English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 215 (3 milliseconds)
English Persian
one up <idiom> برتری داشتن
Search result with all words
excel برتری داشتن بر
excelled برتری داشتن بر
excelling برتری داشتن بر
excels برتری داشتن بر
outclass دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass برتری داشتن بر
outclassed دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassed برتری داشتن بر
outclasses دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclasses برتری داشتن بر
outclassing دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing برتری داشتن بر
outguess در حدس و گمان برتری داشتن بر
to have the pull of برتری داشتن بر
Other Matches
Excellencies برتری
paramountey برتری
Excellency برتری
preemimence برتری
predomination برتری
pre eminence برتری
sinistrality چپ برتری
superiority برتری
powering برتری
powers برتری
momentum برتری
Majesties برتری
Majesty برتری
profit برتری
profits برتری
hegemony برتری
power برتری
vantage برتری
unidextrality یک سو برتری
transcendence or cy برتری
trancscendent برتری
supremacy برتری
advantage برتری
preponderance برتری
powered برتری
paramountcy برتری
profited برتری
beat out برتری
priority برتری
ecellency برتری
privilege برتری
transcendence برتری
excellence برتری
precedence برتری
primacy برتری
preferences برتری
priorities برتری
preference برتری
influences برتری تفوق
influencing برتری تفوق
comparative advantage برتری نسبی
supremacist برتری گرای
absolute advantage برتری مطلق
dextrality راست برتری
head start فرصت برتری
influenced برتری تفوق
influence برتری تفوق
cerebral dominance سو برتری نیمکره مخ
best برتری جستن
distinction برتری ترجیح
antecede برتری جستن
ascendance تفوق برتری
supremacists برتری گرای
head starts فرصت برتری
distinctions برتری ترجیح
predominance برتری علو
transcend برتری یافتن
transcending برتری یافتن
transcends برتری یافتن
handedness دست برتری
hemispherical dominance برتری نیمکره
lateral dominance برتری جانبی
laterality برتری جانبی
manual dominance دست برتری
maritime lien برتری دریایی
preminence برتری علو
mixed cerebral dominance برتری نامتمایز مخ
predominancy برتری علو
outreach برتری یافتن
outvie برتری جستن از
overtop برتری جستن از
fire superiority برتری اتش
ocular dominance چشم برتری
eye dominance چشم برتری
superiority برتری قوا
overrides برتری جستن بر
override برتری جستن بر
overridden برتری جستن بر
overrode برتری جستن بر
transcended برتری یافتن
overmaster برتری یافتن بر
headships بزرگی برتری
prominence پیشامدگی برتری
headship بزرگی برتری
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
salience جلو امدگی برتری
rate of time preference نرخ برتری زمانی
anti air ضد برتری هوایی دشمن
to gain a over برتری یاتفوق جستن بر
humdinger دارای برتری فاحش
pull برتری جزئی و مختصر
upper hand برتری دست بالا
manoptoscope برتری سنج بینایی
pulls برتری جزئی و مختصر
right handedness دست راست برتری
saliency جلو امدگی برتری
humdingers دارای برتری فاحش
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
outdistancing غلبه بر حریفان با برتری بسیار
papalism فرصاغراق امیزنسبت به برتری پاپ
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
teutonism عقیده برتری نژادی المان
sovereignty اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
look down on someone <idiom> باحقارت واحساس برتری نگریستن
outdistanced غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistance غلبه بر حریفان با برتری بسیار
outdistances غلبه بر حریفان با برتری بسیار
vantage ground زمین دارای برتری اتش و دید
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
set up جلو برتری حریف را گرفتن پاس به یار ازادتر
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
pan germanism نظریه مبتنی بر برتری نژاد اریایی ژرمنی بر سایر نژادها
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
supremacy برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
racism اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
antiair warfare جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
nationalist طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
tug of war مسابقه طناب کشی مسابقه برای برتری یافتن
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
air superiority برتری موقت هوایی رجحان هوایی
air suprmacy برتری کامل هوایی سیادت هوایی
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
prefer ترجیح دادن برتری دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
possessing داشتن
own داشتن
lack کم داشتن
to have f. تب داشتن
intercommon داشتن
monogyny داشتن یک زن
to be feverish تب داشتن
to have داشتن
to possess داشتن
redolence بو داشتن
lacked کم داشتن
wanted کم داشتن
to go hot تب داشتن
possess داشتن
relieves داشتن
owned داشتن
possesses داشتن
owning داشتن
owns داشتن
relieve داشتن
want کم داشتن
to hold a meeting داشتن
relieving داشتن
to be in a f. تب داشتن
to hold داشتن
lacks کم داشتن
doubted شک داشتن
bear داشتن
doubts شک داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
have داشتن
bears در بر داشتن
having داشتن
doubt شک داشتن
lackvt کم داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com