English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
English Persian
thoroughgoing بسیار دقیق
precisionist بسیار دقیق
Search result with all words
precision بسیار دقیق بودن
greeked نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
Other Matches
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
infinity حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
u.h.f. بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency بسامد بسیار بسیار زیاد
cray نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
state-of-the-art بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
intent دقیق
wistful دقیق
stringently دقیق
advertent دقیق
exact solution حل دقیق
astute دقیق
particular redemption دقیق
scholastic دقیق
exquisite دقیق
exacted دقیق
scrutinizer دقیق
literal دقیق
exacts دقیق
tenty دقیق
exact دقیق
scholastical دقیق
stringent دقیق
punctual دقیق
punctiliously دقیق
punctilious دقیق
precision دقیق
accurate دقیق
subtil دقیق
precision tools الات دقیق
queasy زیاد دقیق
pernickety کاربسیار دقیق
sets لجوج دقیق
precise خیلی دقیق
set لجوج دقیق
setting up لجوج دقیق
precise صریح دقیق
precise دقیق کردن
punctual باذکرجزئیات دقیق
scrutiny بررسی دقیق
instruments الات دقیق
subtle دقیق لطیف
strictly speaking دقیق شویم
precision fire تیر دقیق
precision levelling ترازیابی دقیق
precision scale مقیاس دقیق
precision spirit level ترازوی دقیق
watchfulness دقیق هشیاری
precision tool ابزار دقیق
pryingly با نگاه دقیق
instrument الات دقیق
queazy زیاد دقیق
imprecise غیر دقیق
going-over بررسی دقیق
goings-over بررسی دقیق
subtler دقیق لطیف
subtlest دقیق لطیف
control توپزن دقیق
controlling توپزن دقیق
controls توپزن دقیق
precisian خیلی دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق
precision balance ترازوی دقیق
precision instrument سنجه دقیق
in-depth دقیق و عمیق
precision sweep روبش دقیق
thorough paced دقیق گام
exact location محل دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
persnickety کاربسیار دقیق
an a calculator محاسب دقیق
detailed analysis آنالیز دقیق
high accuracy measurement سنجش دقیق
correct دقیق یا درست
sound بی خطر دقیق
sounded بی خطر دقیق
soundest بی خطر دقیق
sounds بی خطر دقیق
micro pressure gage فشارسنج دقیق
precision measurment سنجش دقیق
perpend دقیق بودن
fine setting تنظیم دقیق
fine spun دقیق خیالی
tenuous لطیف دقیق
watchful بی خواب دقیق
arm of precision اسلحه دقیق
particularization شرح دقیق
corrects دقیق یا درست
detailed analysis بررسی دقیق
correcting دقیق یا درست
measuring magnifier مسافت یاب دقیق
precision measuring equipment تجهیزات سنجش دقیق
pores بمطالعه دقیق پرداختن
precision engineering مهندسی ابزار دقیق
chronometer ساعت شمار دقیق
calibration تنظیم الات دقیق
precision lathe ماشین تراش دقیق
precision engineering تکنیک ابزار دقیق
edge sharpening دقیق کردن لبه
fine tuning میزان سازی دقیق
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
pore بمطالعه دقیق پرداختن
meticulous خیلی دقیق وسواسی
probity پیروی دقیق از اصول
mirrored ایجاد کپی دقیق
to pore [over; on] به مطالعه دقیق پرداختن
particular دقیق نکته بین
fine turning میزان سازی دقیق
precision drill مته کردن دقیق
mirrors ایجاد کپی دقیق
astringent سخت گیر دقیق
stickler سمج خیلی دقیق
sticklers سمج خیلی دقیق
off base <idiom> غیر دقیق ،نادرست
pick someone's brains <idiom> اطلاعات دقیق به کسی
scrupulously <adv.> خیلی دقیق وسواسی
inspect ازمایش دقیق بازبینی
mind one's P's and Q's <idiom> خیلی دقیق به رفتاروگفتار
zero تنظیم دقیق دستگاه
zeroes تنظیم دقیق دستگاه
a true and accurate report گزارشی درست و دقیق
zeros تنظیم دقیق دستگاه
pin point تعیین دقیق نقاط
mirror ایجاد کپی دقیق
tender دقیق ترد ونازک
inspects ازمایش دقیق بازبینی
precision casting ریخته گری دقیق
tendering دقیق ترد ونازک
precision bore سوراخ کردن دقیق
facsimiles کپی دقیق از یک متن
facsimile کپی دقیق از یک متن
precision adjustment تنظیم تیر دقیق
precision اندازه گیری دقیق
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق تیر
inspecting ازمایش دقیق بازبینی
tenderest دقیق ترد ونازک
inspected ازمایش دقیق بازبینی
tendered دقیق ترد ونازک
attenuating تقلیل دادن دقیق شدن
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
subtilize دقیق وحساس ولطیف کردن
subtilization ملایمت دقیق و لطیف سازی
image کپی دقیق از فضایی از حافظه
attenuate تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated تقلیل دادن دقیق شدن
pinpoint target هدف دقیق تعیین شده
theodolites زاویه یاب دقیق ثانیهای
images کپی دقیق از فضایی از حافظه
accuracy تعریف دقیق تر خواهد بود
an i calculation حساب نادرست یا غیر دقیق
formats قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
handle with kid gloves <idiom> باکسی همکاری دقیق داشتن
zero hour <idiom> لحظه دقیق حمله درجنگ
punctilio نکته دقیق در ایین رفتار
format قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
thread the needle پاس دقیق از بین مدافعان
approximates نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated نه دقیق ولی تقریبا درست
approximate نه دقیق ولی تقریبا درست
theodolite زاویه یاب دقیق ثانیهای
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
nuance اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
nuances اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
he was p in his promises درانجام وعدههای خود دقیق بود
soul searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
rhadamanthine وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
The planes pin- pointed the enemy targets . هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervises بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervising بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
capture کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
mickle or muckle بسیار
mickle بسیار
immortally بسیار
lashongs بسیار
longeval بسیار زی
many بسیار
awful <adj.> بسیار بد
sadly بسیار بد
desperate بسیار بد
muckle بسیار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com