Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 159 (8 milliseconds)
English
Persian
untread
برگشتن بازگشتن
Other Matches
come back
بازگشتن
reoccurring
بازگشتن
reoccurrence
بازگشتن
come round
بازگشتن
retreat
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats
عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreated
عقب نشینی اجباری بازگشتن
vector
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vectors
راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
regorge
برگشتن
resile
برگشتن
repullulate
برگشتن
regurgitate
برگشتن
reoccurring
برگشتن
reoccurrence
برگشتن
hark back
برگشتن
lapse vi
برگشتن
on the way back
در برگشتن
recrudesce
برگشتن
regurgitated
برگشتن
regurgitates
برگشتن
regurgitating
برگشتن
reverted
برگشتن
revert
برگشتن
deviate
برگشتن
deviated
برگشتن
deviating
برگشتن
abjeure
برگشتن از
backslide
برگشتن
chare
برگشتن
come back
برگشتن
go back
برگشتن
reverting
برگشتن
reversing
برگشتن
reverses
برگشتن
to turn turtle
برگشتن
to put back
برگشتن
reverts
برگشتن
get back
<idiom>
برگشتن
double back
<idiom>
برگشتن
returns
برگشتن
returning
برگشتن
returned
برگشتن
return
برگشتن
deviates
برگشتن
roll around
<idiom>
برگشتن
to go back
برگشتن
retroflex
برگشتن
sheer
برگشتن
reversed
برگشتن
reverse
برگشتن
to come back
برگشتن
reopening
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens
دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
capsized
برگشتن قایق
capsizes
برگشتن قایق
head off
<idiom>
به عقب برگشتن
apostatize
از دین برگشتن
capsizing
برگشتن قایق
to bounce
[cheque/check]
برگشتن
[چکی]
resile
به عقب برگشتن
rebounds
پس زدن برگشتن
rebounding
پس زدن برگشتن
rebound
پس زدن برگشتن
to fall away
برگشتن مرتدشدن
swindle
ورق برگشتن
swindled
ورق برگشتن
swindles
ورق برگشتن
introspect
بخود برگشتن
rebounded
پس زدن برگشتن
go back on
<idiom>
به عقب برگشتن
remigrate
از مهاجرت برگشتن
capsize
برگشتن قایق
till his return
تا موقع برگشتن او
recoils
بحال نخستین برگشتن
to return to the fold
[family]
به خانواده خود برگشتن
perseverate
اصراردر برگشتن کردن
come back
<idiom>
به فکر شخص برگشتن
come back
<idiom>
برگشتن به جایی که حالاهستی
to throw back
به تبار خود برگشتن
recoils
بحال خود برگشتن
recoiling
بحال نخستین برگشتن
recoiling
بحال خود برگشتن
repatriate
بمیهن خود برگشتن
retract
عقب کشیدن برگشتن
charring
جسم زغال برگشتن
chars
جسم زغال برگشتن
toppling
برگشتن واژگون کردن
topples
برگشتن واژگون کردن
toppled
برگشتن واژگون کردن
char
جسم زغال برگشتن
topple
برگشتن واژگون کردن
retracts
عقب کشیدن برگشتن
retracting
عقب کشیدن برگشتن
retracted
عقب کشیدن برگشتن
repatriated
بمیهن خود برگشتن
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
homes
شهر بخانه برگشتن
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
home
شهر بخانه برگشتن
recoil
بحال خود برگشتن
recoil
بحال نخستین برگشتن
repatriating
بمیهن خود برگشتن
recoiled
بحال خود برگشتن
repatriates
بمیهن خود برگشتن
recoiled
بحال نخستین برگشتن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
relapsed
مرتد بحال نخستین برگشتن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
recoveries
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
put about
تغییر جهت دادن برگشتن
recovery
برگشتن به عملیات طبیعی پس ازخطا
relapse
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing
مرتد بحال نخستین برگشتن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
bear up
برگشتن قایق بسمت باد
overturns
معلق شدن برگشتن وسیله
overturned
معلق شدن برگشتن وسیله
backcross
چند پشت بعقب برگشتن
overturn
معلق شدن برگشتن وسیله
counter recoil
برگشتن لوله پس از عقب نشینی
bear off
برگشتن قایق بسمت مخالف باد
get back at
<idiom>
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
to turn back
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
inside out
<idiom>
داخل به خارج برگشتن ،واژگون شدن
to head back
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
procedure turn
دور زدن برای برگشتن در مسیر
to turn around
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
blench
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenched
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenches
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
blenching
جمع شدن و عقب نشینی کردن برگشتن
undo
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
undoes
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش
to hark back
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
draws
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
draw
ضربهای که باعث برگشتن گوی بیلیاردپس از برخورد میشود حذف اسب از دور مسابقه کشیدن زه
recycle
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycles
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
recycling
برگشتن به نقطه شروع برنامه داده پرداز الکترونیک بدون وارد شدن دادههای جدید
cradles
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradle
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
cradled
نیم پشتک بجلو نیم چرخش و برگشتن روی پشت
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
times
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
timed
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
perseverate
خود به خود برگشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com