Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
seaward
بسوی دریا
Other Matches
continental shelf
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
neap tide
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
mean sea level
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
against
بسوی
towards
بسوی
at
بسوی
toward
بسوی
into
بسوی
off
بسوی
to
بسوی
over
بسوی دیگر
easterly
بسوی شرق
soiuth ward
بسوی جنوب
south wards
بسوی جنوب
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
onward
بسوی جلو
earthward
بسوی زمین
spaceward
بسوی فضا
inpouring
بسوی درون
over-
بسوی دیگر
eastbound
بسوی شرق
off
عازم بسوی
skyward
بسوی اسمان
landward
بسوی زمین
landward
بسوی خشکی
aport
بسوی بندر
east
بسوی خاوررفتن
selenotropic
بسوی ماه
introrsal
رو کننده بسوی درون
introverts
بسوی درون کشیدن
introrse
رو کننده بسوی درون
shootings
شوت بسوی دروازه
infalling
ریزش بسوی درون
introversion
برگشت بسوی درون
northwards
بسوی شمال شمالا
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
shooting
شوت بسوی دروازه
orientating
توجه بسوی خاور
propulsion
فشار بسوی جلو
southwestward
بسوی جنوب غربی
make for
پیش رفتن بسوی
southwestwards
بسوی جنوب غربی
orientates
توجه بسوی خاور
orientate
توجه بسوی خاور
wester
بسوی باختر رفتن
introvert
بسوی درون کشیدن
uptrend
تمایل بسوی بالا
earthbound
متوجه بسوی زمین
northward
بسوی شمال شمالا
goal kick
شوت بسوی دروازه
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
aslant
بسوی سراشیب اریبی
base running
دویدن بسوی پایگاه
holding anchorage
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
upsurge
بسوی بالا موج زدن
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
south
بسوی جنوب نیم روز
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
ferryboat
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
mean sea level
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
advancing
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advance
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
advances
پیشروی بسوی دروازه راهیابی به دور بعد پیشروی
drives
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
drive
راندن اسب باشلاق راندن قایق موتوری ترساندن شکار و راندن ان بسوی شکارچی
acajou
دریا
sea bed
کف دریا
d.j.'s locker
ته دریا
holm
دریا
overboard
در دریا
lough
اب دریا
high water line
خط مد دریا
floods
رو د دریا
flooded
رو د دریا
flood
رو د دریا
sepiolite
کف دریا
saltwater
اب دریا
sea froth
کف دریا
bree
دریا
asea
در دریا
meerscham
کف دریا
seabed
کف دریا
asea
به دریا
cuttle bone
کف دریا
at sea
در دریا
cuttlebone
کف دریا
sea foam
کف دریا
benthos
ته دریا
main
دریا
seas
دریا
channel
دریا
channeled
دریا
channeling
دریا
the wave
دریا
channelled
دریا
channels
دریا
sea
دریا
meerschaum
کف دریا
the blue
دریا
the deep
دریا
high tides
مد دریا
high tide
مد دریا
waterscape
اب دریا
spume
کف آب دریا
merest
دریا
mere
دریا
ground
کف دریا
beach foam
کف آب دریا
ocean foam
کف آب دریا
on the sea
دریا
high water
مد دریا
sea foam
کف آب دریا
seagoing
دریا پیما
two star
دریا دار
holding ground
گیرایی کف دریا
bottom bounce
انعکاس از کف دریا
the waves of the sea
امواج دریا
the waves of the sea
خیزابهای دریا
heave of the sea
زورخیزاب دریا
transmarine
فرا دریا
seahorses
اسب دریا
surface-to-air
دریا به هوا
cog in the machine
<idiom>
قطرهای از دریا
chlorinity
غلظت اب دریا
adventure
دل به دریا زدن
risk
دل به دریا زدن
by water
از راه دریا
by sea
ازراه دریا
seahorse
اسب دریا
seabirds
مرغ دریا
upcountry
دور از دریا
sea cock
شیر دریا
davy jones
جنی دریا
datum level
سطح اب دریا
dead in the water
متوقف در دریا
waterscape
منظره اب دریا
deep-sea
ژرف دریا
seabird
مرغ دریا
bay salt
نمک دریا
sea coast
کرانه دریا
sea state
حالت دریا
poseidon
خدای دریا
sea state
وضعیت دریا
pelagic
ساکن دریا
oversea
انطرف دریا
out bound
رهسپار دریا
seaway
دریا راه
sea water damage
خسارت اب دریا
seaborne
دریا برد
sailer
دریا نورد
sea sickness
دریا گرفتگی
sea coast
ساحل دریا
sea duty
خدمت دریا
sea girt
دریا بست
sea born
زاده دریا
sea board
کناره دریا
sea bed
بستر دریا
sea purse
گرداب دریا
sea anchor
لنگر دریا
sea shore
کرانه دریا
on shore winds
دریا باد
ocean bound
رهشپار دریا
marooner
دریا زن غارتگر
marine transgression
پیشروی دریا
man overboard
ادم به دریا
maldemer
ناخوشی دریا
mal de mer
ناخوشی دریا
shipper
دریا نورد
seaworthy
اماده دریا
thalassophobia
دریا هراسی
the lid of a kettle
دریا سر کتلی
seapuss
گرداب دریا
seagoing
دریا نورد
seacoast
ساحل دریا
seacoast
دریا کنار
seacraft
دریا نوردی
seafolk
دریا نوردان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com