Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
many people
بسیاری از مردم
Other Matches
democracy
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracies
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
plebiscite
مردم خواست رای قاطبه مردم
popular
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
multitudes
بسیاری
multeity
بسیاری
not a few
بسیاری
plentifulness
بسیاری
muchness
بسیاری
multitude
بسیاری
profuseness
بسیاری
many
بسیاری
deepness
بسیاری ته
multiplicity
بسیاری
exuberance
بسیاری
home rule
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
manifoldness
چندتایی بسیاری
plenty
فراوانی بسیاری
multiplicity of creeds
بسیاری کیش ها
there are numbers who
بسیاری هستند که
many of them
بسیاری از انها
widely
در بسیاری موارد
many d. of hunger
بسیاری از گرسنگی می میرند
Many explanations were proffered.
توضیحات بسیاری پیشنهاد شد.
populations
تعداد مردم مردم
population
تعداد مردم مردم
She has had many privations in her youth .
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
we had a heavy p to day
امروز نامههای بسیاری ازپست داشتیم
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
to poreone's eyes out
چشم را از بسیاری مطالعه خسته کردن
accumulate
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
spillages
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
accumulates
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulating
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
To experience great hardships.
سختیها ومشقات بسیاری را تجربه کردن (متحمل شدن )
spillage
وضعیتی که داده بسیاری پردازش شوند و در بافر جا نشوند
commonest
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commoners
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
synchronous
سیستم پنهان ثانویه سریع در بسیاری از کامپیوترها که از نقط ه پردازنده pentium استفاده میکند
Ouroboros
نمادی باستانی که در بسیاری از فرهنگها موجود میباشد و بصورت اژدها یا ماریست که دم خود را می جود.
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
distributes
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distribute
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
distributing
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
Roman law
مجموعهی قوانین رومی که پایهی قوانین امروزی در بسیاری از کشورها به ویژه در اروپا است
disclaimers
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimer
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
Netscape Navigator
یکی از جستجوگران معروف www که هنوز هم در بازار مط رح است شامل خصوصیات بسیاری از قبیل خوانندگان جدید و نیز تامین برنامههای java است
population
[pop.]
مردم
people
مردم
peopled
مردم
peopling
مردم
folk
مردم
peoples
مردم
folks
مردم
the deaf
مردم کر
public
مردم
the people
مردم
all men
همه مردم
many people
خیلی از مردم
men of intellgence
مردم باهوش
most people
بیشتر مردم
canaille
مردم پست
jawsmith
مردم فریب
citizenry
مردم تبعیت
lao
مردم تایی
laotian
مردم تایی
other people
سایر مردم
manragora
مردم گیاه
land n
قوم مردم
all men
کلیه مردم
anthropometry
مردم سنجی
all men
مردم همه
mandrake
مردم گیاه
population
[pop.]
تعداد مردم
the old
مردم سالخورده
the public
عموم مردم
the total population
همه مردم
unsociability
مردم گریزی
head count
شمارش مردم
head counts
شمارش مردم
lowest common denominator
مردم پذیر
lowest common denominators
مردم پذیر
ombudsman
فریادرس مردم
public notice
آگهی به مردم
flower people
مردم معتقدبهآئینیکهطرفدارصلحوعشقبودند
underfed
مردم گرسنه
the offscourings humanity
مردم پست
the multitude
توده مردم
on the tongues of men
سر زبان مردم
other people
مردم دیگر
Among the people .
درمیان مردم
outside opinion
رای مردم
outside opinion
عقیده مردم
people say
مردم می گویند
the american public
مردم امریکا
ombudsmen
فریادرس مردم
the dregs of the people
مردم پست
the many
بیشتر مردم
the million
توده مردم
populace
توده مردم
commons
مردم عادی
demos
توده مردم
citizenship
مردم تبعیت
rushing
ازدحام مردم
mass
توده مردم
mandates
دستور مردم به
popularity
مردم پسندی
mandated
دستور مردم به
ruck
مردم عادی
mandate
دستور مردم به
mobs
انبوه مردم
anthropology
مردم شناسی
masses
توده مردم
mobbing
انبوه مردم
public-spirited
خیرخواه مردم
common
: مردم عوام
openly
در انظار مردم
hoi polloi
توده مردم
communists
مردم گرا
corporation
گروهی از مردم
corporations
گروهی از مردم
rucks
مردم عادی
sociability
مردم امیزی
demography
مردم نگاری
commonest
: مردم عوام
communism
مردم داری
townsfolk
مردم شهری
rush
ازدحام مردم
reputedly
در نظر مردم
mandating
دستور مردم به
massing
توده مردم
mobbed
انبوه مردم
misanthropes
مردم گریز
omnibuses
توده مردم
communist
مردم گرا
omnibus
توده مردم
commoners
: مردم عوام
parade
اجتماع مردم
popular
مردم پسند
plebeians
توده مردم
unsociable
مردم گریز
anarchy
خودسری مردم
plebeian
توده مردم
misanthrope
مردم گریز
parading
اجتماع مردم
rushed
ازدحام مردم
unsocial
مردم گریز
parades
اجتماع مردم
mob
انبوه مردم
paraded
اجتماع مردم
qwerty keyboard
ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
seminomad
مردم نیمه چادرنشین
to be a crowd-pleaser
مردم نواز بودن
To muzzle the people.
دهان مردم را بستن
man in the street
<idiom>
مردم عادی یا متوسط
rub shoulders with others
با مردم امیزش کردن
ragtag and bobtail
توده مردم پست
public spiritedness
خیر خواهی مردم
To arhue ( haggle ) with people .
با مردم سروکله زدن
self government
حکومت به دست مردم
democracy
حکومت قاطبه مردم
quite a number of people
عده زیادی از مردم
the public
[popular]
odium
تنفر مردم عمومی
rabblement
توده مردم پست
democracies
حکومت قاطبه مردم
people of all ranks
مردم ازهر طبقه
It benefits the people .
فایده اش به مردم می رسد
self-government
حکومت بدست مردم
men of intellgence
دانشمندان مردم باطلاع
folkish
وابسته به توده مردم
open day
روزیکهعموم مردم میتوانندازمکانهایخاصیمثلمدرسهیایکموسسهآزادانهبازدیدکنند
finnish
زبان مردم فنلاند
vox populi
اراء یا افکار مردم
vulgus
مردم طبقه پایین
up front
جلو چشم مردم
civil military action
عملیات مردم یاری
civic action
عملیات مردم یاری
albanian
زبان یا مردم البانی
No small number of ...
تعداد زیادی
[از مردم]
affray
سلب آرامش مردم
Quite a few people ...
تعداد زیادی
[از مردم]
folklike
وابسته به توده مردم
The will of the nation
[people]
اراده ملت
[مردم]
married accommodation
جا برای مردم متاهل
the rank and file
توده مردم عادی
civil affairs
عملیات مردم یاری
the talnet of the country
مردم با استعداد کشور
korean
زبان مردم کره
morale
روحیه افراد مردم
the offscourings humanity
طبقه پست مردم
To set people by the ears.
مردم را بجان هم انداختن
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
handbills
اعلانی که بدست مردم میدهند
squadrons
دستهای از مردم گروه هواپیما
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com