Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
to stand the test of time
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test
برای مدت زیاد دوام آوردن
Other Matches
to have stood the test of time
برای مدت زیاد دوام آورده باشد
holdout
دوام آوردن
holdouts
دوام آوردن
to overexert
زیاد به خود فشار آوردن
load call
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
constant
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
make a living
<idiom>
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
scans
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
high lift configuration
شکل برای زیاد
high lift device
وسایل برای زیاد
high lift system
سیستم برای زیاد
overtask
زیاد سنگین بودن برای
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
stand (someone) in good stead
<idiom>
سود زیاد برای شخص داشتن
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
paraheliotropism
موازی شدن برگ با پرتوافتاب برای نگرفتن روشنایی زیاد
sample size
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
chromel
الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
club propeller
ملخی دارای تیغههای کلفت باگام زیاد برای تست قدرت یاترک موتور
symmetrical compression
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
compression ignition
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep.
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
endurance
دوام
permanency
دوام
permanence
دوام
weak
کم دوام
lastingness
دوام
short lived
بی دوام
subsistence
دوام
strength
دوام
short-lived
بی دوام
weaker
کم دوام
toughness
دوام
life
دوام
lives
دوام
weaknesses
کم دوام
substance
دوام
gaseous
بی دوام
substances
دوام
weakest
کم دوام
strengths
دوام
abidance
دوام
durability
دوام
continuance
دوام
continuity
دوام
permanencies
دوام
loughness
دوام
flimsy
بی دوام
flimsiest
بی دوام
of short continuance
کم دوام
flimsier
بی دوام
durante
دوام
quick fading
بی دوام
memnetary
کم دوام
stability
دوام
senectitude
دوام
short life
کم دوام
incessancy
دوام
subsistance
دوام
perdurability
دوام
limit fatigue stress
حد دوام
resistance
دوام
perpetuity
دوام
overbuild
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
persistency
دوام سماجت
fugacious
بی دوام زودریز
standing
دوام شهرت
fugitive
بی دوام زودگذر
fallal
چیزبی دوام
endurance limit
حد دوام مصالح
stock-car
قدرت و دوام
stock-cars
قدرت و دوام
perennate
دوام یافتن
it had a short life
کم دوام بود
soft goods
کالاهای بی دوام
ruggedization
با دوام سازی
perennate
دوام اوردن
horary
بی دوام زودگذر
stock car
قدرت و دوام
fugitives
بی دوام زودگذر
contiguous
پیوستگی دوام
brittle
بی دوام زودشکن
lasts
دوام کردن
lasted
دوام کردن
viability
قابلیت دوام
weaknesses
سست کم دوام
weakest
سست کم دوام
last
دوام کردن
weak
سست کم دوام
life cycle
چرخه دوام
lasts
دوام داشتن
persistence
دوام ماندگاری
lasted
دوام داشتن
wear
دوام کردن
wears
دوام کردن
lastingly
بطور با دوام
nondurable goods
کالاهای بی دوام
weaker
سست کم دوام
rated fatigue limit
حد دوام نامی
viable
قابل دوام
last
دوام داشتن
to stand out
دوام یاایستادگی کردن
outwear
بیشتر دوام کردن
consumer nondurables
کالاهای مصرفی بی دوام
outlived
بیشتر دوام اوردن
semiannual
دارای دوام شش ماهه
consumer durables
کالاهای مصرفی پر دوام
outlives
بیشتر دوام اوردن
outliving
بیشتر دوام اوردن
outlive
بیشتر دوام اوردن
nondurable consumer goods
کالاهای مصرفی بی دوام
falderal
چیزبی بهاوبی دوام
producer durable equipment
تجهیزات با دوام تولیدی
to hold somebody in great respect
کسی را زیاد محترم داشتن
[احترام زیاد گذاشتن به کسی]
hang on
ادامه دادن دوام داشتن
run
دوام یافتن ادامه دادن
lasts
دوام داشتن طول کشیدن
stand out
دوام اوردن ایستادگی کردن
ruggedize
محکم وبا دوام ساختن
lasted
دوام داشتن طول کشیدن
last
دوام داشتن طول کشیدن
runs
دوام یافتن ادامه دادن
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
galleta
چمن با دوام جنوب امریکا و مکزیکو
rug names
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
outdare
تحریک بجنگ کردن دوام اوردن دربرابر
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
بد آوردن
To cry out .
فریاد بر آوردن
to get
[hold of]
something
آوردن چیزی
put into effect
به اجرا در آوردن
To show a deficit . To run short .
کسر آوردن
carry into effect
به اجرا در آوردن
make something happen
به اجرا در آوردن
To phrase.
به عبارت در آوردن
to bring something
آوردن چیزی
acquire
بدست آوردن
attenuation
بدست آوردن
song and dance
<idiom>
دلیل آوردن
come by
<idiom>
بدست آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
tough break
<idiom>
بدبیاری آوردن
To cite an example .
مثال آوردن
To bring into existence .
بوجود آوردن
put inpractice
به اجرا در آوردن
put ineffect
به اجرا در آوردن
take
به دست آوردن
step
به دست آوردن
obtain
به دست آوردن
vasbyt
تاب آوردن
play-acts
ادا در آوردن
compass
به دست آوردن
play-acting
ادا در آوردن
receive
به دست آوردن
realize
به دست آوردن
play-acted
ادا در آوردن
play-act
ادا در آوردن
procure
به دست آوردن
achieve
به دست آوردن
conciliate
به دست آوردن
find
به دست آوردن
gain
به دست آوردن
win
به دست آوردن
implement
به اجرا در آوردن
carry out
به اجرا در آوردن
carry ineffect
به اجرا در آوردن
actualize
به اجرا در آوردن
acquire
به دست آوردن
actualise
[British]
به اجرا در آوردن
To take into account (consideration).
بحساب آوردن
wring
به دست آوردن
woo
به دست آوردن
get
به دست آوردن
to bring the water to the boil
آب را به جوش آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
چپ و راست بد آوردن
fall on feet
<idiom>
شانس آوردن
gains
بدست آوردن
gained
بدست آوردن
to bring to the
[a]
boil
به جوش آوردن
gain
بدست آوردن
surcharge
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
use testing
ازمایش عمر قانونی ازمایش مدت متوسط دوام وسایل
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com