English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
to steal a march on any one بر کسی پیشدستی کردن یاسبقت جستن
Other Matches
outsmarts پیشدستی کردن
to be beforehand with پیشدستی کردن بر
outsmarting پیشدستی کردن
outsmarted پیشدستی کردن
outsmart پیشدستی کردن
to gain a over پیشدستی کردن بر
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
anticipates پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipated پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipate پیشدستی کردن جلوانداختن
anticipating پیشدستی کردن جلوانداختن
to make approaches وسایل نزدیک شدن جستن دسترس جستن
escaping رهایی جستن خلاصی جستن
escape رهایی جستن خلاصی جستن
escapes رهایی جستن خلاصی جستن
escaped رهایی جستن خلاصی جستن
preempt پیشدستی کردن قبضه کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
circumvention پیشدستی
overtaking lane خط پیشدستی
preemption پیشدستی
side plate پیشدستی
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
preemptive وابسته به پیشدستی
preemptor پیشدستی کننده
overtaking sight distance فاصله دیدبرای پیشدستی
overtaking پیشدستی پیش افتی
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
springs جستن
jump جستن
jumped جستن
spring جستن
overleap جستن از
bounces پس جستن
bounced پس جستن
bounce پس جستن
outjockey جستن بر
jumps جستن
out act پیشی جستن از
to get the better of پیشی جستن بر
to give the go by to پیشی جستن بر
to find f.with عیب جستن از
to find fault with عیب جستن
to gain a ccess تقرب جستن
forestalls پیش جستن بر
to gain the upper hand تفوق جستن
forestalled پیش جستن بر
forestall پیش جستن بر
to get the upper hand پیشی جستن
outbalance پیشی جستن
outguess سبقت جستن
assists شرکت جستن
shoot-out بالا جستن
shoot out بالا جستن
shoot forth بالا جستن
outrun پیشی جستن بر
outrunning پیشی جستن بر
outruns پیشی جستن بر
to make a pounce ناگهان جستن
deny تبری جستن
to seek refuge پناه جستن
antecede برتری جستن
purgation برائت جستن
to seek shelter پناه جستن
hip جستن پریدن
assisting شرکت جستن
assisted شرکت جستن
outvie برتری جستن از
overtop برتی جستن بر
overtop برتری جستن از
excels تفوق جستن بر
excelling تفوق جستن بر
excelled تفوق جستن بر
excel تفوق جستن بر
shoot-outs بالا جستن
to keep one's distance دوری جستن
denying تبری جستن
assist شرکت جستن
denies تبری جستن
denied تبری جستن
hips جستن پریدن
renounce تبری جستن از
to be out of the woods <idiom> از خطر جستن
renounced تبری جستن از
overrode برتری جستن بر
best برتری جستن
renouncing تبری جستن از
overrides برتری جستن بر
transcends سبقت جستن
transcending سبقت جستن
transcended سبقت جستن
transcend سبقت جستن
get the start of سبقت جستن بر
to be over the hump [American] <idiom> از خطر جستن
renounces تبری جستن از
override برتری جستن بر
leaps جستن دویدن
leaped جستن دویدن
leap جستن دویدن
to be off the hook <idiom> از خطر جستن
overridden برتری جستن بر
to be over the worst <idiom> از خطر جستن
to come out of the woods <idiom> از خطر جستن
to carry sword شمشیر جستن
to gain a over برتری یاتفوق جستن بر
wager of law تبری جستن با سوگند
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
find جستن تشخیص دادن
out maneuver تفوق جستن در مانور
finds جستن تشخیص دادن
surpasses بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed بهتر بودن از تفوق جستن
anticipating پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
anticipate پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
trump مغلوب ساختن پیشی جستن
anticipated پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
overleap جستن از روی نادیده گذشتن از
anticipates پیش گرفتن بر سبقت جستن بر
surpass بهتر بودن از تفوق جستن
emulating برابری جستن با پهلو زدن
emulates برابری جستن با پهلو زدن
trumps مغلوب ساختن پیشی جستن
emulated برابری جستن با پهلو زدن
emulate برابری جستن با پهلو زدن
outstrip عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripped عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstripping عقب گذاشتن پیشی جستن از
outstrips عقب گذاشتن پیشی جستن از
overjump بیش از اندازه نیروی خود جستن
toget the start of one's rival بررقیبان خود پیشی یا سبقت جستن
to have recourse to a person بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
scooting بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scooted بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoots بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
scoot بسرعت ومثل تیر شهاب رفتن جستن
view halloo فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
rockets راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketed راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocket راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
rocketing راکت با سرعت از جای جستن بطور عمودی از زمین بلندشدن
isolationism سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com