Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
purdah
برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
Other Matches
tapestries
پارچه پردهای
tapestry
پارچه پردهای
moreen
پارچه کلفت پردهای
tapis
پارچه منقوش پردهای یا رومیزی یا فرش
nainsook
پارچه نخی و سبک وزن ساده لباسی و پردهای
badminton
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
wand shoot
مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری برای زنان و 001 متری برای مردان با تیر و کمان
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
to be dressed to kill
طوری لباس پوشیدن برای دلبری
height of the volleyball net
34/2متر برای مردان و 42/2 متربرای زنان
cycles
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
venire facias tot matrons
دستور تشکیل هیات منصفهای از زنان برای زنی که مدعی ابستنی است
sprint medley
دو سرعت امدادی شامل 002004 و 008 متر برای مردان و 001 002 و 004 متربرای زنان
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
linenfold
[پارچه های کتانی برای آذین قاب]
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shots
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
to wear mourning
پوشیدن سیاه پوشیدن
prunella
پارچه پشمی که برای رویه کفش بکار میرودوپیشتربرای ردای وکیلان است
petersham
یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
dimity
دمیاطی :پارچه نخی سفت باف وراه راه که برای پرده بکارمیبرند
biased fabric
پارچه جندلایهای که بصورت اریب با تار و پود پارچه بریده شده است
bleacher
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
gig mill
ماشین خوابدارکردن پارچه کارخانهای که پارچه رادران خوابدارم
diaphragmatic
پردهای
velar
پردهای
membranous
پردهای
canvases
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
canvas
پارچه کرباسی یا کتانی یاعلفی پارچه کانوادوزی
tartan
یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
drapery
تزئینات پردهای
screen grid
شبکه پردهای
curtain wall
دیوار پردهای
draperies
تزئینات پردهای
s g
شبکه پردهای
lamina
شاخه پردهای
lamin
شاخه پردهای
specifically
بویژه
in chief
بویژه
crocus cloth
پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
sarcenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
sarsenet
پارچه ابریشمی پارچه پشمی سنگین
chromatic scale
مقیاس نیم پردهای
bag check
دریچه پردهای متحرک
screen grid voltage
ولتاژ شبکه پردهای
terrachord
یک رشته چهار پردهای
quatrefoil
ارایش چهار پردهای
paduasoy
پارچه ابریشمی راه راه وبادوام که درسده هیجدهم برای جامه بکار می بردند
web tode
دارای پنجههای پرده دار پا پردهای
mesogaster
پردهای که معده رابدیوارعقبی شکم می پیوند د
choppers
هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
chopper
هواپیمایی با بال گردنده بویژه هلیکوپتر
platelet
جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
plexiglas
خانوادهای از پلاستیکهای رزین بویژه از نوع نورگذران
fish pot
سبدبرای گرفتن ماهی بویژه مارماهی وخرچنگ
distribution
عمل ارسال داده بویژه از طریق شبکه
C-scroll
[پیچک هایی به شکل سی و اس بویژه در تزئینات روکوکو]
distributions
عمل ارسال داده بویژه از طریق شبکه
fence
روکش محافظ
[یا نرده]
[بویژه در اره کمانه ای ]
[مهندسی]
rookie
تازه کار
[بویژه در پلیس یا ارتش ]
[اصطلاح شوخی]
to upset the applecart
<idiom>
مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی
[اصطلاح مجازی]
thermodynamics
علم مربوط به تبادل کار وحرارت و جریان گرما وتغییر دما بویژه در سیالات متحرک
monadelphous
دارای میلههای یک پارچه دارای نافه یک پارچه
overlay
پوشیدن
mask
پوشیدن
indue
پوشیدن
overlays
پوشیدن
overlaying
پوشیدن
to put on
پوشیدن
go into
پوشیدن
masks
پوشیدن
hide
پوشیدن
hides
پوشیدن
wear
پوشیدن
overlaid
پوشیدن
wears
پوشیدن
Japonaiserie
[از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
shoeing
کفش پوشیدن
shoes
کفش پوشیدن
waives
چشم پوشیدن از
relinquishes
چشم پوشیدن
wearing
وابسته به پوشیدن
have on
<idiom>
پوشیدن چیزی
waived
چشم پوشیدن از
waive
چشم پوشیدن از
dresses
لباس پوشیدن
dress
لباس پوشیدن
put on
<idiom>
لباس پوشیدن
shoe
کفش پوشیدن
to dress up
لباس پوشیدن
bundle up
زیادلباس پوشیدن
to pass over
چشم پوشیدن از
forgo
چشم پوشیدن از
pass over
چشم پوشیدن
habit
:جامه پوشیدن
befog
بامه پوشیدن
tog
لباس پوشیدن
sock
جوراب پوشیدن
to wear willow
سیاه پوشیدن
shirt
پیراهن پوشیدن
sandals
صندل پوشیدن
sandal
صندل پوشیدن
habits
:جامه پوشیدن
relinquish
چشم پوشیدن
relinquished
چشم پوشیدن
shirts
پیراهن پوشیدن
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
to deny oneself
از خود چشم پوشیدن
quiteclaim
چشم پوشیدن از واگذارکردن
disguising
جامه مبدل پوشیدن
disguise
جامه مبدل پوشیدن
disguised
جامه مبدل پوشیدن
getup
<idiom>
لباس محلی پوشیدن
disguises
جامه مبدل پوشیدن
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
wrap up
<idiom>
لباس گرم پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning.
سیاه پوشیدن ( عزاداری )
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
to throw something overboard
چشم پوشیدن از چیزی
dressed to the nines (teeth)
<idiom>
زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
to release one's right
از حق خود چشم پوشیدن
enshrouded
کفن کردن پوشیدن
enshrouding
کفن کردن پوشیدن
doll up
<idiom>
لباسهای تجملی پوشیدن
decked out
<idiom>
لباسهای تجملی پوشیدن
enshrouds
کفن کردن پوشیدن
enshroud
کفن کردن پوشیدن
mab
نامرتب لباس پوشیدن
enshoud
کفن کردن پوشیدن
to wear motley
چهل تیکه پوشیدن
feminine
زنان
womenfolk
زنان
applaudingly
کف زنان
womankind
زنان
fair sex
زنان
To give up the idea.
چشم پوشیدن ( منصرف شدن )
To overlook. To turn a blind eye.
چشم پوشیدن (نادیده گرفتن )
spare
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
spared
مضایقه کردن چشم پوشیدن از
vesture
پوشاندن لباس رسمی پوشیدن
to take up one's livery
جامه نوکر بابی پوشیدن
quitclaim
چشم پوشیدن از واگذار کردن
redress
دوباره پوشیدن جبران کردن
swashbuckle
لباس پرزرق وبرق پوشیدن
redressed
دوباره پوشیدن جبران کردن
redresses
دوباره پوشیدن جبران کردن
ignoring
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignore
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignores
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
ignored
نادیده پنداشتن چشم پوشیدن
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
pantingly
نفس زنان
reelingly
چرخ زنان
uneven parallel bars
پارالل زنان
greensickness
کم خونی زنان
gynecocracy
حکومت زنان
catamenia
قاعدگی زنان
beauties
زنان زیبا
feminicide
قتل زنان
gynaecocracy
حکومت زنان
asymetrical bars
پارالل زنان
gyringly
چرخ زنان
when will women have the vote?
زنان کی حق رای
feminity
طبقه زنان
plumes
پر کلاه زنان تل
petticoats rule
تسلط زنان
period
قاعده زنان
gynocracy
حکومت زنان
vauntingly
لاف زنان
demimonde
زنان هرزه
womenfolk
جماعت زنان
gaspingly
نفس زنان
womanly
در خور زنان
menses
قاعدگی زنان
plume
پر کلاه زنان تل
evadingly
طفره زنان
gynecology
پزشکی زنان
periods
قاعده زنان
mutch
زنان وکودکان
boxers
مشت زنان
womankind
گروه زنان
womanish
مربوط به زن یا زنان
wifely
درخور زنان
hirsutism
نابجارویی مو در زنان
beauty
زنان زیبا
the female sex
زنان ودختران
flutteringly
پروبال زنان
boastingly
لاف زنان
menstruation
قاعدگی در زنان
women's dres
جامه زنان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com