Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
corn snow
برفی که دانه بندی درشت دارد
Other Matches
coarse aggregate
مصالح دانه بندی درشت
sieve analysis
تجزیه دانه خاک توسط الک ازمایش دانه بندی
coarse gravel
شن درشت دانه
coarse aggregate
مصالح درشت دانه
grading
دانه بندی
granulating
دانه بندی
continuous grading
دانه بندی پیوسته
gap grading
دانه بندی گسسته
continuous grading
دانه بندی یکسره
paricle size analysis
دانه بندی کردن
gap grading
دانه بندی ناپیوسته
granulator
دستگاه دانه بندی
poorly graded
دانه بندی نامنظم
grading envelope
پوش دانه بندی
aggregates
مصالح دانه بندی
aggregate
مصالح دانه بندی
grading envelope
منطقه دانه بندی
air elutriation
دانه بندی با هوا
grading curve
منحنی دانه بندی
grading curve
نمودار دانه بندی
well graded
خوب دانه بندی شده
wet classifler
سرندی که باان شن و ماسه را جهت دانه بندی شستشومیدهند
conglomerate
سنگ جوش دانه درشت جوش سنگ
conglomerates
سنگ جوش دانه درشت جوش سنگ
gooseflesh
دانه دانه شدن یا ترکیدگی پوست در اثر سرما یا ترس
grain
دانه دانه کردن جوانه زدن
granulator
دانه دانه کننده ماشین خردکردن
granularly
بطور دانه دانه یا جودانه
granulate
دانه دانه شدن یا کردن
corn
میخچه دانه دانه کردن
corns
میخچه دانه دانه کردن
fine grained
دانه دانه شده ریز
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
snowy
برفی
snow shoe
برفی
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
calotte
قله برفی
snowcap
کلاهک برفی
snowcap
کلاله برفی
snowman
ادمک برفی
snow-white
سفید برفی
snow cave
اتاق برفی
snowmobile
اتومبیل برفی
snowcap
قله برفی
snowshed
سایبان برفی
snowmen
ادم برفی
snowman
ادم برفی
snowslide
سرسره برفی
deadman
کارگاه برفی
snowmen
ادمک برفی
weasel
سورتمه برفی
weasels
سورتمه برفی
snowshoe
کفش برفی
harnessing
پوشش کفش برفی
harness
پوشش کفش برفی
harnessed
پوشش کفش برفی
glissade
سرخوردن روی شیب برفی
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
granulated metal
فلز دانه دانه
granulation
دانه دانه سازی
grainer
دانه دانه کننده
granulate
دانه دانه کردن
granularity
دانه دانه بودن
snowshoe
کفش اسکی باکفش برفی راه رفتن
Joshegan
جوشقان
[این منطقه در مرکز ایران از قرن دوازدهم هجری قالیبافی با طرح بندی لوزی معروف بوده است. لوزی ها از انواع گل ها بهره گرفته و گاه حالت یک ترنج بزرگ دارد.]
lappets
[حواشی و نقوش بکار رفته در انتهای فرش بافته شده در ترکیه که شکل اصلی بصورت بندی پنج ضلعی است و در آن اشکال هندسی یکسان که انتهای آن تا حدودی به نرمه گوش شباهت دارد استفاده می شود.]
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
Anyone can count the seeds in an apple, but only Gold can count the number of apples in a seed.
هر کسی نمی تواند تعداد دانه های داخل یک سیب را بشمارد اما فقط خدا می تواند تعداد سیب های نهفته در یک دانه را بشمارد
evaluation rating
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
word warp
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
ratings
طبقه بندی کردن درجه بندی
rating
طبقه بندی کردن درجه بندی
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
classifications
طبقه بندی رده بندی
wording
جمله بندی کلمه بندی
classification
طبقه بندی رده بندی
lineaments
طرح بندی صورت بندی
laggin
اب بندی کردن اب بندی ناوها
lineament
طرح بندی صورت بندی
coarse grained
درشت
gruff
درشت
harsh
درشت
grained
درشت
harsher
درشت
harshest
درشت
sturdier
درشت
hulking
درشت
grossest
درشت
rough-hewn
درشت
tibias
درشت نی
rough
درشت
shank
درشت نی
roughest
درشت
sturdy
درشت
sturdiest
درشت
jumbos
درشت
jumbo
درشت
macrosomatic
درشت تن
rough hewn
درشت
tibia
درشت نی
coarse fibred
نخ درشت
coarse
درشت
grosser
درشت
majuscular
درشت
grosses
درشت
of a coarse fibre
نخ درشت
abrupt
درشت
grossing
درشت
magnifier
درشت کن
coarsest
درشت
macro
درشت
grossed
درشت
shin bone
درشت نی
gross
درشت
coarser
درشت
crass
درشت
macro generator
درشت زا
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
regrade
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
bumble bee
زنبور درشت
magnifier
درشت نما
brutish
بی شعور درشت
magnification
درشت نمایی
boldfacing
درشت نمایی
boldface
حرف درشت
majuscule
حرف درشت
snowberry
اقطی گل درشت
engross
درشت نوشتن
rappee
انفیه درشت
cobnut
فندق درشت
macromolecule
درشت مولکول
crus
درشت نی ساق
costard
سیب درشت
chesty
درشت پستان
gross
درشت بافت
grossed
درشت بافت
grosser
درشت بافت
grosses
درشت بافت
grossest
درشت بافت
largest
درشت لبریز
larger
درشت لبریز
large
درشت لبریز
magnifying
درشت کردن
magnify
درشت کردن
rudas
درشت گنده
gaint molecule
درشت مولکول
magnifies
درشت کردن
text hand
دستخط درشت
rough spoken
درشت سخن
magnified
درشت کردن
grossing
درشت بافت
lumped
تکه درشت
lump
تکه درشت
macro library
درشت کتابخانه
macro difinition
درشت تعریف
kersey
شال درشت
buckshot
ساچمه درشت
macrocycle
درشت حلقه
macrocode
دستورالعملهای درشت
macrography
درشت نویسی
largeof limb
درشت اندام
lumps
تکه درشت
gritted
ماسه درشت
magnifications
درشت نمایی
rough
درشت ناهموار
roughest
درشت ناهموار
macroinstruction
درشت دستور
exaggerated stereoscopy
درشت نما
showering
درشت باران
macrograph
خط و تصویر درشت
showered
درشت باران
grits
ارد درشت
grit
ماسه درشت
kerria
برگ درشت
macrocode
درشت برنامه
grumpish
ترشرو درشت
macro processor
درشت پردازشگر
macro
درشت دستور
macropsia
درشت بینی
grained
درشت باف
macro declaration
درشت اعلان
macro assembler
درشت همگزار
hulking
درشت استخوان
macro call
درشت فراخوان
macro assembler
درشت همگذار
megalopsia
درشت بینی
megalopsis
درشت بینی
macroscopic
درشت نمود
showers
درشت باران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com