توی چشمم رفته.
lost cause جنبش یا آرمان از دست رفته
Time hangs heavily on my hands. از زور بیکاری حوصله ام سر رفته
ingesta موادی که داخل بدن رفته
wear off فرسوده و از بین رفته شدن
opportunity cost هزینه فرصت از دست رفته
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
up to the ears غرق سرا پا فرو رفته
I have lost a lot of blood. خون زیادی از من رفته است
the cork went off with apop چوب پنبه در رفته تپ صداکرد
lost causes جنبش یا آرمان از دست رفته
intakes جای ابگیری نیروی بکار رفته
to join the majority رفتن بجایی که بیشترمردم رفته اند
intake جای ابگیری نیروی بکار رفته
She wI'll be a loser if she refuses. اگر قبول نکند از کیسه اش رفته
shopworn کهنه ورنگ رفته در اثرماندن در مغازه
To make amends to someone for an injury. وقت از دست رفته جبران کردن
I dont know ( dont have the faintest idea) where the hell she has gone . نمی دانم کدام گوری رفته است
sell out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
sell-out تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
It is an absolute chaos. همه رشته کارها از دست در رفته است
sell-outs تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
i p that they are both gone احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
applied برای هدف معین بکار رفته کاربسته
cost of sales قیمت تمام شده کالای فروش رفته
Vxtreme قالب به کار رفته برای محل رشته ویدیویی در اینترنت
quasi بصورت پیشوندنیز بکار رفته و بمعنی "شبه " و "بظاهرشبیه " است
drags مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drag مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
mattoid کسیکه مغز غیر عادی داردولی روی هم رفته خل است
dragged مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
gapeworm یکجورکرم که درگلوی مرغ رفته راه نفس کشیدن انرامی بند د
Cinquecento [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
Nothing can.compensate for the loss ones health. هیچ چیز سلامت از دست رفته انسان رانمی تواند جبران کند
poppyhead تزئیناتی بشکل سرگل شقایق که درمعماری سبک گوتیک درکلیساها بکار رفته
weathered rocks خاره هایی که در تحت تاثیرهوا خردشده اند یا رنگ انها رفته است
Creches [جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند]
abio کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
VT terminal emulation استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
leiwen لی وان [در اصطلاح به معنی رعد می باشد و نگاره آن در حواشی فرش های چین بکار می رفته است.]
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
parmakli لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
adaptive channel allocation روش به کار رفته توسط پروتکل تصحیح خطای MNP که اندازه بستههای داده را طبق خط تلفن تنظیم میکند.
umbrella طرح چتر [یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
due از دست رفته کهنه شده از نوبت خارج شده
push pop stack ثباتی که اطلاعات را ازشمارنده برنامه گرفته ومکانهای ادرس دستورالعمل را بر مبنای "انکه اول رفته اخر خارج شود" ذخیره میکند
chrome dyes کرم یا گروهی از رنگینه های شیمیایی که به همراه دی کرومات پتاسیم در رنگرزی پشم به کار رفته و رنگ نسبتا پایداری بوجود می آورند
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com