English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English Persian
greatest common divisor بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common factor [GCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
highest common factor [HCF] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
greatest common divisor [gcd] بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
Other Matches
common divisor مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
common d. مقسوم علیه مشترک
common factor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
common divisor مقسوم علیه مشترک [ریاضی]
denominators مقسوم علیه
denominator مقسوم علیه
divisor مقسوم علیه
divtsor مقسوم علیه
divisor مقسوم علیه [ریاضی]
remainder عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
smallest common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
lowest common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
least common multiple کوچک ترین مضرب مشترک [ریاضی]
lowest common multiple [LCM] کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی]
in personam علیه شخص خاصی علیه انسان
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost پایین ترین زیر ترین
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
joint venture سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint نیروهای مشترک عملیات مشترک
subscriber مشترک روزنامه وغیره مشترک
combat resolution تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
dividend مقسوم
dividends مقسوم
part مقسوم
court rug فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
dividends عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
dividend عملوندی که مقسوم در عمل تقسیم
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
My grandparents are six feet under. <idiom> پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
macropterous دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
big game صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
fossil آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
grandam مادر بزرگ ننه بزرگ
grandparent پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large چندان بزرگ بقدری بزرگ
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
pro and con له و علیه
conning بر علیه
cons بر علیه
v علیه
against علیه
conned بر علیه
con بر علیه
pros and cons له و علیه
versus علیه
pupils مولی علیه
losing party محکوم علیه
judgement debtor محکوم علیه
pupil مولی علیه
respondents مستانف علیه
beneficiaries موقوف علیه
defendant مدعی علیه
lady ship سرکار علیه
defendants مدعی علیه
out of court محکوم علیه
respondent مدعی علیه
beneficiary موقوف علیه
respondent مستانف علیه
respondents مدعی علیه
peace be upon him علیه السلام
third person of a transfer محال علیه
party against whom a protest is made معترض علیه
anti مخالف علیه
person placed under guardianship مولی علیه
presentee معروض علیه
pro and con دلائل له و علیه
drawee محال علیه
ward مولی علیه
appellee مستانف علیه
victim of an offence مجنی علیه
assignee محال علیه
wards مولی علیه
beneficiary of an endowment موقوف علیه
recognizor محکوم علیه
object of protest معترض علیه
backmost پس ترین
public mischief جرم علیه جامعه
self defeating علیه منظور خود
cross action علیه وی اقامه کند
self-defeating علیه منظور خود
biological defense پدافند بر علیه تک میکربی
offences against property جرائم بر علیه اموال
lese majeste خیانت علیه حکومت
action in personam دعوی بر علیه شخص
non fatal offences against the person جرائم بر علیه ابدان
lese majesty خیانت علیه حکومت
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
topmost اعلی ترین
more like;most like شبیه ترین
most significant پراهمیت ترین
lowermost پایین ترین
leftmost سمت چپ ترین
lower most پایین ترین
bottommost پایین ترین
lattermost عقب ترین
undermost زیر ترین
meritorious شایسته ترین
lattermost پست ترین
westernmost غربی ترین
least significant کم اهمیت ترین
middlemost میان ترین
most important <adj.> مهم ترین
midmost میان ترین
backmost عقب ترین
eldest مسن ترین
foremost پیش ترین
hindmost عقب ترین
best عظیم ترین
nethermost پست ترین
lowest پایین ترین
first and foremost <adv.> پیش ترین
drier : خشک ترین
arrant بدنام ترین
furthest پیشرفته ترین
rightmost راست ترین
aftmost عقب ترین
undermost پایین ترین
rearmost عقب ترین
downmost پایین ترین
proto مهم ترین
driest خشک ترین
proceed against someone علیه کسی دادخواهی کردن
to proceed against a person اقدام بر علیه کسی زدن
offence against public order جرائم بر علیه نظم عمومی
offences against public morals جرائم بر علیه اخلاق عمومی
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
offences against public dencency جرائم بر علیه عفت عمومی
demur در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred در CL حالتی است که مدعی علیه
respondent پژوهش خواه مستانف علیه
demurring در CL حالتی است که مدعی علیه
demurs در CL حالتی است که مدعی علیه
action in rem دعوی بر علیه عین مال
to safeguard [against] نگهداری کردن [علیه] [در برابر]
to safeguard [against] حفظ کردن [علیه] [در برابر]
respondents پژوهش خواه مستانف علیه
to safeguard [against] تامین کردن [علیه] [در برابر]
counter fire اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard [against] امن نگهداشتن [علیه] [در برابر]
tick سخت ترین مرحله
most significant digit با ارزش ترین رقم
most significant digit با اهمیت ترین رقم
ticks سخت ترین مرحله
least significant digit کم اهمیت ترین رقم
next نزدیک ترین پس ازان
ticked سخت ترین مرحله
best شایسته ترین پیشترین
heartstring عمیق ترین احساسات دل
lsb کم اهمیت ترین بیت
neap tide پائین ترین جزر و مد
full-backs عقب ترین بازی کن
easternmost شرقی ترین نقطه
eastermost شرقی ترین نقطه
neap خفیف ترین جزر و مد
most significant bit با اهمیت ترین بیت
most significant bit با ارزش ترین بیت
royal road اسان ترین راه
tenth rate از پایین ترین جنس
aftermost عقب ترین واپسین
full-back عقب ترین بازی کن
tenth rate پایین ترین درجه
bottom price پائین ترین قیمت
top flight اعلی ترین مرتبه
least significant bit کم اهمیت ترین بیت
innermost داخلی ترین دراعماق
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
chemical defense پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lodge a complaint against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
bring a suit against a person اقامه دعوی علیه کسی کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
libellee مدعی علیه شخص مورد افترا
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
libelee مدعی علیه شخص مورد افترا
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
admiral عالی ترین افسرنیروی دریایی
troposphere پایین ترین بخش اتمسفر
culminant درمرتفع ترین موضع کامل
admirals عالی ترین افسرنیروی دریایی
last پایین ترین درجه یا مقام
curtal step پایین ترین پله پلگان
main battle tank قوی ترین تانک رزمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com