Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (27 milliseconds)
English
Persian
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
Other Matches
range calibration
تعیین دقت مسافت تنظیم برد سلاح
zeros
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero
قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
dialled
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dialed
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials
تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
thermostats
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
thermostat
تنظیم کننده درجه حرارت نافم گرما
windage
درجه تنظیم تیر برای پیشگیری اثر باد
humidistat
اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
loading
پر کردن سلاح
fuze setting
بستن زمان به ماسوره تنظیم ماسوره
unarm
خلع سلاح کردن
disarms
خلع سلاح کردن
disarmed
خلع سلاح کردن
disarm
خلع سلاح کردن
nuked
با سلاح اتمی حمله کردن
nukes
با سلاح اتمی حمله کردن
nuke
با سلاح اتمی حمله کردن
nuking
با سلاح اتمی حمله کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
disarms
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarm
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
disarmed
خلع سلاح کردن بی اثر کردن مین
range card
کارت تیر سلاح جدول تیر سلاح
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
attaching
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaches
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
astringe
جمع کردن بستن
binding
صحافی کردن به هم بستن
assessed
تعیین کردن بستن
blocks
بستن مسدود کردن
assesses
تعیین کردن بستن
assess
تعیین کردن بستن
turn off
<idiom>
بستن ،خاموش کردن
bindings
صحافی کردن به هم بستن
blocked
بستن مسدود کردن
shut off
قطع کردن بستن
assessing
تعیین کردن بستن
block
بستن مسدود کردن
steek
بستن سجاف کردن
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
stamp
نقش بستن منقوش کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
cincture
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
To turn the tap on (off).
شیر آب را باز کردن ( بستن )
to bar apatn
بستن و مسدود کردن راه
pretend
بخود بستن دعوی کردن
string
مربی خم کردن کمان و بستن زه
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
seal
مهر و موم کردن بستن
pretending
بخود بستن دعوی کردن
wattle
نرده گذاری کردن بستن
decamping
رخت بر بستن کوچ کردن
stamps
نقش بستن منقوش کردن
seals
مهر و موم کردن بستن
decamped
رخت بر بستن کوچ کردن
decamps
رخت بر بستن کوچ کردن
feign
بخود بستن جعل کردن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
feigns
بخود بستن جعل کردن
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
assumes
بخود بستن وانمود کردن
assume
بخود بستن وانمود کردن
to lay on
بستن مالیات تحمیل کردن
arrogate
غصب کردن بخود بستن
decamp
رخت بر بستن کوچ کردن
lay down
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
formulate
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
weapon
سلاح
weapons
سلاح
arm
سلاح
armour
سلاح
armaments
سلاح
weaponless
بی سلاح
armor
سلاح
armouring
سلاح
armament
سلاح
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
trusses
بهم بستن بادبان را جمع کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
truss
بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussed
بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
trussing
بهم بستن بادبان را جمع کردن
laces
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
levied
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levying
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
seel
چشم خود را بستن کور کردن
lace
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
spot
تنظیم تیر کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
adjustments
تنظیم و میزان کردن
spots
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
grade
درجه بندی کردن
peg
کوشش کردن درجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com