English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
juryrig برپا کردن موقت
Other Matches
rigged برپا کردن
erected برپا کردن
set up برپا کردن
rig برپا کردن
erecting برپا کردن
erect برپا کردن
erection برپا کردن
rigs برپا کردن
erections برپا کردن
emplacement برپا کردن
erects برپا کردن
wage جنگ برپا کردن
set up برپا کردن برپایی
waged جنگ برپا کردن
encamp خیمه برپا کردن
wages جنگ برپا کردن
re establish دوباره برپا کردن
encamps خیمه برپا کردن
encamping خیمه برپا کردن
to pull caps هایهو برپا کردن
encamped خیمه برپا کردن
waging جنگ برپا کردن
to raise a monument برپا کردن بنای یادگاری
set up <idiom> راه انداختن ،برپا کردن چیزی
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
ground بنا کردن برپا کردن
protempore موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
time charter کرایه کردن موقت کشتی
juryrig سوار کردن موقت وسایل
dazzle سوسو زدن کور کردن موقت
dazzled سوسو زدن کور کردن موقت
dazzles سوسو زدن کور کردن موقت
dazzling سوسو زدن کور کردن موقت
afoot برپا
raises برپا داشتن
rise and shine فرمان برپا
raise برپا داشتن
comment ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commenting ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
commented ناتوان کردن موقت یک دستور با قرار دادن آن در محل توضیحات
founder برپا کننده موسس
foundering برپا کننده موسس
foundered برپا کننده موسس
founders برپا کننده موسس
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
leet دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
refresh buffer یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
adhoc موقت
pontoon bridge پل موقت
pro tempore موقت
makeshift موقت
intrim موقت
interim موقت
pontoon پل موقت
provisional موقت
pontoons پل موقت
temporary موقت
bretex سنگر موقت
dazzles کوری موقت
dazzled کوری موقت
dazzle کوری موقت
armistice صلح موقت
short time duty کار موقت
blackout بیهوشی موقت
armistices صلح موقت
protem موقتا موقت
charge d'affaires of the embassy کاردار موقت
provisional scrip تصدیق موقت
lean-tos پناهگاه موقت
lean-to پناهگاه موقت
tentative ازمایشی موقت
bridging leon وام موقت
bridging leon اعتبار موقت
provisional به طور موقت
timbering چوبست موقت
dazzling کوری موقت
temporary storage حافظه موقت
temporary storage انباره موقت
temporary road راه موقت
suspension of arms اتش بس موقت
temporary marriage ازدواج موقت
tabernacle پرستشگاه موقت
temporal life زندگی موقت
temporary hardness سختی موقت
temporalty بطور موقت
temporary gauge اشل موقت
temporary duty شغل موقت
blackouts بیهوشی موقت
temporary structures ساختمانهای موقت
the pro tem chief رئیس موقت
term insurance بیمه موقت
brettys سنگر موقت
bretisee سنگر موقت
bretise سنگر موقت
bretesse سنگر موقت
bretess سنگر موقت
temporary works کارهای موقت
x site انبار موقت
temporary wife زوجه موقت
temporary duty ماموریت موقت
kluged ترسیم موقت
interim financing پرداخت موقت
stopgaps چاره موقت
suspensions اخراج موقت
buffer حافظه موقت
suspension اخراج موقت
modus vivendi توافق موقت
false work حائل موقت
interim plan برنامههای موقت
temporarily بطور موقت
ischemia کم خونی موقت
debarkation hospital بیمارستان موقت
drop tank تانک موقت
coffer dam سد انحرافی موقت
cofferdam بند موقت
interim certificates گواهی موقت
stopgap چاره موقت
detention pending trial حبس موقت
modulus vivendi قار موقت
lapses برگشت انحراف موقت
locumtenens کفیل جانشین موقت
alternate water terminal بارانداز ابی موقت
beach dump انبار موقت ساحلی
cover note بیمه نامه موقت
drug holiday ترک موقت دارو
rendezvous area منطقه تجمع موقت
covering note بیمه نامه موقت
air commodore سرتیپ موقت هوایی
interim injunction حکم توقیف موقت
scrip گواهی نامه موقت
shadow memory حافظه ثانوی موقت
acting sublieutenant ناوبان دوم موقت
lapse برگشت انحراف موقت
lapsing برگشت انحراف موقت
kludge سخت افزار موقت
convening authority فرماندار موقت نظامی
pontoneer مامور پل موقت سازی
shell برنامه خروج موقت
shelling برنامه خروج موقت
pontonier مامور پل موقت سازی
provisional statement صورت وضعیت موقت
provisional scrip تصدیق موقت سهام
shells برنامه خروج موقت
transient ischemia کم خونی موضعی موقت
provisional order دستور موقت اداری
provisional assignee مدیر تصفیه موقت
convening authority مقام صلاحیتدار موقت
provisionally بطور موقت عجالتا"
provisorily بطور شرطی یا موقت
hardest خطای موقت در سیستم
pontoon پل موقت نظامی زدن
pontoons پل موقت نظامی زدن
harder خطای موقت در سیستم
hard خطای موقت در سیستم
tenancies مدت اجاره مالکیت موقت
parleyed مذاکره درباره صلح موقت
keyboard buffer حافظه موقت صفحه کلید
kludge سیستم نرم افزار موقت
parleying مذاکره درباره صلح موقت
stopgap وسیله موقت دریچه انسداد
parleys مذاکره درباره صلح موقت
tenancy مدت اجاره مالکیت موقت
stopgaps وسیله موقت دریچه انسداد
fifo فضای ذخیره سازی موقت
parley مذاکره درباره صلح موقت
register ذخیره موقت دستورات اجرایی
truce قرارداد متارکه موقت جنگ
registers ذخیره موقت دستورات اجرایی
truce متارکه یا صلح یا اتش بس موقت
truces قرارداد متارکه موقت جنگ
truces متارکه یا صلح یا اتش بس موقت
quia timet قرار تامین دستور موقت
progress payments پرداختهای موقت یا علی الحساب
registering ذخیره موقت دستورات اجرایی
outputs ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
jumpers اتصال موقت روی تخته مدار
transients خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
output ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
transient خطای موقت که درمدت زمانی رخ میدهد
transient وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transients وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
jumper اتصال موقت روی تخته مدار
clipboard 1-فضای ذخیره سازی موقت داده 2-
clipboards 1-فضای ذخیره سازی موقت داده 2-
coffer-dam [مانع موقت آب بین دو ردیف شمعها]
secondary وضعیت موقت ایستگاه دریافت داده
blip عقب زدن اتومبیل بطور موقت
blips عقب زدن اتومبیل بطور موقت
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
transient بخشی از حافظه موقت که در مدت زمانی رخ میدهد
holding station محوطه نگهداری زخمیها وبیماران بطور موقت
station وضعیت موقت یک ایستگاه که داده را بازیابی میکند
registering تعدادثباتها یی که برای ذخیره موقت استفاده می شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com