English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
alto relievo برجستگی زیاد
high relief برجستگی زیاد
Other Matches
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
bossed برجستگی
boss برجستگی
grossness برجستگی
snobs برجستگی
snob برجستگی
saliency برجستگی
salience برجستگی
illustriousness برجستگی
bosses برجستگی
eminency برجستگی
apophysis برجستگی
colliculus برجستگی
bossing برجستگی
tuberculum برجستگی
swell برجستگی
knobbly پر از برجستگی
convexity برجستگی
swelled برجستگی
swells برجستگی
embossment برجستگی
rilievo برجستگی
noses برجستگی
ness برجستگی
pre eminence برجستگی
gland برجستگی
picturesqueness برجستگی
notbility برجستگی
notability برجستگی
pone برجستگی
glands برجستگی
prosiliency برجستگی
prominency برجستگی
prominence برجستگی
remerkableness برجستگی
nose برجستگی
eminence برجستگی
illustrousness برجستگی
superior colliculus برجستگی زبرین
outstand برجستگی داشتن
bossy دارای برجستگی
barrel cam برجستگی طبلی
tuberculation برجستگی یازگیل
bossing گلمیج برجستگی
stick-up برجستگی داشتن
bosses گلمیج برجستگی
height of rise ارتفاع برجستگی
stick up برجستگی داشتن
thread شیار برجستگی
threads شیار برجستگی
contour line خط برجستگی زمین
boss گلمیج برجستگی
inferior colliculus برجستگی زیرین
bossed گلمیج برجستگی
bossiness دارای برجستگی
stick-ups برجستگی داشتن
tubercle برجستگی روی استخوان
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
acrosome برجستگی قدامی سلول جنسی نر
curbs برجستگی لبههای داخلی مسیر دو
curbed برجستگی لبههای داخلی مسیر دو
curb برجستگی لبههای داخلی مسیر دو
crank cheek برجستگی گونههای میل لنگ
curbing برجستگی لبههای داخلی مسیر دو
relieving تغییر پست دادن برجستگی
relieves تغییر پست دادن برجستگی
relieve تغییر پست دادن برجستگی
acromphalus برجستگی و زائدهء غیرطبیعی ناف
tuber سیبک برامدگی زگیل مانند برجستگی
lands برجستگی شیار خانها ریلهای راهنما
tubers سیبک برامدگی زگیل مانند برجستگی
teethridge برجستگی استخوان فک که حفرههای دندانها بر ان قراردارد
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
blistered برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
blister برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
blisters برجستگی دوکی شکل روی اجسام ایرودینامیکی
trippet زبانه یا برجستگی چرخ که درفواصل معین بچرخ دیگرمیخورد
crow steps لاریز:برجستگی هایی که بشکل پله یاکنگره درسرازیریهای شیروانی م
surfer's knot ورم یا برجستگی زیر زانو یابالای پای موج سوار
codpieces روکش یا کیسهای که دکمههای جلو شلوار و برجستگی آلت مردانه رامیپوشاند
codpiece روکش یا کیسهای که دکمههای جلو شلوار و برجستگی آلت مردانه رامیپوشاند
crown-steps لاریز [برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
esker برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
joggled برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggling برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggles برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
joggle برجستگی قائم کوچکی درامتداد لبه ورقه ها یاباریکههای فلزی بمنظورروی هم امدن لبه اجزاء مجاور
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
swells ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swelled ورم کردن برجستگی پیدا کردن
swell ورم کردن برجستگی پیدا کردن
high speed با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
immane زیاد
late زیاد
wide زیاد
no end of زیاد
heart break غم زیاد
extensive زیاد
wider زیاد
greatest زیاد
superabundant زیاد
greatly زیاد
very زیاد
over and above زیاد
profoundly زیاد
egregiously زیاد
intense زیاد
many زیاد
excessive زیاد
profusely زیاد
great- زیاد
great زیاد
in quantities زیاد
in excess زیاد
widest زیاد
heavily زیاد
much زیاد
heartbreak غم زیاد
for all the world بی کم و زیاد
vastly زیاد
extortionary زیاد
copious زیاد
large adv زیاد
populous زیاد
extortionate زیاد
not a lettle زیاد
muckle زیاد
mickle or muckle زیاد
numerous زیاد
mickle زیاد
highly زیاد
outrageously زیاد
too زیاد
squeamishness زیاد
intensively زیاد
supererogatory زیاد
thick زیاد
glaring زیاد
effusively زیاد
tremendously زیاد
highest زیاد
high زیاد
squeamishly زیاد
overly زیاد
thicker زیاد
thickest زیاد
hugely زیاد
intensely زیاد
ranksack زیاد
mortally زیاد
overmuch زیاد
quite a few <idiom> زیاد
to a large extent زیاد
too much زیاد
fulsome زیاد
swingeing زیاد
rife زیاد
generous زیاد
plethoric زیاد
plaguily زیاد
immoderate زیاد
widely زیاد
highs زیاد
escalate زیاد شدن
booster زیاد کننده
escalating زیاد شدن
on the warpath <idiom> عصبانیت زیاد
on a grand scale <adv.> به مقدار زیاد
escalates زیاد شدن
consumedly بطور زیاد
escalated زیاد شدن
boosters زیاد کننده
far زیاد خیلی
augmenter زیاد کننده
bad nip تای زیاد
boisterously باصدای زیاد
carnosity گوشت زیاد
wheen تعداد زیاد
violent pain درد زیاد
to toll up زیاد شدن
to run rup زیاد کردن
at a great rat بسرعت زیاد
at a great penny worth به بهای زیاد
an abundance of مقدار زیاد
hell bent زیاد خمیده
hell-bent زیاد خمیده
with much regret با تاسف زیاد
accretive زیاد شونده
with many regrets با تاسف زیاد
an abrupt place با سراشیبی زیاد
aggrandise زیاد شدن
agreat d. of trouble دردسر زیاد
amplitude فاصلهء زیاد
d. haste شتاب زیاد
at long intervals بفواصل زیاد
quaffed زیاد نوشیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com