Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
overdraft
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
overdrafts
برداشت اب بیش از اندازه مجاز
Other Matches
piggyback
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
piggybacks
دستیابی غیر مجاز به سیستم کامپیوتری که باید از طریق کلمه رمز یا ترمینال کاربر مجاز انجام شود
legit
نمایش مجاز تاتر مجاز
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
acceptances
برداشت
takings
برداشت
impressions
برداشت
acceptance
برداشت
offtake
برداشت
impression
برداشت
land surveying
برداشت
removal
برداشت
draw off
برداشت
removal of cinder
برداشت تفاله
removal of chips
برداشت براده
withdraw
برداشت از حساب
take off divisor
مقسم برداشت اب
dual impression
برداشت دوگانه
special drawing rights
حق برداشت ویژه
metal removal
برداشت براده
approaches
برداشت روش
approach
برداشت روش
approached
برداشت روش
special drawing right
حق برداشت مخصوص
special drawing right
حق برداشت ویژه
removal of slag
برداشت سرباره
removal of phosphorus
برداشت فسفر
draw off
بده برداشت
removes
برداشت کردن
remove
برداشت کردن
under ground survey
برداشت زیرزمینی
removing
برداشت کردن
impressionistic
برداشت گرایانه
stripping
برداشت لایه رو
make a copy of
سواد برداشت
withdraws
برداشت از حساب
withdrawal warrant
مجوز برداشت
impressionistic
برداشت گذار
impressionists
برداشت گرای
impressionist
برداشت گرای
overdraft
اضافه برداشت
overdrafts
اضافه برداشت
first impression
برداشت نخستین
safe yield
بده قابل برداشت
overdraw
اضافه برداشت کردن
handpick
برداشت محصول با دست
targetting
نقطه برداشت یا قرائت
targets
نقطه برداشت یا قرائت
nets
برداشت خالص کردن
targeting
نقطه برداشت یا قرائت
take off distributor
اب پخشکن مقسم برداشت اب
targeted
نقطه برداشت یا قرائت
target
نقطه برداشت یا قرائت
cropper
برداشت کننده محصول
the timber warped
تیر تاب برداشت
nett
برداشت خالص کردن
net
برداشت خالص کردن
targetted
نقطه برداشت یا قرائت
forbore
دست برداشت امتناع کرد
. She dropped her demands (claim).
دست از تقاضاهای خود برداشت
site survey
برداشت نقشه تکهای از زمین
paper gold
منظور حق برداشت مخصوص است
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
No man can serve two masters.
<proverb>
با یک دست نمى شود دو هندوانه را برداشت .
The police officer took down the car number .
افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
overdrafts
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
overdraft
دستور پرداخت بی محل اضافه برداشت
authorized level of organization
سطح مجاز پرسنل سازمانی سطح مجاز سازمانی
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
demand deposit
سپرده بانکی که بدون چک میتوان برداشت کرد
agronomy
علم برداشت محصول وبهره برداری از خاک
corn harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine
[combine harvester]
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester-thresher
[rare]
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine harvester
کمباین
[کشاورزی]
[ماشین برداشت محصولات دانه دار]
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
authorized
مجاز
permissive
مجاز
admissible
مجاز
lawful
مجاز
toluene
حد مجاز
authorised
مجاز
admissibll
مجاز
commissioned
مجاز
tropologic
مجاز
licensed
مجاز
allowed
مجاز
allowable
مجاز
rated
مجاز
permissible
مجاز
licensable
مجاز
admittable
مجاز
legal
مجاز
certified
مجاز
permitted
مجاز
authorrized
مجاز
at liberty
مجاز
metonymy
مجاز
gauge
اندازه اندازه گیر
gauges
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
permit
مجاز کردن
permits
مجاز کردن
permitting
مجاز کردن
justifiability
مجاز بودنی
authorized program
برنامه مجاز
authorized strength
استعداد مجاز
dosed
مقدار مجاز
accredited
مجاز معتبر
not allowed
غیر مجاز
revocable contract
عقد مجاز
safe load
بار مجاز
lawfully
به طور مجاز
authorise
مجاز نمودن
fair game
شکار مجاز
authorised clerk
واسطه مجاز
working load
بار مجاز
authorized allowance
سهمیه مجاز
dosing
مقدار مجاز
authorized bank
بانک مجاز
allowed vibrations
ارتعاشهای مجاز
authorized manpower
استعدادپرسنلی مجاز
dose
مقدار مجاز
unauthorized
غیر مجاز
speed limit
سرعت مجاز
speed limits
سرعت مجاز
permissible load
بار مجاز
allowable cargo load
حداکثربار مجاز
tolerances
تفاوت مجاز
allowable cargo load
بار مجاز
licit
روا مجاز
tolerance limit
خطای مجاز
maximum prr ermissible
مجاز حداکثر
permissible velocity
سرعت مجاز
permissible velocity
تندی مجاز
permissibly
بطور مجاز
prescribed load
بار مجاز
contraband
غیر مجاز
bona fide holder
دارنده مجاز
permissible dosage
دوز مجاز
tolerances
خطای مجاز
working stress
تنش مجاز
doses
مقدار مجاز
permissible deviation
تفاوت مجاز
bag limit
حد مجاز صید
ban item
غیر مجاز
allowable stress
تنش مجاز
troplogy
مجاز گوئی
allowable load
بار مجاز
circuit allocated use
مدارچانلهای مجاز
trope
مجاز استعاره
allowable level
تراز مجاز
metonym
مجاز مرسل
tolerance
خطای مجاز
tolerance
تفاوت مجاز
admitance
روا مجاز
on the house
<idiom>
مجاز درکاری
legitimized
مجاز کردن
legitimizes
مجاز کردن
complementing
حد مجاز مکمل
legitimizing
مجاز کردن
allowances
میزان مجاز
allowance
میزان مجاز
licensing hours
زمان مجاز
complemented
حد مجاز مکمل
complement
حد مجاز مکمل
freeing
مجاز منفصل
frees
مجاز منفصل
delegation of authority
مجاز شمردن
freed
مجاز منفصل
free
مجاز منفصل
height clearance
ارتفاع مجاز
idiographic
وابسته به مجاز
legitimize
مجاز کردن
legitimization
مجاز کردن
impermissible
غیر مجاز
complements
حد مجاز مکمل
legitimised
مجاز کردن
legitimising
مجاز کردن
legitimises
مجاز کردن
settings
شدت مجاز
figuratively
بطور مجاز
setting
شدت مجاز
illicit advertising
تبلیغ غیر مجاز
twenty four hour charge rate
امپر مجاز باتری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com